eitaa logo
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
118.3هزار دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
1هزار ویدیو
2 فایل
زن باش... یڪ زنِ تمام عیار با تمام جنبه هاے زنانـه ات آیدی👇👇👇 @Aseman100 کپی از سرگذشتها حـــرام❌ لینک https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d تبلیغات پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری خوشبختی کیفیتِ تفکر است حالت روحی‌ست‌، خوشبختی وابسته به جهان درون توست لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 عشقی که تمام نمیشود هرگز ‌🌸🍃🍃🍃
سلام و خداقوت خدمت آسمان عزیزم خواستم داستان زندگیم بگم شاید کسی بتونه کمکم کنه.ممنون میشم بزارین کانالتون. من سال ۹۴ اقا امام حسین طلبید اربعین پیاده روی رفتم کربلا توی اون ده روز باپسری آشناشدم که رفتارش خیلی منو شیفته خودش کرده بود اون اقا یه شهردیگه زندگی میکنن ولی توی شهرماهم خونه دارن و همسایه روبه رویی ماهستن معمولا اخرهفته ها میان محل.من تواون سفر احساس کردم خیلی دوسش دارم واینکه اون هم هرعکسی از همه جامیگرفت نشونم میداد ومیگفت خوبه یانه چون عکاس هم بود سفرماتموم شد یه روز از دختراقوامش شمارش گرفتم خواستم عکسایی ک گرفته از کربلابرام بفرسته این شدک چت های ماشروع شد من این اقا رو میشناختم ولی توعمرم اینقدر محل میومد و روضه خون بود هیچ وقت بهش توجه نمیکردم،بهم گفت ک تواین سفر احساس میکنم دوستت دارم و میخام بیام خواستگاریت،منم همه جوره قبولش داشتم چون باتقوابود ای دل غافل که نگو وقتی ب پدرومادرش میگه خانوادش قبول نمیکنن،دلیلش نفهمیدم چی بود ولی ما خانواده بااصل ونسب و پدرم توی دنیا ازهمه لحاظ عالیه خصوصا اخلاق که همه ارزوی همچین پدری دارن،چون ماقبلا فقیربودیم احساس میکنم فرهنگشون شاید ب مانخوره،خلاصه پسره خیلی هم مقاومت کرد چون تک پسربود ولی نشد من اون سالها خیلی زجرکشیدم .حتی ابجیش به پسره گفته بود من همین دختر روبرات نشون کرده بودم،تومحل میشنیدم که مادرش میگفته پسرم اونو نخاسته دختره خودش میخاد درصورتی که اون واقعامنو میخاست خواستن به نحوی مارو کوچیک کنن خانوادش براش دختری نشون کردن وعقدکرد من بشدت ناراحت شدم چون فهمیدم میخاد ازدواج کنه رابطمون کامل قطع کردیم.رابطه ما تلفنی اصلانبود درحد چت کردن معمولی
ادامه داستان دختری گرفتن براش بحساب خودشون ازخانواده مشهور گذشت تا اینکه موقع عروسیش شد مادرپسره مارو دعوت کرد ولی دعامیکردم خدایا یه عروسی دیگه همزمان بشه تانخام برم عروسیش،اخه اونشب تاصبح من داشتم جون میدادم ازغصه چون خیلی دوسش داشتم،من اونشب رفتم عروسی یکی دیگه واون شب لعنتی به پایان رسید. گذشت وگذشت تا۵سال شدخبری ازش نداشتم ولی تمام مناسبتامیومد محل و مداحی میکرد این خیلی واسم سخت بود.همون روزعروسیش بابام برام ماشین خرید که بشم راننده خانواده ،منم خوشحال شدم.یه شب ماه رمضون سحربود ازشب زنده داری برمیگشتم دیدم درحیاطشون وایساده دستی تکون وداد و سلام واحوال پرسی کرد وای خدای من باز داغ دلم تازه شد و بعداز۵ سال بهش پیام دادم،پرسید اینهمه سال کجابودین که هروقت میومدم محل میدیدم درحیاطتون بسته گفت نکنه نقل مکان کردین گفتم نه معلوم بود اونم مثل من هنوز چشم به راه دربود،میگفت خیلی هم دلش تنگه ولی چاره نداره،همیجور هرازگاهی چت میکردیم دیدم فایده نداره خودم ضربه میخورم دیگه تاکی،این شدکه هرسال اربعین باهم همسفرمیشیم چون باکاروان اقوامشون میرفتیم،بهترین زیارتم همون سال۹۴بود،ازش پرسیدم تواصلادلتنگ نمیشی میگفت توکه تودل من نیستی ببینی چه خبره،یه روزهم خبری شنیدم که مادرش سرطان گرفته وباعمل فعلاسرپاست چون سپرده بودمش ب خدا،خلاصه من الان چندین ماهه رابطه پیامکی تموم کردم ولی قبلش ازش خواستم شمارم پاک کنه ولی اون گفت هیچ وقت پاک نمیکنه،من خودم پاک کردم تا نخوام پروفایلش چک کنم ،خیلی بهم سخت میگذره،میخام فراموش کنم نمیتونم آخه هرشب خوابش میبینم ،به خدا میگم من که بهش نرسیدم از ذهنم پاکش کن ولی بدترهرشب میاد ب خوابم.نزدیک ۶ ساله ازدواج کرده بچه دارنشدن تااینکه چندروز قبل شنیدم زنش حامله هست خیلی ازاین خبرناراحت شدم،دوستان نمیدونم چیکارکنم این عشق ۹ساله چجوری میشه فراموش کرد؟اخه توهرخیابونی که میرم نگاه میکنم ببینم فلان ماشین بافلان پلاک کجاست شایدخودش باشه،خدانکنه کسی به عشقش نرسه،من که واقعا موهام سفید شد ازغصه ودلتنگیش، نتونستم هرگز فراموشش کنم هرروز عشقم بیشترمیشه نمیدونم چیکارکنم،دوستان راهنماییم کنین.باتشکر لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 برای مشکل دیابت می‌نویسم.... 🌸🍃🍃🍃
سلام اسمان جان در جواب سوال خواهرمون که برادر همسرشون با خانمی که از کودکی دیابت داشتن خواستم بگم خواهر عزیز سلام کودکانی که در سن کودکی دچار دیابت میشن متاسفانه تا اخر عمر این بیماری باهاشون میمونه اگر پدر مادر اگاهی داشته باشین از نظر تغذیه هم رسیدگی مناسبی داشته باشن در مسیر رشدشون هیچ مشکلی پیش نمیاد چون باید مدام تحت نظر پزشک باشن به طبع از ماها خیلی سالم تر هستند ماهم دربین بستگان داشتیم دختر خانمی رو الحمدالله الان ازدواج کردن. دوتا فرزند سالم و صالح دارن ان شاالله دختر خانم مورد نظر شما هم این چنین هست البته خیلی باید هواش رو داشته باشید چون این وضعیت به خواست اون نبوده ودر این سالها خیلی خیلی بهش سخت گذشته . ان شاالله با روی خوش ازش استقبال کنید و میان جمع خودتون راه بدین. وزندگیش رو جوری شیرین کنید که سختی گذشته از ذهنشون به در بشه ان شاالله ❤️❤️ لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100%
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ایده خانوم کانالمون‌..... 🌸🍃🍃🍃
سلام به هممممه ی خانوما و اقایون خوب و مهربون که برای بهتر شدن زندگیشون تلاش میکنن من حرفم با آقایون هستش . از برادرهای عزیزم خواهششش میکنم هیچ وقت تو زندگی اجازه ندین همسرتون احساس تنهایی کنه من خودم 23سالمه همسرم 30 ، خداروشکر از لحاظ مالی هیییچ مشکلی نداریم اقاییم هم اخلاقش باهام خوبه اما همیییشه منو تنها میزاره توخونه و میره گردش مسافرت با دوستاش من بس که تو خونه تنها موندم خسته شدم منتظر کوچکترین محبتی ازش هستم اما دریغ از ذره ای محبت . هممممه ی ایده های کانالم اجراکردم مهربون خوش سروزبون خوش اخلاق پیامهای عاشقونه اما یکبار نشد پیام بهم بده بگه ، حالت چطوره خانم؟ جوری باهام رفتارکرده که خسته م از زندگی باهاش با اینکه از نظر ظاهری و اندام خیلی خوبم و این رو همه اطرافیانم میگن اما من دوست دارم برای یکبارم شده از زبون شوهرم بشنوم اینقد تشنه محبت شدم که بعضی اوقات دلم میخواد با یه نفر دوست شم که فقط قربون صدقه م بره ولی خدا میدونه تا حالا هیچ وقت چنین کاری رو بخاطر گناهش نکردم. ♨️ با وجود خونه ماشین پول طلا زندگی نرمال اینقدرررر احساس تنهایی میکنم که خدا میدونه اقایون توروخدااااا به خانومتون محبت کنید نوازششون کنید بوسشون کنید باهاشون برید بیرون. نگذارید تشنه محبت باشن که بزرگترین عذاب زندگیه . من هروقت به همسرم میگم بریم دوتایی بیرون ، میگه برات بهترین ماشین خریدم خودت با دوستات برو یا سریع کارت پولشو درمیاره میگه برو هر چی دلت میخواد بخر. یادم نمیاد اخرین باری که دوتایی رفتیم بیرون کی بود ، اقایوون بخدااااا خانومها فقط پول و ماشین و خونه و طلا نمیخوان فقط محبت و نوازش و خوش اخلاقی میخوان . دراخر بگم که پول خوشبختی نمیاره اگه مستاجر هستین ماشین ندارین حقوق کم دارین اما یه شوهر مهربون که بهتون عشق می ورزه بخدا خوشبخت ترین بانوی زمین هستید. الان که دارم این پیام مینویسم دو روزه شوهرم رفته با دوستاش بگرده برام پول و ماشین گذاشته اما دریغ از یه زنگ یا پیام که حالمو بپرسه اینقد دلم گرفته فقط خدا میدونه. مواظب خودتون و عشق های زندگیتون باشین و کنارهم لذت ببرین از زندگیتون. بعضی اوقات به خودم میگم کاش هیچییی نداشتیم ولی عشق و محبت و علاقه تو زندگیمون بود اونموقع دوتایی با سختیهای زندگی میجنگیدیم خیلیییی بهتر بود تا اینجوری قدر داشته هاتونو بدونید. لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 من گاو هستم..... 🌸🍃🍃🍃
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 من گاو هستم..... 🌸🍃🍃🍃
🔴 *من گاو هستم* 🔹در یک مدرسه راهنمایی دخترانه چند سالی مدیر بودم. روزی چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی باظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد. گفت: با خانم ناصری دبیر کلاس دوم کار دارم. می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم. از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: من گاو هستم! خانمِ دبیر بنده را می شناسند! بفرمایید گاو آمده! ایشان متوجه می شوند چه کسی آمده! 🔹تعجب کردم و موضوع را به خانم ناصری، دبیرکلاس دوم گفتم. او هم تعجب کرد و گفت: ممکن است این آقا اختلال روانی داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم! ناچار از او خواستم پیش آن مرد برود. با اکراه پذیرفت و رفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: 🔹من گاو هستم! معلم جواب سلام داد و گفت: خواهش می کنم، ولی ... مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی می شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله! همان دختر ۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، می دونید... مرد گفت: بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید. قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم گفتگو کردند... 🔹آن آقا در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم. روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی، عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه..... 🔹چند روز بعد از ایشان خواستم یک جلسه برای معلمان صحبت کنند، در کمال تواضع خواسته ام را قبول کردند، سخنرانی دلپذیری داشتند... ایشان می‌گفت: 🔹خشونت آن گونه كه ما فکر می کنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدني نيست. عموما ما درگيري هاي فيزيكي یا تعرض جنسی را خشونت می دانیم. ولی واقعیت آنست که دامنة خشونت، حوزه های گسترده تري دارد از جمله خشونت زبانی. وقتی توهین می کنیم، قومی را مسخره می کنیم، صاحبان یک عقیده را تحقیر می کنیم. وقتی تهمت یا برچسب می زنیم یا تهدید می کنیم، همه اینها خشونت است؛ منتها خشونت زبانی. بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون می کُشد. تا حالا هیچ کس را دیده اید به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه‌ کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند. 🔹خشونت ابتدا در ذهن شكل مي گيرد بعد خود را در زبان نشان می دهد و سپس زمینه ساز خشونت فیزیکی می شود. 🔹وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل را احمق، مغرض و فاسد معرفی می کند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا می کنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی آنها رد شویم. چرا؟ چون دیگر آنها را شایسته زندگی نمی دانیم! 🔹وقتی در یک ورزشگاه صد هزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با دهها فحش آبدار و ناموسی می نوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم می کنیم. 🔹وقتی ما جریان رقیب را فریب خورده و عامل دست دشمن معرفی می کنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب مشروعیت پیدا می کند. 🔹وقتی دختر همسایه را داف خطاب می کنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش آموزم را خنگ و فردقانون مدار را اُسکُل، همه اینها خشونت های زبانی یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی. 🟢 *چه باید کرد؟* 🔹اولین کار این است که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارت‌های گفت‌وگو باعث می شود افراد نتوانند آنچه که مدنظر دارند را به‌زبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه می کنند. تمرین گفتگو تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوه ای غیرخشونت آمیز است. 🔹دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم کشتن آدمها فقط به فرو کردن چاقو در سینه آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیتش تخریب شده، شرافتش لکه دار شده، عزت نفسش لگدمال شده، دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم جریان رقیب من، تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بی شعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریب خورده نه ... آنها فقط انسان هستند، درست و دقیقا مانند من ! آنگاه یاد خواهم گرفت کلمه گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم، نه کمتر و نه بیشتر لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دوتا کافی نیست.... 🌸🍃🍃🍃
۹۲۶ من دختر اول خانواده هستم. وقتی دو سال و نیمه بودم، خواهرم به دنیا اومد و وقتی چهار ساله بودم، خواهر بعدیم. مادرم با وجود کمبود خیلی چیزا باز هم با تمام توان به تربیت ما پرداخت اما بخاطر اینکه توی شهر غریب بود و سه تا بچه قد و نیم قد داشت و پدرم هم مدام سرکار بود مادرم دچار وسواس و افسردگی شد، طوری که با کوچک ترین ریختذو پاش ما بلند می‌شد، تمیز می‌کرد و جارو می‌زد و روزی چهار پنج بار تمیز کاری می‌کرد و هر روز جارو می‌زد. داشتن سه تا دختر خودش به قدر کافی باعث می‌شد مادرم حرف بشنوه، حالا دست تنگی و نبود پدرم و کمبود خرجی خونه بهش اضافه شده بود و مادری که بخاطر سه تا زایمان پشت سر هم دچار ضعف بدنی شده بود. بعضی شبا متوجه مشدم مادرم موقع شیر دادن به خواهرم از خدا طلب صبر می‌کرد. مادرم تو سن بیست و چهار سالگی سه تا بچه داشت و همین باعث شد که بگه دیگه بچه نمی‌خوام. گذشت و خونه ما به شهر پدریم برگشت و مشکلات مادرم بیشتر شد. حالا باید مارو از کوچه و خونه فامیل به زور می‌آورد خونه و البته بازهم تنها بود و پدر باز هم سرکار بود. مادرم خیلی فعالیت می‌کرد، همیشه ما مرتب و تمیز بودیم و هر سه تامون درس خوبی داشتیم و اینا همش به واسطه مادر مهربون و فرشته ای بود که ما داشتیم. پدرم به نوبه خودش بهترین و بزرگترین مردیه که ما خواهرا توی تمام زندگیمون دیدیم و همیشه ما سه تا خواهر دعا گوی پدریم، چون صبر پدرمون واقعا مثال زدنیه و همینم روحیه بخش مادرم بود. پدرم همیشه لبخند به لب داره و همیشه سعی کرده خواسته هامون رو برآورده کنه و ما خیلی دوسش داریم. گذشت و خواهر کوچکم ۱۰ ساله شد و مادرم با التماس های من برای برادر داشتن روبه رو شد. من همیشه آرزو داشتم که یه برادر داشته باشم و هر روز به مادرم می‌گفتم که من برادر می‌خوام. مادرم دیگه ۳۴ساله شده بود و براش زشت بود که باردار بشه ولی بخاطر گریه های من توسل کرد به حضرت عباس و برای بارداری اقدام کرد. خدا می‌دونه روزی که منو خواهرام و بابام منتظر نتیجه سونو بودیم چه حالی داشتیم الان که اینو مینویسم اشک توی چشمامه لحظه ای که مادرم زنگ زد و گفت پسره انگار خدا تمام دنیا رو بهم داد. مادرم دیگه حرفا و تیکه های بقیه براش مهم نبود، چون همه ما به مرادمون رسیدیم بلاخره مادرم توی سن ۳۵سالگی صاحب پسر شد و خدا خواسته بعد از آقا امیر عباس، مادرم دوباره باردار شد و دوباره حرف و حدیثا شروع شد. ولی کی اهمیت می‌داد ما عاشق نی نی بودیم و خدا هم به دلمون نگاه می‌کرد. مادرم توی سن ۳۷ سالگی صاحب یه دختر زیبا و تپلی شد اما متاسفانه کسی قبول نمی‌کرد سزارین مادرمو انجام بده و هر کسی هم قبول می‌کرد، مبلغ زیادی پول می‌خواست که ما نداشتیم اما دست آخر به خواست خدا توی شهر دیگه دکتری پیدا شد که بدون هیچ هزینه ای مادرمو عمل کرد. مادرم سختی های زیادی کشید خیلی ها بخاطر دختر زیاد و بچه زیاد بهش سرکوفت زدن ولی مادر من اولاد فاطمه زهراست و همیشه مثل کوه پشت دختراش و پسرشه منو خواهرم هر کدوم دوتا بچه داریم، یه پسر یه دختر، مادرم میگه کافیه من سختی زیاد کشیدم شما نکشین اما جوابی که ما همیشه بهش میگیم اینکه ما هم دخترای توییم و راه تو رو میریم و لذتی که خودمون از بچگی مون و بازی با خواهر برادرمون بردیم رو به بچه هامون هدیه می‌دیم. مادرم برای ما خواهرا همیشه نور امیده و همیشه هوامونو داره، ما هرچی داریم مدیون مادرمونیم و همیشه دست بوسشیم ❤️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075