وقتی به دنیا آمدی خورشید خندان شد
دنیا پر از عطر امید و بوی باران شد
صدها فرشته در صف پابوسیات بودند
تا آسمان هفتم آن شب راهبندان شد
لبریز برکت شد پس از تو چشمه و دریا
با گام هایت دشت بی حاصل گلستان شد
دستت نوازشگرتر از دست نسیم صبح ...
تو آمدی و مهربانی ها دو چندان شد
لبخند نرگس ها میان خاک پنهان بود
کوکب به کوکب خانه ها با تو چراغان شد
انجیل و تورات و زبور از رونق افتادند
نقل محافل تا ابد آیات قرآن شد
ای روشنایی! پاک کردی گرد دلها را
با لحن قرآن تو چشم سنگ گریان شد
آیینه در آیینه شد تکثیر لبخندت
وقتی که در زیر عبایت عشق مهمان شد
#
نشکوا الیک... ای خدا عمریست حیرانیم
یک جمعه می گویند: « درد شیعه درمان شد»
@shokoohsher✨
#طاهرهسادات_ملکی 🍀
#شعرنبوی #رباعی
تقدیمبهقدمهایپربرکت#امیرالمومنین
#یاعلی 💚
فکر میکنم هر چیزی در این دنیا داستانی دارد حتی دری که این روزها آرزوی بوسیدنش را داریم...
خبر آرام ریخت در جنگل، سارها مثل بید لرزیدند
سروها ایستاده جان دادند، مرگ را پیش چشم خود دیدند
صبح یک روز سرد پاییزی، باغبانی تبر به دوش رسید
«این چه رازیست در دل جنگل؟»، کاج ها با نگاه پرسیدند
از درختان یکی یکی رد شد، رو به رویم نشست و گفت به شوق
«بهترین چوب های این جنگل، شاخه های جنون این بیدند
آسمان بر سرم هوار شد و ...، پیش چشمم زمانه تار شد و
دوستانم به رسم بدرقه ... آه، مثل ابر بهار باریدند
«نکند سوتک و سه تار شوم، یا که تابوت و چوب دار شوم»
مثل پیچک تمام این افکار، در تن و ریشه هام پیچیدند
برگ هایم به باد رفت و سپس، تکه تکه به خاک افتادم،
زیر باران تمام جانم را، دست ها توی کامیون چیدند
رفتم از نو دوباره زاده شوم، توی یک کارگاه نجاری
صبح آن روز میخ و چکش و میز، به من و اشک هام خندیدند
دستی آمد بلند کرد مرا، جلوی نور آفتاب گذاشت
یا علی گفت و آرزومندان، صورتم را به اشک بوسیدند
من _در چوبی حرم_ حالا، شده ام مأمن کبوترها
بید مجنون شدم به شوق نجف ، بیدها میهمان خورشیدند
#طاهرهسادات_ملکی☘️
#غزل
#سیزده_رجب
@tahere_sadat_maleki
@shokoohsher✨