*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
*#نویسنده_غلامرضا_کافی*
*#قسمت_چهل_و_پنجم*
نزدیکیهای مزرعه که رسیدیم گفتم: بچهها بریم و یه احوالپرسی کنیم.
_نه بیچاره از ترس میمیره.
یکی گفت:
_بابا این پیرمرد تا ما را ببینه میخواد فرار کنه و پای فرار هم که نداره همونجا پس میوفته بیاید بریم تا متوجه نشده.
_نه میریم پیشش تا ترسش بریزه. شایدم به قول بچه ها دل شیر داره و نمی ترسه.
نزدیک پیرمرد که شدیم فهمیدیم اصلاً متوجه حضور ما نشده و همین که ما را دید وحشت زده چند قدمی از ما دور شد. دستم را به سمتش دراز کردم و گفتم:
_سلام علیکم پدرجان حالتون چطوره؟!
پیرمرد با ترس و وحشت دستش را به سمتم دراز کرد و آروم دست کشید رو سرم و با تعجب نگاه می کرد.
غلام علی هم که همیشه شوخ طبع بود وقتی دیدین پیرمرد دست کشید روی سر من خندید و گفت: «حسن الان وقتشه دکمه شاخ رو بزن»
صدای خنده بچه ها بلند شد و با رفتار بچه ها اون پیرمرد متوجه شد که مردم روستا بیخودی از رزمنده ها میترسند و اخلاق بچه ها واقعا خوبه.
کردستان با تمام سختی هایی که داشت ولی بچه ها در برابر آن سختی ها اصلاً خم به ابرو نمی آوردند. با شوخ طبعی هاشون اونجا را برای خودشان راحتتر کرده بودند. چند وقتی توی منطقه کردستان بودیم که اعلام کردند باید بریم جنوب و آنجا عملیات داریم. من و غلامعلی کنار هم بودیم و توی چند تا عملیات هم باهاش شرکت کردم.چند باری زخمی شد ولی به روی خودش نیاورد و هرچی هم اصرار می کردیم که تو با این حالت نباید توی عملیات شرکت کنی گوشش بدهکار نبود.
همه شور و شوق غلامعلی را می دانستند. با هر ترفندی بود فرمانده را راضی می کرد که توی عملیات شرکت کنه. یک روز قبل از عملیات بدر بود که همه را توجیه کردند که عملیات در پیش است و باید آماده بشیم. غلامعلی هم طبق معمول شور و شوق زیادی داشت و خودش را برای عملیات آماده میکرد.
صبح همان روزی که قرار بود بریم برای عملیات غلامعلی اومد پیشم ولی دیدم حالش زیاد خوب نیست.
_غلامعلی چیزی شده انگار زیاد حالت خوب نیست مثل هر روز میزون نیستی.
_دیشب یه مشکلی برام پیش اومد. دیشب که خواستم برم دستشویی اشتباهی آفتابه نفت را به جای آفتابه آب با خودم بردم و الان تمام بدنم له شده و زخمی.
_چرا حواست نبود پسر !خوب دیشب صدام میکردی ببریمت بهداری.
_نمی خواد لازم نیست.
_لازمه اگه همون دیشب صدامون کرده بودی و رفته بودیم الان بدنت زخمی نشده بود.
اصرار کردیم و غلامعلی را بردیم بیمارستان وقتی گفتیم چه اتفاقی افتاده گفتند که باید تمام دیشب سریع میومدی.
_این تمام بدنش له شده ما نمیدونیم چطور ساکت است و چیزی نمیگه.
خلاصه چند تا با ما دادند و برگشتیم.
ادامه دارد..
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
11.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از تفحص پیکر مطهر 5 شهید در منطقه شرق دجله و شلمچه عراق در روز جمعه ۸ بهمن ..😭
😭شهدا دلتنگ شماییم ....😭
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید حاج اسکندر اسکندری 💫
🌷اواخر فروردین سال 61 از اولین اعزام به جبهه برگشت. گفت: کاکا مقداری پول می خواهم.
مبلغ 700 هزارتومان از پول فروش آجرهای کوره اش که دستم بود برای ایشان آوردم. سال 61، این مبلغ بسیار زیادی بود، بلافاصله با تمام آن پول که درآمد شخصی اش بود، در چند روز دو کامیون جنس برای هدیه به جبهه خرید!
بعد هم آماده شد تا به جبهه برگردد. گفتم: کاکا، نوبتی هم باشد نوبت من است. شما زن و بچه دارید، باید به کارهای کوره برسید. شما بمانید تا من بروم.
قاطع گفت: نه، من باید به جبهه برگردم.
اصرار فایده نداشت. گفت: نمی خواهی بمانی، کوره را تعطیل کن، با کارگرها هم تسویه حساب کن تا بروند. امروز اسلام در خطر است، من دیگر نمی توانم اینجا بمانم!
گفت: شما هم به تکلیف خودت عمل کن، امروز وظیفه همه ماست تا از مرزهایمان دفاع کنیم. فردا نه من را در قبر شما می گذارند، نه شما را در قبر من!
این را گفت و با همان دو کامیون جنس هدیه که همه پول نقدش بود، به جبهه برگشت.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ
🔻شهدا آرام بخش اند،شهدا اطمینان بخش اند با شهدا قاطی بشید...
#شهدا دریابید ما را
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
و *🏴گرامیداشت #شهید چراغعلی دهقان🏴*
🔹با حضور خانواده معظم شهید 🔹
💢سخنران: حجت الاسلام گودرزی
💢 #بامداحی برادر *کربلایی حسن جوکار* 💢
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۱۴بهمن ماه۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🌱یڪ دنیا حرف است در این جملہ :
✨براے رسیدن به #ڪبریا باید :
🌹 نہ #ڪبر داشت
🌹 نہ #ریا داشت
#شهدا خالص و متواضع بودند
و بہ عرش #ڪبریایے پا نهادند✨
#صبح_و_عاقبتتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
#ﺧﺎﻃــﺮاﺕاﻧﻘﻼﺑــﻲﺷﻬــﺪا🌹
🌷 ما در محلــه شیشــه گری شیراز بودیم.
زمســتان ۵۷، سر شب که می شد, عباس می زد به خیابون و همراه دوستــاش شروع می کــرد به فریاد الله اکبر.
تا مامورها می رسیدن, می پریدن توی ساختمون هـلال احمــر و مامورها دست از پا درازتر بر می گشــتن!
چند روز بعـد چند تانـک و سرباز توی خیابون ما مســتقر کردند که جلو فریاد الله اکبر را بگــیرن.
شـب که می شد می دیدم عباس یه فلاڪس چاےو چند تا اســتکان بر مـے داره می ره تو خیابون...
گفتم چایے براے کی؟
گفت واســه سربازهای تو خیابون!
گفتم برای این بی دین و ایمون ها که رو مـردم اسلحـه می کشن!😳
گفت :مـفت ڪه نمی دم؟
گفــتم؛ نکنه پول مے گیری؟
گفت:پول نه, اما قیمــت هر استکان چای, یک #مرگ بر شــاهه!😳😄
خندید و گفت همه سرباز ها هم پول چای رو میــدن!😄
#شهید_غلام_عباس_کریمپور
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🍃🌷🍃🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
*#نویسنده_غلامرضا_کافی*
*#قسمت_چهل_و_ششم*
_پیر بشی انشالله تو چرا با من تعارف داری دیدی دکتر چی گفت؟ اگه دیشب گفته بودی تا الان اینقدر سختی نکشیده بودی. حالا باید استراحت کنی تا حالت خوب بشه .امروز هم نباید توی عملیات شرکت کنی. دیدی که دکتر گفت نیاز به درمان داری و هر روز باید برای شستشوی زخمت بری بهداری.
غلامعلی خندید و گفت :چشم!
موقعی که آماده عملیات شدیم و خواستیم بریم دیدم غلام علی هم آماده شده و داره میاد.
_غلامعلی کجا ؟انگار لباس پوشیدی و آماده شدی؟ مگه قرار نبود بمونی و استراحت کنی؟دکتر گفت نیاز به درمان داری.
غلامعلی طوری رفتار می کرد و با چهره بشاش آمده بود که انگار چیزیش نیست. بعضی از بچه ها که از وضعیتش اطلاعی نداشتند می گفتند.:
_حسن، آقای رهسپار که طوریش نیست!
جواب بچهها را ندادم و غلامعلی را کشیدم کنار و گفتم: تو نباید بیای.
_نه حسن من حالم خوبه هیچ چیزی نیست *من را از این فیض الهی محروم نکنید که قرار است امشب با آقا اباعبدالله ملاقات کنم*
این حرف را که از دهن غلامعلی شنیدم ساکت شدم و گفتم: مبارک باشه داداش...
چند ساعت بعد غلامعلی بدیدار اباعبدالله شتافت.
آقای تفاح که از زخم های بدن غلامعلی میگفت انگار جگرم را آتش می زدند.
_مادر جان من دلم نمی خواست اذیتتون کنم میدونم غلامعلی هم دوست نداره گریه کنید.
_دست خودم نیست مادر. جگرگوشم هست دیگه.
اتفاقا چند روز پیش یکی از دوستان دوران مدرسه غلام را دیدم و اونم خاطراتش با غلامعلی را تعریف کرد. بزار برات بگم آقای تفاح..
محمدرضا ریگی زاده از دوستان دوران مدرسه غلام هست .اون هم خاطرات قشنگی از روزهای انقلاب و کارهایی که توی مدرسه می کردند داره.
سه نفر بودند محمدرضا ریگی زاده ،غلامعلی و جلال عباسی. این سه نفر از بس فعال بودن ساواک رفته بود مدرسه سراغشون ولی معلمان فراریشون میدن.
_بچه ها فرار کنید رسیدند.
تا این رو شنیدیم همه دویدیم به سمت دیوار مدرسه و از دیوار رفتیم بالا که داد زدند:
_اونا هاشون فرار کردند بگیرید شون
_هنوز رو دیوار بودیم که اونا دویدن به سمت بیرون مدرسه که با ماشین بیان جلوی ما و بزارن دنبالمون تا ما را دستگیر کنند. ناظم مدرسه داد زد:
_بچه ها برید توی اولین خونه هر خونه ای که درش باز بود!
ساواکیها که لباس مشخصی می پوشیدن ،وقتی وارد مدرسه می شدند همه اینها را می شناختند .چون عکس شاه روی لباس آنها بود یعنی پشت لباسشون حک شده بود.
_بجنب محمدرضا عجله کن!
این صدای غلامعلی بود که با اضطراب داشت منو صدا میکرد. اولین در که باز بود رفتیم داخل و فقط گفتیم :«یا الله»
ادامه دارد..
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطرات زیبای حاج مهدی سلحشور از عملیات بیت المقدس ۲
📻 ۳۴ سال از این عملیات گذشته؛ حال که این روزها هوا خیلی سرده، یاد کنیم شهدایی را که در همین ایّام از ایران اسلامی دفاع کردند.
عملیاتی در سرمای ۲۰ درجه زیر صفر❄️
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج اسکندر اسکندری 💫
🌷اوایل سال 61، چند نفر از بچه های کوار از طرف پرسنلی خودشان را به من معرفی کردند. بزرگ آنها مرد جا افتاده و پا به سن گذاشته ای بود به اسم "حاج اسکندر اسکندری".
همان ساعت اول دیدم اینها هم مثل هر کسی که به تداراکات می آید، شروع به نق زدن کردند که ما آمده ایم بجنگیم، در عملیات و رو در رو با دشمن باشیم نه در عقبه و تدارکات. ما اینجا نمی ایستیم. از کوره در رفتم. با ناراحتی گفتم: همین الان بلند بشید برید، من شما را نخواستم!
حاج اسکندر، سر به زیر انداخت. گفت: من همین جا می ایستم و به شما کمک می دهم! تا ایشان این جور گفت، بقیه ساکت شدند. حاج اسکندر گفت: برادر، حالا من چی کار کنم!
گفتم می تونی زباله های پادگان را جمع کنی؟ گفت: چرا که نه!
کلید یک ماشین نیسان را گرفت و رفت سراغ کوه زباله هایی که کنار سنگر ها و گوشه گوشه پادگان جمع شده بود و شروع به نظافت پادگان کرد. بعد ها که شنیدم پیش از این چه انسان متمکنی بوده و دیدم چقدر عاشق عملیات و خط مقدم است، فهمیدم چقدر نفسش را شکسته است تا این کار پیش پا افتاده را قبول کند!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | راه شهیدان
🔻 لحظاتی از حضور صبح امروز رهبر انقلاب در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
➕ به همراه جملات برگزیده حضرت آیت الله خامنهای در سال ۱۴۰۰ درباره مقام شهیدان
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#قربانےاول_ماه_قمرے
#ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ(ﻋﺞ )
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا
#ﺟﻬﺖﺭﻓﻊ_ﺑﻼﻭﺑﻴﻤﺎﺭﻱ
#ﺑﻪ_ﻓﺮﻣﺎﻥ_ﺭﻫﺒﺮاﻧﻘﻼﺏ
#ﻛﻤﻚ_ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻪ
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
ﻃﺮﺡ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ #ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ اول ماه قمری ﺩﺭ #اﻭﻝ_ﻣﺎﻩ_ﺭﺟﺐ(پنجشنبه۱۴ بهمن ماه), و ﺗﻮﺯﻳﻊ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪاﻥ ﺩﺭ اﻳﺎﻡ ﻭﻻﺩﺕ اﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ (ع)
👇◾️👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ و ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ :
6362141118059071
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75