هدایت شده از گلزار شهدا
1_6678427559.mp3
24.93M
📗 کتاب صوتی
#سید_ابراهیم
خاطرات شهید مدافع حرم
#سید_مصطفی_صدرزاده
قسمت 5⃣ #پایان
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر عزیز انقلاب :
بد و بیراه گفتن به بزرگان اهل سنت خلاف سیره ائمه معصومین است.
ما حرف حسابی و منطقی خیلی داریم که هر کسی که اهل فکر باشد آن را بشنود قبول میکند..
با توهین کردن به مقدسات سایر فرقه ها دیگر حرف های منطقی هم شنیده نمیشود.
#فصل_الخطاب
#سخن_امام
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
🌹خیلی کم به مرخصی می آمد، اگر هم می آمد کم می ماند. من بودم و هفت هشت بچه قد و نیم قد. بالاخره راضی شد ما را به اهواز ببرد، در یک هتل که خانواده همرزمانش ساکن بودند مستقر شدیم.باز هم نبود، اما به او نزدیکتر بودیم بهتر بود. هر از گاهی قند می آورد تا برای رزمندگان بشکنیم، یا پارچه که ببریم و بدوزیم... می گفت در خانه بیت المال رایگان نشسته اید، حداقل با این کارها، کمی شما هم کمک کنید.
یک روز پسر دو ساله مان را خواباندم و برای کمک به پائین رفتم. مدتی گذشت یکی از بچه ها آمد و گفت: پسرت از پنجره پائین افتاد. با ترس به سمت پنجره دویدم، از ارتفاع 12 متری روی یک کپه آجر افتاده بود. او را به بیمارستان بردیم، در نهایت تعجب دکتر گفت فقط یک زانویش شکسته است. مثل معجزه بود. حاج موسی وقتی آمد و فهمید، سجده شکر کرد و گفت: خانم این که من مدام جبهه هستم و شما صبوری می کنید، بی پاداش نست، سالم ماندن بچه در این سقوط هم نمونه اش!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔹آخوند واقعی!😂😂😂
خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است.
صبح اول وقت راه افتادیم.
مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر ،قوت قلب همه بود.
پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند، باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد .
همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود، امادرگیری تاعصر ادامه داشت.
وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.
یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند!
مصطفی می خندید. 😁
دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت :
- اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل.😁
#شهید_مصطفی_ردانیپور🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🏴 #مراسم_میهمانی_لاله_های_زهرایی
💢و گرامیداشت هفته دفاع مقدس
🔹با #حضور خانواده های معزز شهدا
💢با #روایتگری: حاج رضا غزالی (از رزمندگان دفاع مقدس)
💢 #بامداحی: کربلایی محمد شریف زاده
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ پنجشنبه ۶ مهرماه/ از ساعت ۱۶.۳۰
🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃
شک ندارم
نگاه به چهره هایشان
عبادت است... عبادتی از جنس
مقبول به درگاه الهی
کاش شفاعتی
شامل حالمان شود...
شهدا ،گاهی نگاهی...
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰 #سیره_شهدا
📌در منزل خوش اخلاق و قابل تحسین بود. به گفته مادرش: او گل سرسبد خانواده بود. با پدر، مادر، خواهر و برادرانش بسیار مهربان بود و همیشه به آنها سفارش میکرد که به فقرا و بیچارگان کمک کنند و نگذارند آنها طعم فقیری را بچشند.
🔰 به مادر میگفت: اولین چیزی که به منزل میآورید، مقداری از آن را به فقرا بدهید.
🔰 نماز و روزهاش ترک نمیشد و اسراف را از خصوصیات بد برای انسانها میدانست و خود نیز در این امر بسیار کوشا بود که مبادا اسراف کند، چه در لباس و پوشاک و چه در غذا و خوراک.
🔰سرانجام ۱۳۶۵/۷/۴ در جبهه پیرانشهر و در حین درگیری با دشمن، دست در دست معشوق نهاد و تا اعلا علیین پرواز کرد. پیکر مطهر و معطرش را در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردهاند.
#شهید فریدبهنام
#سالروزشهادت
#شهداےفارس
🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_کرامت_الله_غلامی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_اول
🎙️به روایت محمدیوسف غلامی
- ننه ،یوسف ،یوسف بلند شو !مگه مدرسه نمیخوای بری؟! چشمام رو باز کردم و سرم رو از زیر پتو بیرون آوردم و به نگاهی به
پنجره انداختم
_هنوز زوده ،ننه بذار آفتاب بیاد بیرون
- پاشو ننه کرامت از دیشب تا حالا داره تو تب میسوزه من می خوام برم ببینم میز عبدالله خان میگه چی بدم این بچه بخوره! تو
خواب نمونی!
تا اسم کرامت رو آورد از جا بلند شدم
_چی شده ننه؟ کرامت که طوریش نبود؟!
_نمیدونم ننه از دیشب که یه لقمه تخم مرغ خورد، این طور شده. تب و اسهال و استفراغ داره.
بلند شدم و بدون اینکه دست و صورتم رو بشورم رفتم اون یکی اتاق دیدم مظلوم گرفته خوابیده و داروهای گیاهی که مادر جوشونده بود براش، کنارش بود رنگش مث پلیته چراغ بود .احساس کردم از دیشب تا حالا این بچه نصف شده. بغض گلوم رو گرفت. آدم داداش کوچکشو خیلی دوست داره منم کرامت رو خیلی دوست داشتم. فاصله
سنی ما دو سال بیشتر نبود .سریع دست و صورتم رو شستم و اومدم کتابهام رو جمع کردم و یک کش هم انداختم روش و زدم زیر بغلم وگفتم:
- تند بلند شو منم تا خونه میز عبدالله خان باهات مییام. چشمهای مادرم مث خون شده بود. معلوم بود از دیشب که به پای کرامت بیدار بوده و کلی گریه کرده. پدر هم که از دیروز غروب رفت سر زمین برا آبیاری و اصلاً نمی دونست کرامت مریض شده .مادرم چادرش رو پوشید و کرامت رو بغل کرد تا بیره پیش میز عبدالله خان.
یه روستای صحرارود بود و یه میز عبدالله خان، که شصت سال سن داشت و خارج از کشور درس خونده بود و خیلی با تجربه بود .هرکی مریض میشد میرفت پیشش و اونم میگفت: برید چه دارویی از شهر بگیرید بدید بخوره تا خوب بشه. مردم روستا فقط داروی گیاهی مصرف میکردن چون آن چنان امکاناتی نبود که برن شهر. فاصلهٔ روستای ما تا فساهم چند کیلومتری میشد که پیاده نمیشد رفت.
با مادرم راه افتادم به چند کوچه ای تا خونۀ میز عبدالله خان ،فاصله داشتیم .
_ تو دیگه نیاد برو ،مدرسه
- نه منم بیام ببینم چی میگه .مدرسه ام دیر نمیشه.
نگرانی مادرم به ما هم سرایت کرده بود. مادرم حق داشت آخه تا الآن چند تا بچۀ قدونیم قد به خاطر مریضی و نبودن دکتر از دست داده بود.
یه دخترش که یازده سالش کرده بود و به خاطر حصبه فوت کرده بود. میگفت اسمش معصومه بوده. یاد معصومه که میفتاد کلی گریه میکرد و میگفت:
- ننه بچه م جلو چشمم پلپل میکرد و همه اش داد میزد گلوم آتیش گرفته » و من نمیتونستم براش کاری کنم.
»
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹این خاطره ۲ دقیقه ای رو از دست ندید
♦️خاطره ای شنیدنی از زبان نوجوان چهارده ساله در دفاع مقدس.
❤️وقتی جعبه مهمات رو باز کردم فقط گریه کردم....
❌⭕️ ما چقدر به این خاطره توجه داریم؟؟
چقدر به سیره شهدا عمل میکنیم!!!
🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
🌹حاج موسی رانندگی را به صورت تجربی آموخته بود، راننده خوبی هم بود. به خاطر مسئولیتش در تدارکات و رفت و آمد زیاد، همیشه یک ماشین در اختیار داشت و کارها را انجام می داد. تا اینکه از فرماندهی دستور آمد که پاسدار هایی که گواهینامه ندارند، باید گواهینامه بگیرند، در غیر این صورت استفاده آنها از ماشین های دولتی شرعاً جایز نیست.
تا این دستور آمد، دیگر حاج موسی رانندگی نکرد. اگر می خواست جایی برود، به یکی از بچه ها که گواهینامه داشت می گفت تا او را ببرد.
هرچه می گفتیم در جبهه که نیاز به گواهینامه نیست، شما که بلد هستید قبول نمی کرد. می گفت دستور، دستور است. وقتی گفتند بدون گواهینامه حق رانندگی ندارید، از لحظه دستور باید فرمان اجرا شود.
بعد هم از اول با اصول و قواعد آموزش دید، امتحان داد و گواهینامه اش را گرفت.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢 #شهید ابراهیم هادی:
هرکسی ظرفیت مشهور شدن را ندارد
از مشهور شدن مهم تر این است که آدم باشیم..
#شهیدانه 🕊
🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz