#داستان
#شهادت_امام_علی_علیه_السلام
🏴داستانِ ضربت خوردن امام علی علیه السلام_۱
سلام دوستای خوبم🖤
من یکی از مرغابی هایی🦆 هستم که تو خونه امام علی (علیه السلام)☀️ زندگی می کردم. من و خانواده ام چند سالی مهمون امام مهربون☀️ بودیم. اون سال ها بهترین سال های زندگی ما بود😊
می خوام از یک اتفاقی براتون بگم که باعث غم و غصه همه موجودات روی زمین و آسمان شد🌑😢
شب نوزدهم ماه🌙 مبارک رمضان بود. امام علی(علیه السلام)☀️ بابای همه شیعه ها، منزل دخترشون مهمون بودن. اون شب، امام عزیزمون زیر آسمون قدم می زدن و به ماه 🌙و ستاره ها⭐️ نگاه می کردن. با خدای مهربون راز و نیاز می کردن🙏 برای ما مرغابی ها🦆 غذا می ریختن و ما دور ایشون رو گرفته بودیم. فرشته های🕊 آسمون✨ به ما خبر داده بودن که اون شب، آخرین شبی هست که بابای مهربونِ همه یتیم ها☀️ رو می بینیم و ایشون توی مسجد🕌 به شهادت میرسن😔 همه دلمون شور میزد. بی قراری می کردیم. تصمیم گرفته بودیم که نذاریم امام به مسجد🕌 برن. خلاصه تا صبح بیدار موندیم🏞 موقع نماز صبح شد. امام علی(علیه السلام)☀️ وضو گرفتن تا به مسجد برن. ما مرغابی ها🦆جلوی ایشون آمدیم تا نذاریم ایشون☀️ از خونه بیرون برن...👇
#ادامه_داستان_در_پست_بعد...👇