eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * غلامعلی روحیه شکست ناپذیری داشت و همیشه  دوستان و همرزمان را به ایستادگی تشویق می‌کرد .با اینکه سنش کم بود هیچ کدام از رزمنده‌ها فکر نمی کردند که اینقدر سنش کم باشد. هیکل تنومندی داشت. حالا منو غلامعلی بیشتر مواقع توی جبهه با هم بودیم و زمانی که من جبهه نبودم همین که غلامعلی می آمد مرخصی و از جبهه برمی‌گشت می آمد منزل ما.تقریباً سه ماهی می شد که غلامعلی رو ندیده بودم و دلم خیلی برایش تنگ شده بود که یک دفعه دیدم صدای زنگ خانه به صدا درآمد.رفتم در را باز کردم دیدم هیچ کس پشت در نیست.همین که خواستم در را ببندم دیدم غلامعلی خودش را پرت کرد جلوی در. از خوشحالی داشتم بال در می آوردم. _کی اومدی غلامعلی؟! دوتا مون ذوق می کردیم و همینطور که همدیگر را توی بغل گرفته بودیم می بوسیدمش. _غلامعلی بیا داخل نمی دونی چقدر خوشحالم کردی. _نه داخل نمیام .بیا بریم بیرون به یاد خاطرات گذشته گشتی بزنیم. مادر جان می دونید که من و غلامعلی با هم برای سپاه اسم نوشته بودیم و دوره‌های آموزشی را با هم بودیم. به خاطر همین خیلی با هم خاطره داشتیم. یادتون هست غلامعلی وقتی میومد مرخصی کارش سرکشی از خانواده شهدا و جانبازان بود و همه خیلی دوستش داشتند.یادمه همیشه که میرفتیم سرکشی از خانواده شهدا از ایثارگری های شهدا و رزمنده ها و جانبازی های آنها صحبت می کرد و جنگ و شهدا را به واقعه عاشورا و یاران امام حسین تشبیه می کرد و دعا و مجلسی هم می‌گرفتیم.خودش روضه خوانی می‌کرد و با صدای خوشش همه غرق در گریه و ماتم می شدند. صدای خوش و سوز و گداز عجیبی داشت. این دفعه قرار شد غلامعلی که خواست بره منم باهاش برم.چند روزی  مانده بود که مرخصیش تموم بشه که آماده رفتن شد و منم باهاش رفتم. چند وقتی توی جبهه بودیم من پیش غلامعلی بودم همیشه به همه سنگرها سر می‌زد. تقریباً توی بیشتر سنگر ها دوست و رفیقی داشت. چون اخلاق غلامعلی خیلی خوب بود و همه دوستش داشتند.توی یکی از حمله ها بود که غلامعلی به شدت مجروح شد و اعزامش کردن بیمارستان‌شیراز ما همه برایش دعا می کردیم. ادامه دارد.. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻میشه پشت بی سیم برام روضه بخونی!؟ اینجا انرژی درمانیه.... اگه یه جایی دیدی که شیطان داره میاد،باید روضه بخونیم. 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار بسیجی،‌معلم شهید مهندس کمال ظل انوار 💫 🌷بعد از شهادت آقا کمال بود، یکی از دوستانش از جبهه به دیدار ما آمد( ظاهراً شهید محمد باصری). می گفت شب قبل از عملیات کربلای 5 بود که در خیمه ای که داشتیم توسلی به حضرت صاحب الزمان(عج) گرفتیم. دیدم حال آقا کمال دگرگون شد و از خیمه بیرون رفت. بعد از مدتی برگشت. به من گفت مطلبی را به شما می گویم، تا زنده ام به کسی نگو، بعد از شهادت به خانواده ام برسان! آقا کمال گفت بیرون که رفتم آقایی نورانی به من نزدیک شد و گفت: در عملیات پیش رو پیروز می شوید! گفتم شما که هستید؟ گفتند همان که صدایش می زدید! فهمیدم آقایم صاحب الزمان است. گفتم: آقا سرانجام من چه می شود؟ فرمودند: تو و برادرانت مهدی و جمال و سید محمد کدخدا شهید می شوید... تا آمدم سوال دیگری بپرسم از نظرم غائب شده بودند... 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍به روایت شهید ناظم پور: در منطقه پنوجین عراق مستقر بودیم. نیمه شب شنیدم، صدایی شبیه عبور یک کاراوان از پشت خاکریز می آید...📣 بچه های خمپاره انداز ارتشی کنار ما مستقر بودند. پیش فرمانده آنها رفتم و خواهش کردم تا یک خمپاره منوری بزند، تا منطقه روشن شود و علت صدا را مشاهده کنم. خمپاره انداز خواب آلود بود، به جای خمپاره منوری، خمپاره جنگی انداخت.💥☄ گفتم، من خمپاره منوری می خواهم دوباره بزن. باز خمپاره انداخت و باز هم جنگی!🧐 بار سوم که خمپاره جنگی انداخت بی خیال شدم، سر و صدا هم قطع شده بود...🔥💥 صبح وقتی هوا روشن شد با دوربین منطقه را کنترل کردم، از چیزی که می دیدم مو به تنم سیخ شد.😱😳 خمپاره های جنگی بدون گرا، دقیق روی ستون نظامی قافله دشمن که مشغول حمل انواع سلاح ها بودنداصابت کرده و همه بعثیون به درک واصل شده بودند...😳 عبدالعلی ناظم پور : فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی (عج) :شلمچه /کربلای5 🌹 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱رهااین کلبه را از غم کنم باز لبالب کتری از زمزم کنم باز تو هیزم جمع کن از جنگل سیب 🍃 که من چای بهشتی دم کنم باز 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔰شلمچه،آبادان،جزيره مجنون و کردستان خاطره جانبازي ها و شجاعت هاي او را در خود جاي داده است . با بهره مندي از نيک ترين فضائل و خصائص انساني،داراي روحي سرشار از معنويت و صداقت بود . شجاعت،شهامت،شوخ طبعي و خنده رويي،دلسوزي و رسيدگي به افراد کم بضاعت از ايشان انساني الهي را هويدا میکرد .او مريد مراد خويش و دلداده دردمند امام و رهبري و از شيفتگان اصل اصيل ولايت فقيه بود سال 1372 به جمع سبز جامگان نيروي انتظامي پيوست و در اداره کشف و مبارزه با مواد مخدر مشغول به فعاليت شد. 10 سال در برقراري امنيت جامعه و مبارزه با اشرار و باندهاي حمل و نقل و توزيع مواد مخدر،قهرماني ها و رشادت هائي از خود نشان داد و در عمليات هاي مهم متلاشي نمودن اين باندها در استان فارس،بوشهر،کرمان و سيستان و بلوچستان شرکت نمود. 🔰 در شامگاه پنجم بهمن ماه سال 1381 در سال عزت و ؟؟؟افتخار حسيني در خط مقدم وظيفه و در آخرين عمليات خود در مبارزه و درگيري مسلحانه با اشرار و قاچاقچيان و سوداگران مرگ در شهر شيراز به شهادت رسید.🌷 * محمدعلی رعیتی* *شهدای فارس* *سالروز شهادت* 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * مجروح که شد  و اعزام کردند بیمارستان‌شیراز ما همه برایش دعا می‌کردیم .یادتون هست که زنگ زدیم و احوالش را پرسیدیم و گفتید خدا را شکر حالش خوبه؟! _آره مادر خدا خیرت بده. تو خیلی به غلامعلی لطف داشتی. خلاصه عجله داشتم بیام شیراز و عیادت غلامعلی. تقریباً یک ماه میشود که غلامعلی مجبور شده بود و توی منطقه نبود. کم کم داشتم آماده میشدم که بیام شیراز که یک شب یک دفعه چشمم به غلامعلی افتاد. فکر کردم اشتباه دیدم مانتوم بود داشتم نگاش می کردم که خندید و گفت:چیه اکبر !؟ باز تو ماتت زد؟! _تو اینجا چه کار می‌کنی غلامعلی؟! _ای بابا یعنی نیام اینجا؟! همینطور که داشتم روبوسی می‌کردم گفتم: _تو که زخمی شده بودی مگه خوب شدی که اومدی؟! غلام میموندی استراحت می کردی تو بدجور مجروح شده بودی به این زودی که خوب نشدی. _نه خوبم خداروشکر شما نگران نباش میبینی که حالم خوبه. دستشو زد به صورتم و رفت توی زنگ تا با بقیه بچه‌ها احوالپرسی کنه که دیدم صدای خنده و سر و صدای بچه ها بلند شده با چه شور و شوقی با غلامعلی احوالپرسی می کردند. دو سه روز بعد که با بچه ها دور هم نشسته بودیم غلامعلی گفت: اکبر توی بیمارستان که بودم یه دکتر خیلی باشخصیت و قد بلندی اومد بالا سرم. گفت: منو میشناسی ؟! هرچی فکر کردم دیدم نمیشناسمش. گفتم نه به جا نمیارم. دکتر گفت: ولی من تو رو میشناسم. تعجب کردم و گفتم: از کجا منو میشناسی؟! میدونی چی گفت؟! میدونی کی بود؟!همون خانوم و آقای که چند سال پیش رو ایست بازرسی دیدمشون و شیشه های مشروب توی ماشینشون پیدا کردیم. دکتری که اومد بالای سرم همون آقا بود. _جدی ؟!تو را شناخت؟! _آره دیگه میگم که شناخت .گفت :من همون آدم بی اعتقادی بودم که از خارج برگشته بودم و خودم و همسرم نگاه خوبی به نظام و انقلاب نداشتیم اما بعد از این برخورد خوب شما که ما را بی قید و شرط آزاد کردید ،همه افکار بدی که درباره بسیجی ها و انقلاب داشتیم توی ذهنمون پاک شد. _آفرین چه خوب! غلامعلی حرفارو که تعریف می‌کرد همه بچه ها تعجب کرده بودند و بعدش از من می‌پرسیدند مگه غلامعلی چطور باهاشون رفتار کرد که اینطوری اون خانم و آقا تغییر کردند ‌. منم بهشون گفتم:مثل الان که با بچه ها با مهربونی برخورد میکنه و هیچ یکی از دستش ناراحت نمیشه! ادامه دارد.. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظاتی دیدنی از وابستگی حاج قاسم به نوه‌های خود 🔺 حاج قاسم میگفت میترسم وابستگی به نوه‌هایم نگذارد بروم شهید شوم 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
• . در شب هـاۍ سرد زمستان بدون بالش و زیرانداز مـےخوابید🙅🏻‍♂ وقتـے اعتراض مۍکردیم مـےگفت : باید این بدن را آمـٰاده ڪنم باید عادت کند ڪھ روزگار طولانـے در خاڪ بماند..!🚶🏿‍♂💔 💛🌱' 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌸لباس عراقی... داخل کیفش یک دست لباس نظامی عراقی پر از جای ترکش و خون خشک داشت! 😳گفتم این لباس به چه کار تو می آید؟ گفت :” من با این لباس کارهای بزرگی انجام میدهم.” عکسی را نشانم داد که با لباس و کلاه عراقی در یک جیپ غنیمتی نشسته بود ، تعریف میکرد:"من با همین لباس ،چند بار به داخل عراقی ها رفتم و با آنها نان و ماست خوردم!😉 با این جیپ هم با بچه ها در منطقه گشت میزنیم.این جیپ را هم از خودشان گرفتم.” حتی از دوستانش شنیدم در همین شناسایی ها مخفیانه خود را به رسانده بود😔😳 🌹 🌱🌹🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* و *🏴گرامیداشت محمد غیبی🏴* 🔹با حضور خانواده معظم شهید و روایتگری همرزمان شهید🔹 💢 برادر *کربلایی امیر حسین راستی* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۷ بهمن ماه۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*