eitaa logo
شهدای ملایر
370 دنبال‌کننده
5هزار عکس
466 ویدیو
49 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌ ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ ‌
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌