🌷
.
( - آیٰا آن روز نیزخوٰاهدرسیدکھ
بلبلےدیگر دروصف مٰاسرودشهادٺبسراید؟ ؛)
@shohda_shadat
----------------------------------
فرازی از وصیت نامه #شهید_مدافع_حرم #شهید_محسن_حججی :
از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنه_ای_نائب_بر_حق_امام_زمان است.
از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز #حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا #چادر را کنار بگذارید...
همیشه الگوی خود را #حضرت_زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید
آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند:
غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز...
از همه ی مردان امت رسول الله می خواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره #علی_ابن_ابیطالب #امیرالمومنین را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از #شهداء درس بگیرید...
خودتان را برای #ظهور #امام_زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
همیشه برای #خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به خیر ختم می شود...
...
اللهم عجل لولیک الفرج
@shohda_shadat
عشـق
آن بُغضِ عجیبےسٺ
کھ ازدورےِیار
نیمھ شب ...
بیـنِ گلو مانـده و جاטּمےگیرد ... :)
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا
@shohda_shadat
یومالورود ما به سرزمین #حسین ،
همان یومالخروج ما از سرزمین یزید است.
"اللهمارزقنیشفاعةالحسینیومالورود"
#حاج_حسین_یکتا
@shohda_shadat
•
بہ قولِ استاد پناهیان:↓🍃
محبٺ بہ امامـ حسین عالےٺرین نوعِ محبٺه
مثلا هر روز دستتو بزارےرو سینهات✨
بگی سلامـ اربابِ خوبَم ❤️
@shohda_shadat
فقط اونجا که
حاجمحمودکریمی میگه
بزار بگم با زبونِ سادهـ
همین حسیـن حسیـن گفتن
هم از ســرم زیــادهـ ..،
#بدونشرح :)
@shohda_shadat
#اطلاعیه: 📜 (#هیأت_مجازی)
⚫️ قابل توجه همراهان گرامی، محرم امسال که امکان شرکت کردن در مراسمات روضه و سوگواری امام حسین (ع) برای همگان فراهم نیست، هیأتی مجازی در پیام رسان واتسآپ راه اندازی شده است، تا عزیزان بتوانند در خانه هم از برنامه های ویژه محرم اعم از سخنرانی، مداحی و .... استفاده نمایند.
عاشقان امام حسین (ع)، بفرمایید هیأت مجازی 👇
https://chat.whatsapp.com/G4AfBdAABwR7qN7hx3Cliq
⏰ شروع مراسم هر شب ساعت ۹.۳۰
🎤 موضوع سخنرانی ها ازدواج، همسرداری، تربیت فرزند و ....
📌 به علت اینکه پیام رسان واتساپ فقط پیام های بعد از عضویت در کانال را نمایش می دهد، هر چه زودتر عضو این هیأت مجازی شوید تا بتوانید از همه مطالب استفاده نمایند.
#رفقا
بریم به سمت تماس دریافتی از طرف خدا🌸🔈
زشته بچه شیعه موقع نماز پای گوشی باشه
فضیلت نماز اول وقت رو از دست ندیم
بریمم❤️
#رمان_من_با_تو 🎋
#قسمت_سی_هفتم🍀
نگذاشت ادامه بدم با لحنی سرد که از سرمای کلماتش تمام وجودم یخ بست گفت:علی سلام،جواب سلام
واجبه اما سلام کردن واجب نیست!
صدای وحشتناک بسته شدن در تو گوشم پیچید، باورم نمی شد این امین بود اینطور رفتار کرد! ذهنم از
سوال های بی جواب درموندہ بود
این امین، امینی نبود که با عشق گفت هانیه!__کتاب رو گذاشتم تو کیفم، نمی تونستم درس بخونم،تو شوک رفتار دیروز امین و عاطفه بودم! نمیخواستم
فکر و خیال کنم،مشغول سالاد درست کردن شدم،مادرم وارد خونه شد همونطور که چادرش رو آویزون
می کرد گفت:هانیه بلا، چرا به من نگفتی؟
با تعجب نگاهش کردم.
_چیو نگفتم مامان؟
رو به روم ایستاد
_قضیه امین!
بدنم بی حس شد، به زور آب دهنم رو قورت دادم، زل زدم به چشم هاش.
_چه قضیه ای؟!
_یعنی تو خبر نداشتی؟
_نمیفهمم چی میگی مامان!
_قضیه خواستگاری دیگه!
نفسم بند اومد،خواستگاری چه صیغه ای بود؟!
#نویسنده:لیلا سلطانی✨
@shohda_shadat 🌸
#رمان_من_با_تو 🎋
#قسمت_سی_هشتم🍀
به زور گفتم:چه خواستگاری ای؟!
_امشب خواستگاری امین ہ!
خواستگاری؟امین؟کلمات برام قابل هضم نبود، برای قلب بی تابم غریبه بودن،قلبی که به عشق امین می
طپید، با صدای امین جون میگرفت، مگه دوستم نداشت؟مگه نگفت هانیه؟ هانیه ای که چاشنیش یک دنیا
عشق بود؟غیر ممکن بود!
_هانیه دستتو چیکار کردی؟! انقدر وجودم بی حس شدہ بود که نفهمیدم دستم رو بریدم! اما این دستم نبود
که بریدہ شد این رشته عشق من به امین بود که پارہ شدہ بود، باید مطمئن میشدم، با سردرگمی و قدم های
لرزون رفتم سمت ظرف شویی تا آب سرد بگیرم به قلب آتیش گرفتم پس انگشتم رو گرفتم زیر آب!
_ام... چیزہ... حالا خاله فاطمه کی رو در نظر گرفته؟
_فاطمه خودشم تعجب کردہ بود، امین خودش دخترہ رو معرفی کردہ از هم دانشگاهیاشه!
قلبم افتاد،شکست،خورد شد!
لبم رو بہ دندون گرفتم تا اشک هام سرازیر نشه،داشتم خفه میشدم!
حضور مادرم رو کنارم احساس کردم.
_هانیه خوبی؟رنگ به رو نداری! چیزی نگفتم با حرف بعدیش انگار یک سطل آب سرد ریختن رو سرم!
_فکرکردم دلبستگی دورہ نوجوونیت تموم شدہ!
از مادر کی نزدیک تر؟!
#نویسنده:لیلا سلطانی ✨
@shohda_shadat🌸