eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺷﻴﺮاﺯ 🌺🌺 چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبز پوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام رضا را برای او انتخاب کرد.. • دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم.اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودیم که یک دفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است.با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا به نظر می رسید جدا کردنش ممکن نبود.مردم به سمت او هجوم آوردند.کمی طول کشید تا او را جدا کردیم.انگار به ضریح مطهر قفل شده بود.همین که به خانه رسیدیم،باکمـال تعجـب جای پنج انگشـت سبز را روی کم او دیدیم. ▫️▫️ ﺑﺮﺷﻲ اﺯ ﻛﺘﺎﺏ :ﻣﻘﻴﻢ ﻛﻮﻱ ﺭﺿﺎ ▫️▫️ 🌷🌹🌷🌹 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
سردار ؛ چه کرده‌ای شما با دل ما دلتنگی‌مان بند نمی‌ آید...آه! 📎چهل روز گذشت... 🌷 ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷 ﺷﻬﺪاﻳﻲ 🌺🌹🌷🌺 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
یادش بخیر سفره‌های ساده ؛ خنده‌های معصومانه صفا و یکرنگی که در کلام و نگاه‌شان هویدا بود ... 🌷 📎سلام ، 🌺 🌺🌹🌺🌹 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
      بسم رب الشهدا : رضا در خرداد ماه سال ۱۳۴۳،در شهر شیراز به دنیا آمد.نام زیبایش،به سفارش هشتمین ستاره درخشان امامت،قبل از تولد به پدر شهید الهام شد بود. رضا در سن ۱۶ سالکی یه جبهه رفت و در جنگ های نا منظم به فرماندهی شهید به حراست و دفاع از کشور پرداخت. پس از مدتی رضا،وارد سپاه شد،با اینکه ابتدا دوره زرهی دیده بود،اما وارد واحد مخابرات لشکر ۱۹ فجر شد. در تیر ماه سال ۶۴ رضا در عملیات قدس 3 با تحمل بیش از دو روز تشنگی و گرسنگی،تمام تلاش خود را برای عقب کشیدن دوستان و همرزمانش از دل دشمن به کار بست. بعد از این عملیات رضا به زیارت آقا علی بن موسی الرضا ع شتافت و از ایشان برات شهادت خود را گرفت.در همین زمان تنها فرزند رضا به دنیا آمد همو که گفته بود با آمدنش وقت رفتن من هم می رسد... سرانجام در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۲ رضا به آرزوی دیرینه خود رسید،در حالی که دختر کوچکش کمتر از چهل روز داشت و او را بیش از دو بار ندیده بود. 🌷 🌺🌷🌹🌷🌺 ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎﻳﻲ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﺿﺎ ﭘﻮﺭﺧﺴﺮﻭاﻧﻲ / ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻬﻴﺪ / ﺳﺎﻋﺖ 16 . ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ 🔺▫️🔺▫️🔺 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ : * ﺑﺎ ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ* * ﺑﻪ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ)و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ(ﺭﻩ ) و ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و اﻣﻮاﺕ و...* و * ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻭاﻟﻔﺠﺮ 8* و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﺿﺎ ﭘﻮﺭﺧﺴﺮواﻧﻲ و ﺷﻬﻴﺪ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺻﻼﺡ ﻣﻂﻠﻖ *ﻫﺮﻛﺲ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﻌﺪاﺩ ﺑﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﺘﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ*
🚩📷اینفوگرافیک/ مهمترین محورهایی از وصیت‌نامه الهی سیاسی سپهبد قاسم سلیمانی ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ 👆 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌙شب جمعه یاد شهدا با صلوات 🌷 شهید مهدی زین الدین : هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید آنها شما را نزد سالار شهیدان اباعبدالله(ع) یاد می کنند http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✍ﻭﺻﻴﺖ ﻧﺎﻣﻪ : ﺣﺮﻣﺖ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺭا ﺣﺮﻣﺖ ﻣﻘﺪﺳﺎﺕ ﺑﺪاﻧﻴﺪ 🌹🌷🌹🌷 ﺷﻬﺪاﻳﻲ 🌺🌹 ﻳﺎﺩﺷﻬﻴﺪ و ﺗﻌﺠﻴﻞ ﺩﺭ ﻓﺮﺝ ﻣﻮﻻ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
... به نقطه ی قرمز وسط عکس مدت 15ثانیه خیره بشید... ﺑﻌﺪ به دیوار یا سقف نگاه کنید تندتند پلک بزنید... ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺷﻬﻴﺪ .... ┄┅══✼🍃🌺🍃✼═┅┄ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹. زیر تابلو جلوی در مادری منتظر پسرش ایستاده آن طرف تر از من پیراهن اینو توی کیسه پلاستیک دستش است _ننه مجتبی مگه اینجا تا خانه چقدر راهه که سه ماه نمیتونی بیای؟ _بیا به جون به جای مزه رفتن داخل این پیراهن تو عوض کنم رنگش برگشته فرهاد با خنده می پرسد _آقای نصیری سپاه حقوق میدن؟ شریف نصیری می زند زیر خنده. فرهاد آن طرف در, سرش را زیر می‌اندازد تا لبخندش را پنهان کند. _چرا جونت در رفت تا بگی؟ مگه میشه ندن تو تاحالا نگرفتی؟ _نه والله. _خوب چرا زودتر نگفتی؟ روی از من شده بود مثل روز قبل از نشده بود از پدرش پول بگیرد برای کرایه آخر به همه گفته بودند رفته سر کارتوی سپاه. آخرین ۵ تومانی اش را هم داده بود که کرایه از قصرالدشت تا چهارراه پمپ بنزین از آنجا تا میدان ستاد هم پیاده آمده بود برگشتن دیگر پولی نداشت همه راه را پیاده رو و حسابی دیر رسیده بود بعد از نماز صبح هم پیاده برگشته بود تا سر ساعت هشت توی ساختمان سپاه باشد دیرتر رسیده بود.کسی براش ساعت نمی‌زد ولی از شرم دیر رسیدن مستقیم آمده بود اتاق آقای نصیری مسئول بخش که حالا دیگر فرستاده شده اتاق حسابداری. پشت در اتاق این پا و آن پا می‌کردند تا مطمئن شود کسی نمی بیند ش و در میزند تا وارد می شود هیچ کس توی اتاق ۱۲ متری نیست فقط میز کوچکی گوشه اتاق است و عکس امام بالایش روی دیوار نصب شده صندلی هم ندارد. روی میز صندوقی شیشه ای است که داخلش پر از پول است ۱۰۰ تومانی، ۵۰ تومانی ،۱۰ تومانی، پول خرد. پیش خودش حساب می‌کند که باید چند هزار تومان باشد در اتاق را باز می کند. برمیگردد بیرون و در را می بندد. پشت در این پا و آن پا می کند دوباره در را باز می کند و می آید توی اتاق. روی میز کاغذ چسباندن که رویش نوشته شده: «برادران هر کس حق دارد که لازم دارد و به اندازه نیازش بر دارد» تعجب نکرد فقط دارد پیش خودش حساب و کتاب می‌کند بدست می کند توپولها و ده تومانی برمیدارد.مهری سیاه به صورت شاه روی پول خورده اما هنوز جاهایی از صورتش پیداست که صورتش را نمی‌شود زیرمه تشخیص داد که کیست ولی شاه بودنش کاملاً معلوم است. نوشته روی مهر جمهوری اسلامی ایران است.۲ تا ۵ تومانی هم بر می‌دارد و توی جیبش می‌گذارد و سریع به سمت در می‌رود تا می خواهد دستش را روی دستگیره بگذارد دستگیره خودش پایین می‌رود و در باز می شود.پاسدار دیگری دستگیره را فشار داده بود از بیرون تا داخل بیاید و با حال خوردن و باز شدن در نگاهش آن روی همسانی های ثابت می شود.بعد سرش آن پایین می‌افتد و سلام و علیک دستپاچه کوتاهی و از هم دور می شوند یکی به طرف توی اتاق و دیگری بیرون صورتشان هر دو خیس عرق می شود. *سنندج حزب دموکرات کردستان در پی درگیری عصر دیروز با پاسداران مستقر در مرکز رادیو تلویزیون سنندج با آتش بس ۴۸ ساعته خواستار خروج فوری پاسداران از این شهر شد خبرگزاری پارس گفت گروهی از پیشمرگان دموکرات به سوی افراد پاسدار که در محوطه رادیو تلویزیون سنندج به نگهبانی مشغول بودند آتش گشودند و خواستار خروج پاسداران از مرکز رادیو تلویزیون این شهر شدند اطلاعات نهم اسفند ۱۳۵۸. هنوز هم هر چه اتفاق از بین میدان شهرداری و نزدیک زندان کریم خان می‌افتد تا میدان ستاد و استاد تا چهارراه پمپ بنزین.ساعت ۶ که میشود جوان ها مثل مور و ملخ میریزن توی این خیابان‌ها و پیاده‌روها را پر می‌کنند و صحبت و بحث و همه‌شان خیابان را هم پر می‌کند تا ساعت ۹ .نه کمی کمتر و نه کمی بیشتر هر روز همین است. توی پیاده روها صدها جوان دو به دو یا گروهی ایستاده‌اند و با هم بحث و جدل می کنند. با شور و شعف .گاهی داد و فریاد. هرکس از چیزی می گوید ،چیزی که بلد است. چیزی که خوانده یا شنیده است. عقیده‌ای، سیاستی ،مخالفت یا موافقتی. نزدیک میدان ستاد جمعی ۱۵ نفره که وسطشان دختری جوان دارد با شور و هیجان بحث می‌کند دو سه تا دختر و پسر دختر موهای یکدست مشکی اش را جمع کرده و پشت سرش محکم بسته. چند کتاب و جزوه و روزنامه توی دست و زیر بغلش است. نوجوانی هم کنارش ایستاده و به هرکس اضافه می شود به جمع یک جزوه می دهد.دختر فریاد نمیزند :«ما هنوز به انقلاب واقعی نرسیده‌ایم؛ یک انقلاب کارگری اصیل بهمن ۵۷ تنها یک رفرم بود رفقا. به رفرم بسنده نکنید هنوز حق مستضعفین خلق از حلقوم مستکبرین گرفته نشده» هرکس متلکی می اندازد و دختر پریشان می گوید:«شما نمی فهمید.درک شما توده مردم از یک انقلاب اصیل مارکسیستی بر پایه های...‌‌» بخشی از جمع شروع کردند به کف زدن و تشویق دختر و بعد شعار مرگ بر امپریالیسم خونخوار.. دختر داشت همفکرانش را آرام میکرد که همه گروهی دیگر بالا گرفت و یکی فریاد زد: «نفر خودتی مزدور شوروی حزب فقط حزب خدا» 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
مادرست دیگر ..... 😭 ♥️ تصویری از مزار شهید مدافع حرم، اسماعیل غلامی یاراحمدی که در شب سرد زمستان توسط مادرش با پتو پوشانده شده است🌹🌷 ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻴﺸﻮﻥ ﺭا ﺑﺮاﻱ اﺳﻼﻡ ﺩاﺩﻧﺪ 🌹 🌷🌹🌷🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75