🌹اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا.
شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم.
یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی بود ، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند.
🌹حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان.
🌹خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند.
دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه.
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
"شهید حسین محرابی"
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
کتاب صوتی 'دریچه ای رو به ایمان 'قسمت شانزدهم.mp3
31.01M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان»
مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد
🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد
📻 ادامه فصل هفتم (یا رقیه رمز پرواز ایمان) و فصل هشتم 🔹پایان کتاب
⏱مدت زمان 21:29
#کتاب_صوتی
#قسمت_شانزدهم
💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
ﻫﺮﻛﺲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻴﻖ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
... 🚨همینک🚨 .....
ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻬدا انجام بدهید
⬇️⬇️⬇️
پخش مستقیم با اینترنت رایگان:
http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫
🌷خود آقا نقل می کردند؛ در روزهای اوج خفقان رژیم پهلوی، یک روز گفتند یک نفر از تهران قرار است برای دیدار شما بیاید و وقت ملاقات گرفته است. چون فرزند یکی از علما مشهور بود قبول کردم. بعد از کمی،صحبتش را به شاه کشید و گفت: من مستقیم از طرف شاه می آیم. ایشان معتقد است که فارس احتیاج به یک نفر شریعتمدار دارد که از نظر علم و تقوا شناخته شده باشد و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشد. شاه از شما می خواهد که به میدان بیائید و حوزه تشکیل بدهید، مبلغ بفرستید و... مطبوعات و تلوزیون هم در اختیار شماست، هر چه هم پول بخواهید در اختیارتان است.
من ضعف و بیماری را بهانه کردم. گفت مهم نیست، شما فقط موافقت بکنید، بقیه با اسم شما کارها را می کنند!
نهیب زدم و گفتم: من اسلام اموی را هرگز ترویج نمی دهم، من شریح قاضی نیستم که دینم را به دنیای دیگران بفروشم، من در جوانی ام مشتاق مال و جاه و شهرت نبودم، حالا که وقت مردنم است...
گفت: پس خواهش می کنم تا زمانی که شاه زنده است، این مطلب را فاش نکنید!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایت اشکآلود شهيد حاج قاسم سلیمانی از کمک حضرت زهرا در روزهای سخت جنگ ۳۳روزه که منجر به پیروزی شد.✌️
✍در آن کوران حوادث که خیلی سخت بود، یکی از برادرهای حزبالله که اهل تدین و تشرع بود و در جنوب مسئول بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبوده گفت «دیدم یک بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم در کنارش بودند. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. رفتم به سمت پاهای مبارکشان؛ به ایشان گفتم که ببینید وضع ما را، ببینید ما چه وضعی داریم. حضرت فرمودند که «درست میشود». گفتم نه. من مُصر بودم به پای ایشان بیفتم و اصرار داشتم از ایشان چیزی بگیرم. بعد از اصرار کردن، ایشان فرمودند «درست میشود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». یک لحظه بعد یک هلیکوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این، زدن تانکها شروع شد.» و زدن تانکها همان نقطهی شکست رژیم در جنگ بود.
#سردار_دلها
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#یا_حسین_بن_علے_ع❤️
گر بگردے در زمین و در زمان و عالمین
هیچ عشقے نشود والاتر از عشق حسین
بانیانِ عرش هم گویند نامش را مدام
بَہ چقدر زیباسٺ،این آهنگ و این نام حسین
#شب_جمعه ✨
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_زیارتے_ارباب 🌙🕌
#یازهرا س
🏴🏴🏴🏴🏴
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#سلام_امام_زمانم 💚
✨شد دعای #شیعه:《اللهم عجل فی فرج》
راه وصل یار،راه ناتمام فاطمه ست(س)
👌عاقبت می آید آقای زمین و آسمان
بین دستش پرچم سبز نظام فاطمه ست
آخرین اخطار حضرت، سهمِ ظالم میشود
👌اولین اقدام حضرت، #انتقام فاطمه ست💔🥀
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#صبح_و_عاقبتتون_شهدایی🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
@golzarshohadashiraz
دانش آموز سال چهارم دبیرستان در رشته علوم اقتصادی بود.دوستانش در آن سال شهادت می رسند و باقر بدون اطلاع خانواده به جبهه می رود و بی صبرانه انتظار شهادت را می کشد.
💌در نامه ای به خانواده می نویسد:
هر هفته در مدرسه گروهي از دوستان يکبار به جبهه حرکت مي کردند و من هم دائماً اين فکر را مي کردم که چرا من نروم مگر من از آنها عزيزترم مگر خون من رنگينتر است تا اينکه موقعي که براي امتحانات رفته بودم ثبت نام کردم و روزي يک دفعه دو دفعه را به بسيج نيريز مي رفتم و حالا هم معتقد به هر چه خداوند قسمت کند هستم.
💌آفرين بر چينن پدران و مادراني که چنين عزيزاني تربيت کرده اند.خدا به آنان صبر و اجر عنايت و فقدان عزیزشان را به لطف خود جبران نمايد.تا چراغي فروزان براي هدايت و راهنمايي نسل آينده کشورمان باشند.
خانواده هاي داغدار آنها را از ياد نبريم و در رفع نگراني آنها باشيم و ياد و خاطره آنها را هميشه زنده نگهداريم.
#شهید باقر نگهداری*
#شهدای_فارس*
#سالروز_شهادت*
─═ঊঈ🌹ঊঈ┅
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_اول*.
کنار شیر آبی که به حوض وصل بود نشسته بودم و ظرفها را می شستم که زنگ در به صدا درآمد.سه دقیقه شد تا خودم را جمع و جور کردم و رفتم دم در.
_سلام خانم جان! حالتون چطوره؟ زود بیا که مادرت پشت تلفنه.
_دست شما درد نکنه چشم بگید ده دقیقه دیگه زنگ بزنه تا من چادرم را عوض کنم و بیام.
مادرم که زنگ میزد کلی خوشحال می شدم.آدم توی شهر غریب که باشه دل به همین تلفن های هر چند روز یکبار خوش میکنه.
منم که به مادرم خیلی وابسته بودم و صبح تا شب هم که سرگرمی نداشتم و باید منتظر می موندم تا حاجی از سرکار برگرده و یک نصفه روز تنها نباشم هر چند روز یک بار منو ببره شاهچراغ. یک سر هم به بازار وکیل. حالا خرید هم که نداشتم یک سر بازار میرفتیم.
همیشه وقت هایی که تلفن با هم کار داشتم میرفتم اونجا.البته کسی هم که نبود تلفن بزنه جز مادرم که حالا این روزها بیشتر نگرانم بود.
گفتم :خانم جان ببخشید مزاحم شما میشم! چیکار کنم مادرم نگرانه.
خانم همسایه هم بنده خدا کلی تعارف میکرد و میگفت:
_این حرفها چیه؟ منزل خودته !چرا تعارف می کنی؟ اصلا هر وقت دلت تنگ شد بیا خودت زنگ بزن .نمیخواد منتظر باشی مادرت خودش زنگ بزنه.
_نه خانم جان. خونمون تلفن نداریم . مادرم بنده خدا باید بیاد بیرون زنگ بزنه
_بنشین یه لیوان شربت بیارم بخور تا دوباره زنگ بزنه .چند وقته دیگه داری!!؟
_فکر کنم هفته های آخر باشه!
_به سلامتی .انشالله به زودی از تنهایی در میآیی. تو ماشالا خوب سرحالی .غلط نکنم دوقلو داری .من سر این دختر خیلی کسل و بی حوصله بودم ولی توخوبی هزار ماشالا..
در همان ۵ دقیقه که نشستم تا مادرم زنگ بزنه کلی برام درد دل کرد. تلفن که به صدا درآمد مامان معصومه گوشی را برداشت و گفت: بیا خانم که مادرت هست.
_سلام مادر جان حالت چطوره؟ الهی قربونت برم سرحالی؟
_آره مادر جان .نگران نباش شما کی میای شیراز؟!
_مادرجون زنگ زدم نقل همین بابات میگه تو بیا اینجا که دیگه خیالم از هر دو طرف راحت باشه. این دخترا هم بچه هستن. میترسم کاری دست خودشون بدن .تو نگران آقا محمد علی نباش اون از پس کارهایش بر میاد .مثل بابات نیست که. اونجا راحت تری و آشناتر .جا هم بیشتر داریم. بگو آخر هفته بیار دت.
_باشه مادر جون حالا ظهر که محمدعلی اومد بهش میگم تا ببینم چی میگه!
_نه مادر دیگر راضیش کن تا پنجشنبه بیاردت .اینجا بیشتر میتونم بهت برسم اگر هم راضی نشد که دیگه خودم میام و این همدم رو هم با خودم میارم.
خداحافظی کردم و اومدم .همش داشتم به این فکر می کردم که مامانم راست میگه. بنده خدا پدر و خواهر هام رو هم یه لقمه نون میخوان دیگه. من برم اونجا خیال مادرم راحته. درسته شیراز دکتراش خوبن ولی با خودم فکر می کردم که مگه مادرم این ۶ تا دختر و شیراز دنیا آورده ؟!من هم مثل اون چه فرقی داره ؟!
#ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽خاطرات شنیدنی مدافعان حرم حضرت زینب (س)
از کشف سلاح خارقالعاده تا «ذکر خندهدار» قبل از عملیات، در شب خاطرهگویی تعدادی از رزمندگان مدافع حرم
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫
اوایل انقلاب بود، آشنایان خبر دادند یکی از طاغوتیان که در زندان بود، سکته کرده و ناخوش است. پیش آقای دستغیب رفتم و شرح حالی گفتم و گفتم اگر می شود سفارشی کنید به بیمارستان برود. آقا سفارشی کردند. او را به بیمارستان بردند و بعد از بهبود به زندان برگشت، بعد از مدتی هم ازاد شد.
بعد از آزادی پیش من آمد و گفت زندگی ام را مدیون آقای دستغیب هستم، من را ببر پیش ایشان تا تشکر کنم. او را بردم. آقا به او گفت: شب خبر دادند یکی از اصحاب امام صادق رد حال مرگ است، اما روز بعد با حال خوب برگشت. امام به او گفت: فکر کن همان دیشب مرده بودی و در قبر داشتی به خدا التماس می کردی که به دنیا برگردی تا عبادت کنی، حالا خدا دعایت را اجابت کرد.
آقا به چشمان خیس آن طاغوتی نگاه کردند و گفتند: تو نیز!
آن بنده خدا، بعد ها فوت شد، اما تا یاد دارم، در حال قضای نماز و قرائت قرآن و اذکار توبه بود...
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید