#یا_جوادالائمه 💚
جهان را میشناسد، لحظۀ غمگین و شادش را
از این رو سخت در آغوش میگیرد جوادش را
پسر مثل پدر میخندد این یعنی که از حالا
میان این دو قسمت میکند دشمن عنادش را
جهان از بعد عیسی اولینبار است با حیرت
درون قالب یک طفل مییابد مرادش را
چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی
هوایی میکند از نو بسازد اعتقادش را
چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟
که هر عالِم به این معیار میسنجد سوادش را
قدم آهسته برمیدارد و پیوسته تا منزل
که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را
به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد
نشد تا سرمۀ چشمم کنم خاک بلادش را
بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر
ولی من دوست دارم بیشتر بابالجوادش را...
@shokoohsher✨
#محمدحسین_ملکیان 🌱
أُقَلِّبُ طَرفي في السَماءِ لَعَلَّهُ
يُوافِقُ طَرفي طَرفَها حينَ تَنظُرُ...!
به آسمان نگاه میکنم و چشم میگردانم
به این امید که شاید وقتی لیلی به آسمان مینگرد، چشمهایمان همراه یکدیگر شوند!
@shokoohsher✨
#قيس_بن_الملوح 🍃
تقدیمبهقدمهایپربرکت#امیرالمومنین
#یاعلی 💚
فکر میکنم هر چیزی در این دنیا داستانی دارد حتی دری که این روزها آرزوی بوسیدنش را داریم...
خبر آرام ریخت در جنگل، سارها مثل بید لرزیدند
سروها ایستاده جان دادند، مرگ را پیش چشم خود دیدند
صبح یک روز سرد پاییزی، باغبانی تبر به دوش رسید
«این چه رازیست در دل جنگل؟»، کاج ها با نگاه پرسیدند
از درختان یکی یکی رد شد، رو به رویم نشست و گفت به شوق
«بهترین چوب های این جنگل، شاخه های جنون این بیدند
آسمان بر سرم هوار شد و ...، پیش چشمم زمانه تار شد و
دوستانم به رسم بدرقه ... آه، مثل ابر بهار باریدند
«نکند سوتک و سه تار شوم، یا که تابوت و چوب دار شوم»
مثل پیچک تمام این افکار، در تن و ریشه هام پیچیدند
برگ هایم به باد رفت و سپس، تکه تکه به خاک افتادم،
زیر باران تمام جانم را، دست ها توی کامیون چیدند
رفتم از نو دوباره زاده شوم، توی یک کارگاه نجاری
صبح آن روز میخ و چکش و میز، به من و اشک هام خندیدند
دستی آمد بلند کرد مرا، جلوی نور آفتاب گذاشت
یا علی گفت و آرزومندان، صورتم را به اشک بوسیدند
من _در چوبی حرم_ حالا، شده ام مأمن کبوترها
بید مجنون شدم به شوق نجف ، بیدها میهمان خورشیدند
#طاهرهسادات_ملکی☘️
#غزل
#سیزده_رجب
@tahere_sadat_maleki
@shokoohsher✨
#یارسولالله #رحمةللعالمین💚
آمدی، گلها به شوق و شور بیرون آمدند
دختران از تنگنای گور بیرون آمدند
ماه در دست، آسمانیها به راهت دف زدند
بادها با نغمهی تنبور بیرون آمدند
دست دنیا را گرفتی، مردمان رنجکش-
عاقبت از زیر بار زور بیرون آمدند
چشمِ بیداران به خورشید تو روشن تا که شد
از شب بیروزنِ بینور بیرون آمدند
واژههای شور و شیرین با کرامات لبت
چون عسل از کندوی زنبور بیرون آمدند
کاش بودی تا ببینی حال دنیا خوب نیست
کاسبان سلطه با ساطور بیرون آمدند
@shokoohsher✨
#سیده_تکتم_حسینی ☘️
خدا دری است که آدمی نیاز دارد همیشه گشوده بماند. دریچه اطمینانی است که وقتی زندگی تنگیِ نفس می گیرد، گشوده می شود. شاید هم گشوده هست، اما تنها وقتی آلودگی هوا به مرز هشدار می رسد، به بودنش پی می بریم. دریچه ای که ضامن پاکیزگی است.
@shokoohsher✨
#کریستین_بوبن🌱
📚 ویرانههای آسمان
علیرغم تمنای من و اصرار بسیارم
مرا لایق نمی دانی، نمیآیی به دیدارم
اگرچه سخت دلتنگم ولیکن از تو دلگیرم
اگرچه دوستت دارم ولیکن از تو بیزارم
چرا دلتنگی و شبگریههایم را نمیبینی
از این دوری ببین دارد به کوری میکشد کارم
تو هم یک روز میآیی و شادی بر نمیگردد
بیا، اما بدان که من به غمهایم وفادارم
نمیدانم چه خواهم کرد تا روزی که میآیی
اگر ماندم که بدبختم، اگر رفتم که ناچارم...
@shokoohsher✨
#سیدتقی_سیدی🍃
بسم الله النور
لولاک لما خلقت الافلاک
لبخند زد، زمین و زمان آفریده شد
خوشحالتر شد و هیجان آفریده شد
چرخید سمت راست و چپ، شرق و غرب شد
آری افق کران به کران آفریده شد
این بی کرانه کیست که از آبروی او
یکباره آبهای روان آفریده شد؟
تا لایق جلال قدمهای او شود
با اینهمه شکوه، جهان آفریده شد
وقت نماز بود، غروب حجاز بود
رو کرد سوی قبله، اذان آفریده شد
نامی بلند بر لبش آورد: یاعلی
قلب آفریده شد، ضربان آفریده شد
آری محمد است -درود خدا به او-
تا مدح او کنیم، زبان آفریده شد
@shokoohsher✨
#عاطفه_جوشقانیان ☘️
#مبعث
@sobhetazedam
تا این لحظه
دوستت نداشتهام
اما زمانِ چارهناپذیرِ عشق
فرا میرسد
و دریا
ماهیانی را که در انتظارشان نبودی
بر سینهات خواهد ریخت...
@shokoohsher✨
#نزار_قبانی🍃