♥️ #قبله_ی_من
❇️ قسمت 1⃣
🍂دردلم با خودم کلنجارمی روم و آخر سر از جا بلند شدم و به اتاِق "یحیی" می روم. پشت در لحظه ای مکث می کنم و بعد چند تق به در می زنم. جوابی نمی شنوم اما در را باز می کنم و داخل می روم! بوی #عطر خنک ودل پذیر همیشگی به مشامم می رسد. نفس عمیقی می کشم و حس خوب را با ریه هایم می بلعم😌.
در را پشت سرم می بندم و به سمت کمدش می روم. در آینه ی قدی که روی در کمد نصب شده، خودم را گذرا برانداز و درش را باز می کنم. بوی خوش همان #عطر، این بار قوی تر به صورتم می خورد. درست میان پیراهن های یحیی و بعد از کت و شلوار روز #عروسی، دامن گل گلی و بلوز آبی رنگم را آویزان کرده بودم.
لبخندی تلخ لب هایم را رنگ می زند. دست دراز می کنم و بلوز و دامنم را از روی رخت آویز بر می دارم و در کمد رامی بندم. مقابل آینه لباسم را عوض و موهایم را اطرافم مرتب می کنم. گل سینه ی روی بلوزم روی زمین می افتد، خم می شوم و دستم را روی فرش می کشم تا پیدایش کنم. صورتم را روی فرش می گذارم و زیرکمد را نگاه می کنم. سنگ سرمه ای رنگش در تاریکی برق میزند!
دست دراز می کنم تا آن رابر دارم که دستم به چیزی تقریبا بزرگ و مسطح می خورد. می ترسم😑 و دستم را عقب میکشم. هوفی می کنم و دستم را زیر کمد می برم. همان چیز را با احیتاط بیرون میکشم.
🍃یک #دفتر دویست برگ که با روزنامه جلد شده! متعجب به تیترهای روی روزنامه خیره و فکرم درگیر چند سوال می شود! این برای کیه؟ کی افتاده اینجا؟! شانه بالا می اندازم♀ و صفحه ی اولش را باز می کنم. دست خط یحیی! خط اول را از زیر نگاهم عبور میدهم.
🌾 به ناهار خوری می روم و #دفتر را بر می دارم. به قصد رفتن به حیاط، شالم را روی سرم می اندازم و از خانه بیرون می روم. باد گرم ظهر به صورتم می خورد و عطرگل های سرخ🌹 و سفید باغچه ی کوچک حیاط درفضا می پیچد. صندل لژ دارم را به پا می کنم و سمت حوض میروم.
📖صفحه ی اول دفتر را باز می کنم و لب حوض مینشینم. یک بیت شعر که با خودکار بیک نوشته شده. انبوهی از سوال در ذهنم می رقصد.
متعجب دوباره دفتر را می بندم و درافکارغرق می شوم. اگر این برای یحیی است چرا به من نگفت؟ چرا اون جا گذاشته. اگر نیست پس چرا نوشته ها با دست خط اونه نکنه...نباید بخونمش. یا شاید... باید حتما بخونمش؟!
نفس عمیقی می کشم و صفحه ی اول را باز می کنم و با نگاه کلمه به کلمه را دقیق می خوانم:
📝فصل اول: #تو_نوشت
" یامجیب یا مضطر "
ِ جهان بی #عشق❤️ چیزی نیست به جز تکرارِ یک تکرار
گاهی باید برای گل زندگیت بنویسی
گل من
تجربه ی کوتاه نفس کشیدن کنار تو گرچه کوتاه بود اما چقدر من کوتاهی
ماندن را درکنارت دوست داشتم
یک #دفتر ۲۰۰ برگ خریدم تا خط به خط و کلمه به کلمه فقط از تو بنویسم، امامیخواهم تو داستان این #عشق❤️ را بنویسی بنویس گلم.
⬜️خط های سفید بعدی برق ازسرم
پراند. تلخ می خندم همیشه خواسته هایت هم عجیب بود. #دفتر را می بندم و بایک بغض خفیف😔 سمت خانه بر میگردم...
باماهمراه باشید🌹
@shohda_shadat