💢️ #شب_حمله
✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار :
🌀 #قسمت_سوم
🖌... به سیم خاردار که رسیدیم ، بچه ها همه در یک جا جمع شدند. در ۲۰ یا ۲۵ متری خاکریز عراقی ها بودیم. سنگری که رو به روی دسته بود ، تقریباً ما را می دید و با اسلحه سبک به سمت مان تیراندازی میکرد. تیرها کنار سیم خاردار در آب فرو می رفتنـد. بچه هـا که تکبیـر گفتند ، صدای تکبیرشـان لرزه به جان آنها انداخت. آن بزدلان که نعره تکبیر شـیران مکتب اسلام را شنیدند ، فریاد کشیدند و پا به فرار گذاشتند.
بچه هـا دیگـر معطـل نشـدند کـه تخریبچی هـا معبـر را بـاز کننـد. فین ها را درآوردنـد و به دنبـال برادر مجید ( سردار مجید ارجمندفر ) ، از روی سـیم خاردارها گذشـتند. چند نفر از برادران پا برهنه بودند. پای آنها در اثر گیرکردن به سیم خاردار و فرورفتن در چولان و راه افتادن روی تکه های نخل ، زخمی شده بود.
دشـمن دو ردیف سـیم خاردار به فاصلـه تقریباً ده متر از هم ساخته بود که پشـت سـیم خاردار ردیـف دوم هـم یک ردیف خورشـیدی قرار داشـت. بین سـیم خاردار و سـیل بند اول ، پوشـیده از چـولان و نیـزار بود. قبل از رسـیدن به سـیل بند ، نارنجکی به سـوی دسـته انداختند که چند نفر به طور سـطحی زخمی شـدند. یکی از برادران به نام سـید ابوالقاسم موسوی چند متر مانده به سیل بند، از ناحیه پا زخمی شد و بر روی زمین افتاد. یکی دو تا سـنگر از سـیل بند اول را با نارنجک تخم مرغی زدند. ساعت ده سیل بند اول را پشت سر گذاشتیم و به پشت سیل بند دوم رسیدیم.
دشـمن پشـت خاکریز تازه احداث ، سـنگر زده بود ؛ اما کاملاً در آن مسـتقر نشده بود. بچه ها با آر پی جی و نارنجک تخم مرغی و نارنجک ، سنگرهای سیل بند دوم را منهدم می کردند و از روی آن ، سنگرهای خاکریز اول را نشانه می گرفتند. یکی از برادران می گفت عباس آقا ، چهار سـنگر را با نارنجک تخم مرغی زده ام. برادر مجید ( بربری) از جلو و بقیه برادران از پشت سـر ایشـان حرکت میکردند. از شجاعت و ایمانشان به خدا روحیه می گرفتم.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_عباس_محمدی از رزمندگان دلاور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های عاشورایی #کربلای_۴_۵ بود که مردادماه ۱۳۶۶ در #عملیات_نصر_هفت ، منطقه عملیاتی منطقه عمومی #سلیمانیه عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
💢 #حماسه_بدر
✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_سوم
💠 #شب_حمله
🖌... معرکه ای بسیار دردآور و جانسوزی بود . اما زمان ، زمان توقف و سوگواری نبود و باید برای یافتن بقیه نیروهای گردان حرکت می کردیم . با برادر عسگری قرار گذاشتیم که تا حد امکان جلو رفته و خود را به رزمندگان پیشرو برسانیم و با همین نیت هم به راه افتادیم .
میدان نبرد یکسره زير رگبار گلوله های رسام و خمپاره و توپ و موشک بود و حجم انفجارات بقدری گسترده و زیاد بود که زمین و زمان واقعاً میلرزید . هرکدام يک قبضه آر پی جی هفت در دست داشتیم و با گام هایی استوار و چشمانی گریان پیش می رفتیم . بقدری ناراحت و خشمگین بودیم که ديگر هیچ اعتنایی به سیل انفجارات و باران ترکش های ريز و درشت نمی کردیم و گلوله های سرخ رسام زوزه کشان از هرطرفمان رد می شدند .
پس از طی مسافتی به کانالی عریض و طویل رسیدیم که پر از لجنی تیره و بسیار بدبو بود . از ارتفاع کانال و عمق لجن اطلاعی نداشتیم و برای همین هم جرأت نکردیم که واردش شویم و بدنبال راهی دیگر برای عبور از آن گشتیم . چندصد متر بالاتر چند تانک و خودروی دشمن در حال سوختن بودند . نیم خیز و با احتیاط به سمت شأن رفته و از کنار جادهای خاکی سر در آوردیم که کانال را قطع می کرد . روی جاده چند تانک و جیب عراقی در حال سوختن و شعله کشیدن بودند و نور آتش هایشان جاده و اطراف آن را کاملاً روشن کرده بود . جاده بشدت زیر آتش مسلسل تانک های عراقی و سیل گلوله های سرخ رسام بود و عبور از آن کاری بس خطرناک و دشوار می نمود . اما با این وجود از افتادن به داخل کانال و آنهمه لجن بدبو بسیار راحت تر و بهتر بود . سینه خیز و سریع از روی جاده رد شده و پا به آنسوی کانال گذاشتیم و نرسیده با چنان صحنه خونین و جانگاهی مواجه شدیم که زبان از گفتنش واقعاً ناتوان و قاصر است .
آن طرف کانال قيامتی برپا بود ، قربانگاهی خونین از دل باختگان پیر جماران ، خاکریز کوتاه کنار جاده مملو از اجساد مطهر شهدا بود که قدم به قدم هم بر تعداد شأن افزوده می شد . بچه های گردان خودمان نبودند ، برای شناسایی جیب چند شهید را وارسی کرده و با دیدن مدارک شان فهمیدم که رزمندگان دلاور لشگر ۸ نجف هستند . بحدی جلو کشیده بودیم که از حلقه محاصره دشمن گذشته و اکنون در کنار نيروهای محاصره شده لشگر ۸ نجف بوديم ، اما متأسفانه هیچ آدم زنده ای در اطراف دیده نمی شد.
با احتیاط مشغول وارسی منطقه شده و به امید یافتن رزمنده ای زخمی و زنده که بتواند موقعیت را برایمان توضیح دهد ، به تک به تک شهدا و سنگرها سر زدیم ، اما احدی را زنده نیافتیم ، خاکریزی نسبتاً بلند از دور دیده می شد که شباهت زیادی به خط پدافندیی داشت ، به خیال اینکه یاران را یافته ایم ، گام هایمان سریعتر شده و شروع به گفتن رمز عملیات کردیم ، اما هرچه نام مقدس یا زهرا (س) را فریاد زدیم ، هیچ پاسخی نشنیدیم و همین هم که به خاکریز بلند رسیدیم با صحنه ای بسیار وحشتناک و دردآوری مواجه شدیم که هر دو شوکه و هراسان شده و واقعاً خشک مان زد .
پشت خاکریز مملو از شهدای پاکبازی بود که با بدنهای تکه و پاره و آغشته بخون از تاج خاکریز تا پائین را پوشانده بودند ، چند دستگاه تانک و خودروی نظامی دشمن در سمت چپ و جلوی خاکريز در حال سوختن بودند و نور حاصل از زبانه های تند آتش آنها محیط را کاملأ روشن کرده بود. تعداد شهدا به هفتاد یا هشتاد نفری می رسید و زخم ها و حالات شهادت شأن خبر از نبردی بسیار سنگین و نزدیک میداد.
در پشت آن خاکريز نمناک و تيره رنگ که بوی خون و گوشت سوخته میداد ، جلوه هايی زیبا از آيات خداوندی نقش بسته بود ! سرهایی که در سجود بودند ، قرآن های کوچک کيفی که هنوز در دستان غرقه به خون شان باز بود ، مشت های گره کرده ای که رو به آسمان گرفته شده بود.
به احتمال زیاد رزمندگان همان گردانی از لشگر هشت نجف بودند که میگفتند از صبح در حلقه محاصره دشمن افتاده اند ، از صحنه درگیری معلوم بود که دلاوران نبردی سخت و نابرابر داشته و شجاعانه و مردانه تا آخرين نفر مقابل لشگر تا بن دندان مسلح دشمن ایستادگی و در نهايت همگی به ديدار معشوق شتافته بودند.
پيکر زيبا و درخشان دو تن از شهدا که همديگر را عاشقانه به آغوش کشيده بودند ، نظرمان را جلب کرده و بسوی سنگرشان رفتیم ، موهای طلائی رنگ شأن ، در زير نور منورهای رنگارنگ و شعله های پرفروغ آتش همچون ماه می درخشيد و پيکرهای خسته و رنجورشان با زخمهای فراوان به آرامی در آغوش يکديگر بخوابی شيرين و دلپذير فرو رفته بود ، با رویت کارت های شناسائی شأن متوجه شدیم که باهم برادر هستند.
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
💢 #حلقه_محاصره
✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از حماسه آفرینی رزمندگان #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #استان_زنجان ، در عملیات غرورآفرین #خیبر
💠 #قسمت_سوم
🖌... عاشورائی دیگر در صحنه پرآشوب گیتی درحال شکل گیری بود و کربلایی خونبار آرام آرام داشت پدیدار می گشت ، دگرباره جبهه حق و حقیقت با نفراتی اندک در مقابل سپاهیان انبوه و مسلح باطل ایستاده و باز پیروزی خون بر شمشیر خودنمایی می کرد ، آری اینک در این برهه از زمان و در این مکان مقدس که مجنون نامگذاری شده ، مجنون صفتانی عاشق پیشه بعداز ۱۴ قرن مردانه و صادقانه به ندای هل من ناصر ینصرنی مولا و آقای آزادمردان عالم خلقت حضرت امام حسین (ع) لبیک گفته و با ایمانی راسخ و استوار ، همچون کوههای سر به فلک کشیده ، تمام هستی و زندگی خود را فدای عقیده و اعتقادشان کرده و چون سربازی کوچک از خیل سربداران آیین سرخ تشیع با نثار مظلومانه جان خود صداقت و راستی کردارشان را به اثبات رسانیده و برای نسل های آینده راه و رسم آزادزیستی و آزادمردی را با سرخی خون خود ترسیم و تدوین می نمودند .
آری ! آن دل که صادق نیست ، عاشق نیست و در حقیقت دل های صدیق و راست قرارگاه عاشقی ست !
#سردار_حسن_باقری فرمانده دلاور گردان در این لحظات پرتنش حس غریبی را در اعماق وجودش احساس می کرد ، او تاکنون چنین حالت عجیبی را در خود ندیده بود ، قلبش داشت تند تند می زد و زبان و دهانش خشک و خشک شده بود ، او آنقدر فریاد ( الله اکبر ) سر داده بود که دیگر صداش از گلویش در نمی آمد و آنقدر با تیربار تیراندازی کرده بود که گوش هایش دیگر صدائی را نمی شنید ، سردار باقری داشت در این دقایق مرگ بار و ترسناک که تنها چند قدمی با مرگ و نیستی فاصله نداشت از حسرت پرواز و اشتیاق وصال می سوخت و از برای عروج به بارگاه معشوق عاشق پرور پروانه وار بال بال می زد و همچون مرغکی بال و پر بسته ، شیدا و عاشق خود را به در و دیوار این جهان خاکی می زد ، که به ناگاه از کمینگاه غیب ، کمند توفیق و سعادت بجانب او انداختند و باب شهادت به کلید عنایت و مرحمت بر وی بگشادند . گلوله ائی مستقیم صفیرکشان آمده ، درست بر گلوی زیباش می نشیند و روح پاکش را از جسم خاکی بیرون کشیده ، تا عرش علا و محضر مبارک دوست پروازش می دهد و اینگونه می شود که فرمانده پاکباز و دل باخته گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) پس از حضوری موثر و حماسه ساز در حدود ۹۹ عملیات کوچک و بزرگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ هفتم اسفند ۱۳۶۲ در عملیات غرورآفرین خیبر ، در خاک نمناک جزیره مجنون به شهادت می رسد .
با تنگ تر شدن حقله محاصره دشمن و نفوذ نیروهای پیاده و کماندو های گارد ریاست جمهوری عراق ، به داخل خطوط دفاعی گردان ، خط پدافندی گردان شکسته می شود و این محور از منطقه عملیاتی بار دیگر به تصرف عراقها درمی آید ، نیروی های مزدور عراقی وقتی وارد خطوط دفاعی گردان می شوند در کمال تعجب و حیرت آدم سالم و سرپائی را در پشت خاکریز و داخل سنگرها نمی یابند و هر چه به چشمان می خورد تنها پیکرهای پاک و غرقه به خونی شهدایی بود که تا آخرین نفس هاشان جنگیده بودند و بدن های زخم خورده و پاره ، پاره رزمندگان مجروحی بود که تا آخرین رمق هایشان دست از نبرد برنداشته بودند ، بچه های با غیرت و با اخلاص گردان حضرت ولیعصر (عج) با شجاعتی مثال زدنی و با مظلومیتی دردآور ، سربلند و پرافتخار تا آخرین قطره های خون خود مقاومت و پایداری کرده بودند و از شکست عملیات و تصرف دوباره جزایر مجنون جلوگیری کرده بودند . اجساد معطر و مطهر آن دلاور مردان تا سال ۱۳۷۶ در همان منطقه بجای ماند.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🌀 #پایان
🖍 بازنویسی خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، فرمانده بی ادعا و خاکی جبهه ها ، سردار دلاور سپاه اسلام #شهید_حسن_باقری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات غرورآفرین #خیبر در منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق ( #طلاییه ) در کسوت فرمانده #گردان_حضرت_ولیعصر_عج لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #عملیات_رمضان
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از #عملیات_رمضان و حال و هوای رزمندگان اسلام در خطوط پدافندی جبهه
💠 #قسمت_سوم
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔹#عملیات_رمضان عملیات تهاجمی گسترده رزمندگان اسلام بود ، که به مدت ۱۷ روز، در تابستان ۱۳۶۱ با رمز مبارک ( یا صاحب الزمان ادرکنی ) در جنوب عراق ، شمالشرقی شهر بصره و در منطقه شلمچه انجام شد. این عملیات در ۵ مرحله ، بهطور مشترک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی طراحی و اجرا گردید . در این عملیات رزمندگان اسلام برای نخستین بار اقدام به ورود به خاک عراق نموده و مناطق گسترده ای از خطوط پدافندی عراقیها را تصرف و پاکسازی کردند . عملیات رمضان بعنوان یکی از بزرگترین نبردهای زرهی ، پس از جنگ جهانی دوم محسوب میشود.
#دفاع_مقدس
#عملیات_رمضان
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab