⚘﷽⚘
پنجشنبه است...
وباردیگر
مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند...
دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند
و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند...
#پنجشنبه_های_عاشقی💔
#باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
👇👇
اﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻬﺪا و ﻣﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﺳﺖ ....
آماده زیارت بشو.... دلت را روانه گلزار بکن...
🚨
آنلاین بشوید....
زیارت آنلاین گلزار شهدا انجام دهید و زیارت عاشورا بخوانید
⬇️⬇️
http://heyatonline.ir/heyat/120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحم اللّٰھ من نادی یاحسین..♥️°
#محمدحسینپویانفر🎧"
#شب_جمعه
#یاد_همه_شهدا
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ع
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
وارد کانال شهدا بشوید🔺🔺
#سلام_امام_زمانم✋
🌱توصیف#قشنگے سٺ در این عالم هستے
تـو عـرش بَـرینے و من از#فـرش زمینم😍
آواره نہ! در حسرٺ دیـدار تـو بےشک👌
ویـرانہ ی#ویـرانہ ی ویـرانہ تریـنم
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
بچه ها علاقه خاصے به علے داشتند و او به «علی شفاعت» معروف بود.
چون دوستانش به یقین میدانستند او شهید خواهد شد. ❤️
علی امام جماعت بود. پس از نماز با چشمانے پر از اشک رو به بچه ها گفت: بچه ها از فردا من امام جماعت شما نیستم. 😔
بچه ها گفتند: چرا؟
گفت: صبر کنید میفهمید.
دعای کمیل را علے و مجتبی خواندند.📿
روز بعد به سوے میدان مین در اطراف سنگر رفتند. ساعت ۷ الے ۸ بود کھ صدای مهیبے بلند شد💥💥.
علی و مجتبی را غرق در خون دیدیم. از چهره اش نور مےبارید.💔
#شهید_علےبیضایےنژاد
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_پنجاه_و_نهم*
🎤 به روایت محمدعلی شیخی
مجتبی با توجه به اینکه در کارهای فنی تجربه خاصی داشت و اکثر مواقع دستش آغشته به روغن گریس و .. بود ولی با این وجود همیشه نماز اول وقت به جا میآورند و در نماز جماعت شرکت خوب و فعالی داشت و افراد زیر دستش را هم که بعضاً از بسیجیان و سربازان وظیفه بودن به رعایت خواندن نماز اول وقت تشویق میکرد و خود در این مورد پیشقدم بود.
🎤 به روایت مجتبی مینایی فرد
با هم خیلی شوخی میکردیم مخصوصاً زمانی که سوار قایق می شدیم می دانست که من شنا بلد نیستم .ویراژ میرفت میخندید که اگر افتاده توی آب باید التماس کنی تا کمکت کنم.
خیلی شجاع و نترس بود به خاطر همین هم بیشتر محورهای سختیا محورهایی که دشمن از روبرو و دقیق شلیک می کرد با او به شناسایی می رفتم.
علیرغم ظاهری سختکوش بسیار مهربان و احساساتی بود.بچهها در جبهه از برادر به هم نزدیکتر بودند و البته بسیار صمیمی و همراه.
اما حادثه ای که هیچ وقت فراموش نمیکنم شبی بود که دختر کوچکش را عقرب سیاه گزیده بود و این رزمنده شجاعی که صلابت چون کوه داشت چنان اشک می ریخت و التماس میکرد تا دخترش را به بیمارستان برسانند .
باید امروز هم کسی باور نکند این رزمندگانی که باید در شرایط سخت زندگی کنند چگونه وجودشان مملو از احساسات و مهربانی است که وقتی بعد از جنگ هم سیل آمد و دست از همه چیز کشید و به کمک مردمی که در سیل مانده بودند شتافت و تا پای جان به یاری آنها ایستاد.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 دلِ مادرِ شهید...
🎬 برشی از روایتگری حاج سعید اوحدی در بزرگترین گلزار شهدای جهان
#خانواده_شهدا
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷در فاو بودیم. فاصله خط ما تا عراق هم کمتر از 500 متر بود. خمپاره های سرگردان هم که دم به دم روی آن می بارید. خط را که خوب بررسی کردم با خودم گفتم یا خدا... این دیگه چه جهنمیه!
نگاهم به آقای اسلام نسب افتاد، روی آن زمین سست و شکننده، چنان محکم و استوار راه می رفت که زمین از او شرم می کرد. صدای سوت خمپاره آمد، خیز رفتیم، سر بلند کردم. دیدم اسلام نسب همچنان ایستاده است. در این مدتی که در خدمتش بودم، ندیدم جلو خمپاره و گلوله ای قامت خم کند. بی اختیار دلم قرص و محکم شد. فرمانده گردان قبلی گفت در این خط اگر یک تیر شلیک کنید عراقی ها صد تا تیر به شما جواب می دهند. به ما نصیحت کردند که رعایت کنیم و سر به سر عراقی ها نگذاریم. جریان را به محمد گفتم. خیلی جدی و محکم گفت: صمد این وضعیت باید عوض بشه. باید کاری کنیم که عراقی ها جرأت نکنند در این خط به سمت بچه ها ما تیری بزنند!
با فرماندهی محمد، با اولین شلیک عراقی ها، انقدر آتش روی سر آنها ریختیم که دیگر جرأت نداشتند به سمت ما شلیک کنند!
راوی صمد بادرام
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
🌷یکی از بسیجی های اقلید به اسم علی صفری وصیت کرده بود بعد شهادتش موتورش وقف بسیج باشد، همین هم شد و بعد شهادتش موتور در اختیار بسیج و مهدی بود.
گاهی در سرکشی شبانه بین پایگاه ها، مهدی سری هم به منزل پدرش می زد. همیشه هم از خیابان اصلی تا منزل پدرش موتور را خاموش می کرد و با دست هل می داد.
یک شب علت این کار را پرسیدم. با مهربانی در حالی که نفس نفس می زد گفت: «این موتور را شهید صفری وقف بسیج کرده است نه کار های شخصی من!»
من متوجه حرف های مهدی نمی شدم. خودش ادامه داد:
«اگر قدرتش را داشتم که این موتور را بغل کنم و از خیابان تا خانه پدرم به دوش بکشم این کار را می کردم،بعید نیست به خاطر چرخیدن چرخ های این موتور در این
مسیر که کار شخصی من است آن دنیا از من بازخواست نکنند!»
ندیدم حتی یک بار پول بنزین این موتور را از پول بسیج بدهد، همه خرج موتور با خودش بود.
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #سبک_زندگی_شهدا
شهیدي داشتیم ڪه میڱفت؛
باانگشتاندستــ هآتون ذڪر بگید؛
ڪه پَس فــردا، توقیامتــ
تَڪتڪ انگشتاتون شھادتـــ میدن..!
تسبیح و صلواتـــــ شمار که
نمیان شھادتـــــ بدن/:
#شهید_حمید_سیاهکالے_مرادے
#یادشهداصلوات
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️دلت را به دلداران بسپار
یعنی دلت را
به شهیدان بسپار
مطمئن باش،
نه افسرده می شود...
و نه تنها...💔
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#شهدای_حسینی
تازه از جبهه برگشته بود. گفت: مادر قدر این بازوهای من را بدان و انها را ببوس!
کمی مکث کرد و خیلی جدی ادامه داد: اگه یه وقت دست و پای من فدای حضرت ابوالفضل(ع) شد ناراحت نشی!
دلم ریخت. اما محکم گفتم: فدای حضرت ابوالفضل(ع)، فدا شد که شد، مگه تو از جوون هایی که در جبهه پرپر می شن کمتری.
از شرم سرش را پائین انداخت. برای اینکه رضایتم را نشانش دهم، رفتم صورتش را بوسیدم. خندید و گفت: بالاخره مادرم هم راضی شد.
به دور دست خیره شد و گفت: سه روز جنازم زیرآفتاب میمونه، دست و انگشتم نداره!
رفت. وقتی از جبهه برگشت، چه زیبا حاجت روا شده بود, بدنش با ترکش ها بریده بریده بود. پیکرش را هم بعد سه روز پیدا کردند...
☝راوی مادر شهید
📚منبع: کتاب راز یک پروانه!
🌱🌹🌱
#شهید عبدالواحد نصیرپور
شهدای فارس
🌷🌷🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_شصتم*
🎤 به روایت محمدعلی شیخی
مجتبی در حفظ وسایل بیت المال حساسیت زیادی داشت. حتی یک پیچ و مهره هم که ارزش چندانی نداشت ولی چون مربوط به بیت المال میشد در حفظ آن کوشا بود.
یگان دریایی لشکر ۱۹ فجر تراکتور داشت که یک جرثقیل کوچک پشت آن وصل بود و بسیاری از کارهای کوچک و بزرگ را باید تراکتور انجام میدادیم.
قبل از عملیات کربلای ۴ آن را به منطقه عملیاتی برده بودیم در محور عملیاتی لشکر ۱۹ فجر بعد از عقب نشینی چرخ بزرگ تراکتور بر روی پل که محل عبور و تردد نیروهای لشکر ۱۹ فجر بود ،گیر کردن آتش دشمن هم بیامان بر روی ما ریخته می شد، مجتبی را دیدم که مشغول استراکتور را بیرون بکشد آن هم دست تنهایی.
به او گفتم: توی این توی این حجم آتش دشمن ما باید جان خود را نجات دهیم .
با خنده رویی و زبان خوش گفت : باید داغ این تراکتور را بر دل عراقی ها بگذارم که این جا بماند و از آن استفاده کنند.
خلاصه به هر صورتی که بود در آن شلوغی و خمپاره هایی که بی امان در نزدیکی ما میخورد کمک کردیم و تراکتور را از آن وضعیت بیرون آوردیم.
🎤 همسر شهید
همچنان که مشغول ساخت و ساز منزل بودیم خبر آوردند که در منطقه خرامه بیشتر از جاهای دیگر سیل آمده و ساکنان آنجا در محاصره سیل قرار گرفتند.
همان روز استاد کار بنا و کارگر ها را صدا زد و حساب و کتاب مدتی که در ساختمان کار کرده بودند را به صورت تمام و کمال به آنها پرداخت نمود.
و گفت که فعلا بروید تا دوباره خبرتون کنم تا بیایید ادامه ساخت و ساز را انجام دهید.
مجتبی در حساب و کتاب مالی بسیار دقیق بود و امورات شرعی و دستورات دینی را به طور کامل رعایت می کرد و نمیگذاشت حقی از کسی بر گردنش باشد.
حتی مدتی که در ساخت و ساز بود و داشت برایمان منزل می ساخت ، به افرادی هم که آن اطراف داشتند خانه می ساختند تا آنجا که دستش برمیآمد چه خودش و چه مصالح ساختمانی به هر طریق کمک میکرد.
انگار می دانست که بیشتر از این مال این دنیا نیست و با کارگران و استاد بنا تسویه حساب کرد.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿