eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
130 دنبال‌کننده
249 عکس
18 ویدیو
51 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
«مشهورترین شاعر دینی در ادبیات کهن اسلامی» در تاریخ ادبیات کهن اسلامی، از میان شاعران دینی هیچ‌یک به اندازه‏‌ی حسّان بن ثابت انصاری (ف بین 35 تا 54)، شاعر رسول(ص)، شهرت نداشته است. او از مشهورترین شاعران اسلامی است که اشعاری در دفاع از پیامبر(ص) و هجو دشمنانش سروده و ابیاتش در ماجرای غدیر شهرتی ویژه دارد؛ هرچند درباره‌ی موضع‌گیری‌های او پس از وفات رسول(ص) خرده‌گیری‌هایی بر زبان‌ها جاری است. شهرت او در شعر متعهد و ادبیات اسلامی به‌اندازه‌ای فراگیر بوده که شاعران فارسی‌زبان نیز از او در جایگاه نمونه‏‌ی شاعری یادکرده‌اند. این شهرت، از قرن چهارم تاششم در ادب فارسی بسیار فراگیر است. حسّان، تنها یار پیامبر(ص) است که در دیوان‌های شاعران عصر سامانی حضور دارد؛ نکته‌ای که مویّد جایگاه او در هنر شاعری است. رودکی از نخستین شاعرانی است که در مقام شاعری، خود را به حسّان مانند کرده و در قصیده‌ی مشهور "مادر می" از او یاد کرده است. در شعر عصر غزنوی نیز اشاره به نام او بسیار فراگیر است؛ به.طوری که او دومین صحابه‌ی رسول(ص) است که در دیوان‌ها به او تلمیح شده است. حسّان در مدایح غزنوی جنبه‌ای اندك دینی یافته و این در مواضعی است که شاعران در مفاخره، ممدوح خود را به محمد(ص) مانند کرده‌اند و خود را حسّان او شمرده‌اند. برقراری پیوند جناس بین حسّان و احسان ممدوح نیز از این دوره وارد شعر فارسی شده است. حسّان در شعر این دوره، شخصیت ویژه‌ی اشعار شاعران درباری است که تنها در اشعار عنصری، فرخی و منوچهری حضور دارد. پیوند حّسان و رسول(ص) در شعر فرخی و منوچهری به‌ضوح قابل پیگیری است. در شعر سلجوقی به سبب افول نسبی دوران شعر درباری ، از حضور حسّان در دیوان‏‌ها کاسته شده و تنها شاعرانی چون: قطران، مسعودسعد، معزی و سنایی به شیوه‌ی شعر غزنوی و در مدایح خود به او اشاره کرده‌اند. تنها ناصرخسرو است که با بیانی دینی، از حسّان به عنوان مداح منقبت‏‌خوان آل‏ رسول یادکرده و چند بار خود را با او مقایسه کرده است: خود را ز بهر مدحت آل رسول گه رودکی و گاهی حسان کنم (دیوان) @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"وزن و شتاب خوانش سطر در زمان" مهم‌ترین مقدمه‌ای که در تعریف وزن شعر باید در نظر گرفت، پیوند آن با زمان است؛ مساله‌ای که در گفتار "وزن عددی" و ارتباط عروض و ریاضیات به آن اشاره شد. قدیم‌ترین تعریف موجود از وزن، تعریف آریستوخنوس شاگرد ارسطوست که در کتاب "اصول نغمه"، وزن را نظمی معیّن در ازمنه(زمان‌ها) دانسته است. (بنگرید به خانلری، وزن شعر فارسی، ص۲۳) اگر تعریف خانلری را بر اساس نظر منتقدان بپذیریم که "تناسب اگر در مکان واقع شود آن را قرینه می‌خوانند و اگر در زمان واقع شد، وزن خوانده می‌شود"(همان، ص۲۴)؛ اولین نکته‌ای که باید در خوانش شعر و رسیدن به وزن در نظر گرفت، سرعت ابتدایی تالیف یا خوانش متن در زمان سرودن یا روایت شعر است. در وزن عروضی فارسی، با سطرهای عمدتا ۱۰ تا ۱۶ هجایی، هر مصرع اگر در فاصله‌ی تخمینی ۴ تا ۷ ثانیه خوانده شود، ایقاعات و تناسب‌های موسیقایی به‌درستی به مخاطب القا می‌شود. بر این اساس اگر راوی یا شاعر، مصرع "الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها" را با سرعت و کشش هجایی متناسب با دامنه‌ی وزنی آن بخواند؛ وزن شعر به مخاطب القا می‌شود؛ اما اگر سرعت خوانش کندتر یا تندتر از الگوی یادشده باشد، وزن به مخاطب (درست) القا نمی‌شود. بسیاری از شاعران، در هنگام خواندن شعر خود در محافل، به دلیل انتخاب نکردن سرعت مناسب، مخاطب را در تشخیص موسیقی اشعارشان دچار اشتباه یا ابهام می‌کنند. به این نکته نیز باید اشاره کرد که سرعت خوانش کلمات، در وزن شعر عامیانه/ لهجات و رسمی و اشعار تصنیفی و گونه‌های عروضی/ هجایی/ تکیه‌ای و...، متفاوت است. بر این اساس، شاعران عمدتا سرعتی یکدست را برای القای موسیقی در شعر خود بر می‌گزینند. برخی اختیارات عروضی و زبانی در وزن(مثل حذف نون/ همزه/ کشش هجای کوتاه/ یکدستی هجای پایانی و...) هم تابع امکان تغییر الگوی سرعت در دایره‌ی زبان رسمی همان وزن است؛ بی‌آنکه ذهن مخاطب دچار لغزش یا احساس ناخوشایند شود. در شعر سنتی دهه‌های اخیر، برخی شاعران، در بخشی از شعر خود برای رسیدن به وزن، سرعت خوانش کلمات را کُند یا تند می‌کنند. برای مثال در مصراع‌های "ساعت درست یازده شب، گل، حیات، ماه...(رضا علی‌اکبری) یا: گمان کنید دارید از فرشتگان خطّی (مجتبی صادقی) و هزاران نمونه از این دست، برخی کلمات مثل "یازده/ دارید" باید سریع‌تر از الگوی زمانی دیگر واژه‌ها خوانده شود تا وزن شعر حفظ شود. این قبیل تسامح‌ها گاه در ذهن مخاطب پذیرفته می‌شود و گاه باعث دودستگی زبانی و القای موسیقی‌ای دودسته و لغزنده به خوانندگان و شنوندگان شعر می‌شود. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«به یاد تنگستان و رئیس‌علی دلواری» یکی از مفاهیم پربسامدِ منعکس در شعر شاعران جنوب ایران، به‌ویژه اهل سخن استان بوشهر و جنوب فارس، اشاره به جلوه‌های طبیعی و تاریخی و فرهنگی محدوده‌ی جغرافیایی نزدیک خلیج فارس و فضای دریایی_ بیابانی آن است. از میان غزل‌سرایان و سنتی‌گویان جنوب، این دست اشارات مضمونی و تصویری، بیش از همه در سروده‌های محمدحسین انصاری‌نژاد و محمدرضا احمدی و خلیل ذکاوت و هم‌نسلان آنان دیده می‌شود. از برجسته‌ترین مفاهیم اقلیمی متجلی در اشعار این شاعران، واژه‌ها و مفاهيم مربوط به «تنگستان» است. از منظر واژگانی، برخی از این مفاهیم بازمانده‌ي شعر شاعرانی چون: «فایز» و مفتون است و در آن‌ها دو واژه‌ي «شروه – شروا» و «تش باد» بیش‌ترین نمود را دارد: بر کدامین شب بگریم غربت تنهایی‌ام را خلوتی کو تا بنالم شروه‌ي شيداي ام‌را؟ (ذکاوت، 69:1377) می‌توفد آسیمه‌سر اسب، طوفانی از شن به‌پا کرد می‌پیچد آیات ظلمت، تش‌باد، و هوهوی صحرا (انصاری نژاد، 24:1381) در تله تش‌بادم و در پنجه‌ي پاییز بفرست نسیمی خنک از سمت بهارم (ذکاوت، 55:1377) از دیگر جلوه‏‌های بومی مربوط به این اقلیم، یادکرد از «مفتون»و «فایز» است: بی‌فایزم افسوس، بی‌شروه و فانوس باید «دل ای دل» خواند، از روی ناچاری (انصاری نژاد، 14:1386) مثنوی در مثنوی فریاد مولانایی‌ام هرچه می‌خواهی بخوان از دفتر مفتونی‌ام (احمدی فر، 96:1385) یک شروه از احساس فایز را با شوق خواند و ناگهان دیدم پیشانی باران ترک برداشت بارید بر بام زمین در باد (منصوری، 29:1381) از دیگر تجلّیات فرهنگی- تاریخی تنگستان که در شعر انقلاب بازنمود دارد، ستودن قهرمانان تاریخی آن دیار و اشاره به مبارزات آنان است. از میان این نام‌ها، رئيس‌علي دلواري بيش از ديگران در اشعار شاعران جنوب، ستوده شده است؛ چنانکه برخی شاعران به صورت گذرا به نام او در اشعار پایداریکشان اشاره کرده‏‌اند: هلاکه وارث دلواري به خواب و خلسه نخواهي ديد سري که پاي سفر تابد دلي که آينه‌ور باشد گذشت قافله‌ي مردان، غريب‌وار ز تنگستان دگر به جاده نمي‌رويد يکي که مرد خطر باشد (کافي، 1378: 24) برخی شاعران نیز اشعاری مستقل در ستایش او سروده‌اند: در موج مي‌پيچد امروز، پژواک فريادهايش مردي که ديروز مي‌رفت، تا آسمان‌ها صدايش آن‌سوي پرچين ماندن، مي‌سوخت از شوق رفتن رفت و در اين شهر پيداست، اين روزها ردّپايش طوفان و طوفان و طوفان، فرياد و فرياد و فرياد تنها همين بود سهمِ دلوار و ديوارهايش يک روز آن مرد عاشق تا انتهاي خودش رفت امروز اما همين جاست، هر چند خالي است جايش! (احمدي فر، 1385: 18-17) "برگرفته از جریان‌شناسی غزل شاعران جنوب ایران: محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
ریشه‌شناسی واژۀ «دایه» واژۀ دایه در فارسی نو به معنی زنی است که بچۀ دیگری را شیر دهد (ر.ک. فرهنگ دهخدا و سخن ذیل "دایه"). این واژه در فارسی میانه به صورت da‌yag (دایَگ)، از ریشۀ da‌- (دا) به معنی «مکیدن و شیرخوردن» آمده و این ریشه به همین معنی در زبان سنسکریت به صورت dha‌- (دْها) ذکر شده است. همۀ این‌ها در اصل از ریشۀ dheH1-i-* هندواروپایی، باز هم به همان معنی، اخذ شده‌اند. می‌توان احتمال داد در دوران کهن، این فرد که قطعاً زن بوده، از طریق شیر دادن به نوزاد، نقش خود را در پرورش و رشد او ایفا می‌کرده و به همین سبب واژۀ بیان‌گر نقش او از چنین ریشه‌ای گرفته شده است. ظاهراً واژۀ «دایة» عربی و daye ترکی نیز ریشۀ ایرانی دارند. منابع: - فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، محمد حسن‌دوست، جلد دوم، مدخل 2247 - Etymological Dioctionary of the Iranian Verbs, Johnny Cheung, page 47 https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
" در تمایز منبر دانشگاه با کرسی تلویزیون و بلندگوی شب شعر" این روزها، هر دقیقه و هر ثانیه منتظریم که خبری خوب و بد از دانشگاه بشنویم. در این شرایط به هم ریخته گاه همه‌چیز با هم آمیخته می‌شود و ذهن علاقه‌مندان شعر و ادبیات هم طبعا به هم می‌ریزد. در راس اتفاقات دانشگاهی مربوط به ما، این روزها ماجرای یکی از دانشکده‌های ادبیات و علوم انسانی مرکزنشین قرار گرفته که هفته‌ای نیست یا ماهی که رئیس شمشیرآخته‌ی آن جریانی نیافریند و بحثی برنیانگیزاند؛ آنطور که حواشی‌اش اغلب به دیار شعر، شیراز هم کشیده می‌شود: از قضاوت درباره‌ی رشته‌های هنر گرفته تا فرصت‌های مطالعاتی دانشجویان؛ از برکشیدن نالایقان محبوب تا ماجرای استادان فرهیخته‌ی مغضوب. آخرین خبرها، ماجرای استادان یکی از دانشگاه‌های معتبر در مقطع ارشد ادبیات پایداری است که اسباب سوء تفاهم‌هایی را برای همگان بر انگیخته است؛ خاصه برای من که چند کتابی در این حوزه به داغ جگر نگاشته‌ام، گاه علم شعر پایداری برداشته‌ام. این سوء تفاهم زاییده‌ی تضاد قانون رسمی به کارگیری استادان حق‌التدریس در مقطع کارشناسی ارشد است که بر اساس آن، مدرسان علاوه بر مدرک دکترای تخصصی رشته‌ی مربوط و حداقل مرتبه‌ی استادیاری، باید سابقه‌ی تدریس در مقطع کارشناسی نیز داشته باشند. علاوه بر آن، در موارد استثنا، برای استفاده از دانش متخصصان، در دانشگاه‌ها زمینه‌ای فراهم شده که در مقاطع کارشناسی یا دروس عمومی یا به عنوان استاد مهمان، از فعالان حرفه‌ای ادبیات و صنعت و فرهنگ استفاده شود؛ اما پر واضح است که همانگونه که هر استاد زبان و ادبیات فارسی شاعر یا نویسنده نیست (که عمدتا هم شاعر یا نویسنده نیستند)، هر شاعر و نویسنده‌ای هم لایق منبر استادی نیست. البته امکان به اشتراک‌گذاری دانش نظری و تجربه‌ی عملی این دو گروه، در جامعه و دانشگاه، چیزی است که باید در بستر مناسب به آن پرداخت. حال جای شگفتی است که در دانشگاهی که بزرگان ادبیات دانشگاهی پایداری چون: دکتر محمدرضا ترکی و استادان تراز اول و متخصصی چون: دکتر محمدرضا سنگری در آن به تدریس مشغولند یا خواهند بود؛ باید نام کسانی در جایگاه استادی مطرح شود که فاصله‌ای بسیار با عوالم علم و پژوهش و تخصص دانشگاهی دارند و بیشتر آنان را در قاب تلویزیون یا در قالب شب‌های شعر، به عنوان گرم‌کنندگان مجالس(که اجرشان با خداوند) دیده‌ایم؛ اتفاقی نامبارک که ممکن است به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب نیز آسیب بزند که: نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند نه هرکه آینه سازد سکندری داند والسلام https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پرویزن
"از چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول" در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژه‌ها، خلاف ظاهر مادی‌شان گاه بسیار نمادین‌اند و معانی‌ای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوه‌ی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند. عدد چهل/ اربعین، به عقیده‌ی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز می‌بینیم؛ چنانکه نجم‌الدین رازی در باب سیم مرصادالعباد می‌گوید: و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشان‌دهنده‌ی کمال باطنی بوده است. در شاهنامه‌ی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومه‌ها چون گرشاسب‌نامه و فرامرزنامه و کوش‌نامه نیز راه یافته است. در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است: چهل روز بر پیشِ یزدان‌ به‌پای بپیمود خاک و بپرداخت جای همی‌ریخت از دیدگان آبِ زرد همی از جهان‌آفرین یاد کرد این عدد، نشان‌دهنده‌ی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان نیز هست؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است: چهل روز بُد سوگوار و نژند پر از گرد و بیکار تخت بلند (بخش پادشاهی اورمزد) چهل روز سوگش همی‌داشتند سرِ گاه او خوار بگذاشتند ( بخش پادشاه اورمزد نرسی) بر این اساس، سوگ چهل‌روزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیین‌های ایرانی فراگیری داشته است: چو بهرام در سوگ بهرامشاه چهل روز ننهاد بر سر کلاه برفتند گردان بسیارهوش پر از درد با ناله و با خروش نشستند با او به‌سوگ و به‌درد دو رخ زرد و لب‌ها شده لاژورد (بخش پادشاهی بهرام) در متون ادبی سده‌های ششم به بعد به دلیل قوّت‌یافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوه‌گر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی به‌ویژه قرآن کریم دارد و واژه‌ی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوان‌های شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال تخمیر یافته است: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا. (کشف‌‌الاسرار میبدی، سوره‌ی طاها) همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سال‌های ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم می‌توان دید؛ خاقانی: تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر نزاری: به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن می‌بینیم؛ مساله‌ای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی می‌یابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی می‌توان دید: و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند. (کشف‌المحجوب هجویری، فی الصوم) هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمه‌ی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود. (ترجمه‌ی رساله‌ی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص) گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید. (تذکره‌الاولیا، ذکر سهل تستری) ادامه دارد... https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم" به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتاب‌های متعدد اربعین و چهل‌حدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین به‌اندازه‌ای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمه‌ی حیات می‌سراید: چهل روز در جستن چشمه راند بر او سایه نفکند در سایه ماند ( شرف‌نامه) یا می‌گوید: جسمت را پاک‌تر از جان کنی چون که چهل روز به زندان کنی (مخزن‌الاسرار) کمال‌الدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجاب‌های عالم سخن گفته است: گفته‌اند آنکه چهل روز ریاضت بکشد حجب عالم علوی شود او را مکشوف (دیوان) بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ می‌توان خواند: سحرگه رهروی در سرزمینی چه خوش گفت این معما با قرینی که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی سالروز ژیلبر لازار" ژیلبر لازار (۱۹۲۰_ ۲۰۱۸)، محقّق و ایران‌شناس فرانسوی و عضو افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از پژوهشگران غیرایرانی است که در معرفی شاعران کهن فارسی، نقشی مهم دارد. کتاب "اشعار پراکنده‌ی قدیمی‌ترین شعرای پارسی‌زبان" نوشته‌ی او، از منابع همچنان مهم برای محققان علاقه‌مند به شعر سده‌ی چهارم است. یکی از شاعران معرفی شده در اثر او، ابوالهیثم جرجانی(گرگانی) شاعر شیعی اسماعیلی است که لازار اورا از سخنوران سامانی و قبل از ربنجنی آورده (ر.ک. لازار، ۱۳۴۱: ۵۲) و صفا اورا متعلق به اواخر قرن ۴ و اوایل ۵ دانسته (صفا، ۱۳۴۲: ۵۲۱_۵۲۲) و مدبری اورا شاعر عصر غزنوی دانسته و ۸۹ بیت از او را پس از بهرامی سرخسی ثبت کرده است. (مدبری، ۱۳۷۰: ۴۱۲تا ۴۱۷) لازار پیش از مدبری، قصیده‌ای ۷۷ بیتی را در مفاهیم حکمی از ابوالهیثم نقل کرده که گویی منبع او در ذکر این ابیات، شرح "محمد سرخ نیشابوری" بوده است؛ با این مطلع: یکی است صورت هر نوع را و نیست گذار چرا که صورت هر هیاتی بود بسیار مدبری در "شاعران بی‌دیوان"، این قصیده را به نقل از "جامع‌الحکمتین" ناصر خسرو، با ۱۲ بیت بیش‌تر از شرح نیشابوری ثبت کرده است. بیت پایان روایت لازار این است: سخن دراز شد این جایگه فروهشتم گران شد و شکهانم من از گرانی بار که به نظر می‌رسد، سخن ابوالهیثم همین جا به پایان رسیده است. ۱۲ بیت پس از این که تنها در اثر ناصرخسرو آمده، از منظرهای سبکی و معنایی و زبانی تاحدودی با ابیات قبل تفاوت دارد و محتملا از شاعری دیگر است. @mmparvizan https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
اشعار_پراکنده_قدیمیترین_شعرای_فارسی_زبان.pdf
حجم: 11.98M
"اشعار پراکنده‌ی قدیمی‌ترین شعرای فارسی زبان/ از حنظله‌ی بادغیسی تا دقیقی" ژیلبر لازار ۱۳۴۱ @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"جلال و شعر: به بهانه‌ی سالروز درگذشت" جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحب‌سبک و تاثیرگذار روزگار ماست که می‌توان به دلیل اهمیت جایگاه ادبی‌اش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد. گزاره‌ی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایت‌هایی از او و سیمین درباره‌ی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است. گزاره‌ی دوم: زبان داستان جلال محاوره‌ای، روزنامه‌نگارانه و واقع‌گراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد. گزاره‌ی سوم: جلال در سخنانش قضاوت‌ها و نقدهایی درباره‌ی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سبب‌شده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را به‌درستی نمی‌شناخته؛ نکته‌ای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیه‌ی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به به‌سازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است. گزاره‌ی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسروده‌ای از احمد شاملو با مطلع زیر است: قناعت‌وار تکیده بود/ باریک و بلند... جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم‌ اشعاری برای او سروده‌اند. @mmparvizan