eitaa logo
شکوفه های خیال
990 دنبال‌کننده
866 عکس
57 ویدیو
2 فایل
هدف از تأسیس کانال، نشر اشعار شاعران نامدار معاصر یا کهن نیست. بلکه برآنیم تا شاعران جوان و مستعدی که اشعار زیبا و فاخری دارند در حوزه شعر آیینی و عاشقانه بیشتر شناخته شده و با آثارشان آشنا شویم. ارتباط: @entezar_30
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 از دوری تو غزل پریشان شده است چشمان دلم ترانه‌باران شده است ای آرزوی هزار آدینهٔ عشق بی‌تو همه‌جا شبیه زندان شده است 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 هرگز نرود گدا به غیر از حرمت عاشق برود کجا به غیر از حرمت؟ ابری‌ست دلش... بگو کجا گریه کند جا مانده‌ی کربلا به غیر از حرمت ؟؟... 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 بین بازی کردنش... یکباره بی‌فریاد رفت کودکم یک مشت خاکستر شد و بر باد رفت تکه‌ای از او به روی شاخه‌های تاک رفت کودکم یک کیسه خاک و خون شد و در خاک رفت کودکم لبخند بر لب داشت لبخندش کجاست؟ رنگ و بوی خاک‌های این حوالی آشناست چشم‌هایش.... دست‌هایش موی پر پیچ و خمش خنده‌های مهربانش اشک‌های نم‌نمش چین پر چاک و رفوی کهنه‌ی پیراهنش انعکاس نور در برق نگاه روشنش ترس‌هایش تشنگی‌هایش لبان پر تبش خنده‌های صبح زودش اضطراب هر شبش لحن گرم شعرهایش صوت قرآن خواندنش مثل مادر از نگاه غیر مو پوشاندنش دست دشمن آمد و گیسوی عمرم را برید دخترم در انفجار ظلم‌ها شد ناپدید ردی از او نیست بین خاک‌ها آوارها ردی از گلبرگ‌هایش نیست بین خارها تکه‌ای از روسری یا تکه‌ای از دامنش؟ این گل سرخ و سفید افتاده از پیراهنش می‌شناسم دست‌های کوچکش را ... زخم بود هر چه او نازک‌بدن، دشمن ولی بی‌رحم بود خرد شد آیینه‌ی چشمش نصیب سنگ شد شیشه‌ی عمرم به زیر نور صدها رنگ شد شب به‌جز آغوش من مامن برای او نداشت مرگ بر صهیون که آغوش مرا خالی گذاشت اشک می‌ریزم کنار جاری خون‌ ترش شعله می‌گیرم به پای مانده‌ی خاکسترش ذره‌ذره با دو دستم پیش هم آوردمش گفت مادر چیست؟ گفتم دخترم آوردمش محکم اما ایستادم تا نیفتد مادرش برکت این خاک خواهد شد یقینا پیکرش دخترم آن دختر زیبای زیتون‌پرورم سبز شد زیتون ولی با خون سرخ دخترم قطره‌قطره خون شد و این شهر را آباد کرد دخترم پرواز کرد و قدس را آزاد کرد 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 برخیز! می‌خواهم که شوری راستین باشی با گریه‌ها، با بی‌قراری‌ها عجین باشی وقتی که گفتم عاشقم، شاهد اگر کم بود باید دلیل محکمم در آستین باشی می‌دانم از اول نبودی عاقل اما باز دیوانه‌جان! ای کاش مجنون‌تر از این باشی پژواکی از تنهایی او در خیالِ کوه سرخ‌انعکاسی آسمانی در زمین باشی یک آهِ سوزان، یک غمِ آتش‌فشان در باد یک شعله از آن ماجرای آتشین باشی یک پنجره رو به تماشاگاه عاشورا یک پرده از نقاشی روح الامین باشی مات غزل‌هایی که جاماندند در صحرا محو رباعی‌هایی از امّ البنین باشی شادی نمی‌آید به چشمانت پس از روضه شاید تمام عمر خود باید حزین باشی می‌خواهم از عطر شهادت پر شود دفتر باید گلی صدبرگ در میدان مین باشی ای شعر! ای اسب اصیل پارسی! باید هروقت لازم شد برای جنگ، زین باشی من خواب دیدم می‌دوم با تو به سوی او با شوق اینکه پاسخ هل من معین باشی… 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 باز بی‌اختیار می‌آییم سوی دارالقرار می‌آییم حب تو جمع کرده دل‌ها را همه با این شعار می‌آییم چون غباری بر آستان حرم بر درت خاکسار می‌آییم بین خوبان بی‌حساب شما ما بدان در شمار می‌آییم؟ می‌رویم از جهان فانی خود ای غم ماندگار می‌آییم... 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 مرگ هم آرامش خوبی‌ست می‌فهمم ولی این که تا کی در صف این انتظارم خوب نیست... ✍ اللهم‌اغفر‌للمومنین‌و‌المومنات‌و‌المسلمین‌و‌المسلمات "اللهم‌صلی‌علی‌محمد‌وآل‌محمدوعجل‌فرجهم" 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 به رسم بدرقه تقدیم به استاد فصل سکوت، فصل تماشا شدن رسید گم‌گشته‌ای به لحظهٔ پیدا شدن رسید آن خلوت‌آشنا که گذشت از خیالِ جمع کم‌کم به خط آخر تنها شدن رسید پرواز را کشید در آغوش و صبح زود بال‌وپرش به پنجرهٔ وا شدن رسید یک آسمان پرنده، قفس را شکست داد یک دشت رازقی به شکوفا شدن رسید آهسته گفت: «ای تن زخمی! تمام شد! آرام باش! وقت مداوا شدن رسید» لبخند زد، اشاره به دالان مرگ کرد پیکی که با بشارت احیا شدن رسید در گوش خاک، زمزمه‌ای شاعرانه ماند از رودخانه‌ای که به دریا شدن رسید دفتر پر از ترانه و دیوان پر از غزل اینگونه کارنامه به امضا شدن رسید ✍ 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ز غایت کرمش در تعجبم که شده‌‌است پس از شهادت او، تیر نیز مهمانش... ✍ 🆔@shokofeha_ye_kheal
هدایت شده از اشعار بانو نقیـبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از شعرخوانی (حرم‌‌مطهر‌امام‌رضا‌جان) (به‌مناسبت ایام ولادت حضرت محمد صلی‌الله‌ علیه..و امام صادق علیه‌السلام ) چهارشنبه ۲۸‌‌شهریور‌۱۴۰۳ 👈مــتـــن کامــــل شـــعـــر👉 ✒️ ͜͡‌‌‌‌‌‌‌❥᭄@najvayebaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ای دختر اشک‌های یکریز! بارانی جذاب غزل‌خیز! معشوقه‌ی صدهزار شاعر! زیبای هزار رنگ! پاییز! ✍ 🆔@shokofeha_ye_kheal
🏴 از معدن آتشین خبر آوردند اوضاع کبوتران پرسوخته را... ■حادثه معدن طبس و جان‌باختن تعدادی از هموطنان عزیزمون رو تسلیت عرض می‌کنیم. خدای متعال به خانواده‌هاشون صبر و به مصدومین حادثه شفا عنایت بفرماید. 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ای مانده به گرده‌هایتان رنج گران ای چشم به راهتان دمادم نگران پیچیده صدای رنجتان در معدن ای کارگران کارگران کارگران... 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 پدرم را خدا بیامرزد... پدرم را خدا بیامرزد مردِ سنگ و زغال و آهن بود سال‌های دراز عمرش را کارگر بود، اهل معدن بود از میان زغال‌ها در کوه عصرها رو سفید برمی‌گشت سربلند از نبرد با صخره او که خود قله‌ای فروتن بود پا به پای زغال‌ها می‌سوخت سرخ می‌شد، دوباره کُک می‌شد کوره‌ای بود شعله‌ور در خود‌ کوره‌ای که همیشه روشن بود بارهایی که نانش آجر شد از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش یکی دو تا که نبود دردهایش هزار خرمن بود از دل کوه‌های پابرجا از درون مخوف تونل‌ها هفت‌خوان را گذشت و نان آورد پدرم که خودش تهمتن بود پدرم مثل واگنی خسته از سرازیر ریل خارج شد بی‌خبر رفت او که چندی بود در هوای غریب رفتن بود مردِ دشت و پرنده و باران مردِ آوازهای کوهستان پدرم را خدا بیامرزد کارگر بود، اهل معدن بود 🆔@shokofeha_ye_kheal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 مردان خدا به عشق عنوان دادند به اهل و عیال امید و ایمان دادند رفتند که نان بیاورند، اما آه بر دوش ذغال‌سنگ‌ها جان دادند 🆔@shokofeha_ye_kheal