eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
127 دنبال‌کننده
194 عکس
7 ویدیو
41 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پرویزن
"از چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول" در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژه‌ها، خلاف ظاهر مادی‌شان گاه بسیار نمادین‌اند و معانی‌ای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوه‌ی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند. عدد چهل/ اربعین، به عقیده‌ی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز می‌بینیم؛ چنانکه نجم‌الدین رازی در باب سیم مرصادالعباد می‌گوید: و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشان‌دهنده‌ی کمال باطنی بوده است. در شاهنامه‌ی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومه‌ها چون گرشاسب‌نامه و فرامرزنامه و کوش‌نامه نیز راه یافته است. در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است: چهل روز بر پیشِ یزدان‌ به‌پای بپیمود خاک و بپرداخت جای همی‌ریخت از دیدگان آبِ زرد همی از جهان‌آفرین یاد کرد این عدد، نشان‌دهنده‌ی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان نیز هست؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است: چهل روز بُد سوگوار و نژند پر از گرد و بیکار تخت بلند (بخش پادشاهی اورمزد) چهل روز سوگش همی‌داشتند سرِ گاه او خوار بگذاشتند ( بخش پادشاه اورمزد نرسی) بر این اساس، سوگ چهل‌روزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیین‌های ایرانی فراگیری داشته است: چو بهرام در سوگ بهرامشاه چهل روز ننهاد بر سر کلاه برفتند گردان بسیارهوش پر از درد با ناله و با خروش نشستند با او به‌سوگ و به‌درد دو رخ زرد و لب‌ها شده لاژورد (بخش پادشاهی بهرام) در متون ادبی سده‌های ششم به بعد به دلیل قوّت‌یافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوه‌گر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی به‌ویژه قرآن کریم دارد و واژه‌ی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوان‌های شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال تخمیر یافته است: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا. (کشف‌‌الاسرار میبدی، سوره‌ی طاها) همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سال‌های ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم می‌توان دید؛ خاقانی: تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر نزاری: به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن می‌بینیم؛ مساله‌ای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی می‌یابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی می‌توان دید: و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند. (کشف‌المحجوب هجویری، فی الصوم) هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمه‌ی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود. (ترجمه‌ی رساله‌ی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص) گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید. (تذکره‌الاولیا، ذکر سهل تستری) ادامه دارد... https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم" به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتاب‌های متعدد اربعین و چهل‌حدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین به‌اندازه‌ای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمه‌ی حیات می‌سراید: چهل روز در جستن چشمه راند بر او سایه نفکند در سایه ماند ( شرف‌نامه) یا می‌گوید: جسمت را پاک‌تر از جان کنی چون که چهل روز به زندان کنی (مخزن‌الاسرار) کمال‌الدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجاب‌های عالم سخن گفته است: گفته‌اند آنکه چهل روز ریاضت بکشد حجب عالم علوی شود او را مکشوف (دیوان) بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ می‌توان خواند: سحرگه رهروی در سرزمینی چه خوش گفت این معما با قرینی که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی سالروز ژیلبر لازار" ژیلبر لازار (۱۹۲۰_ ۲۰۱۸)، محقّق و ایران‌شناس فرانسوی و عضو افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از پژوهشگران غیرایرانی است که در معرفی شاعران کهن فارسی، نقشی مهم دارد. کتاب "اشعار پراکنده‌ی قدیمی‌ترین شعرای پارسی‌زبان" نوشته‌ی او، از منابع همچنان مهم برای محققان علاقه‌مند به شعر سده‌ی چهارم است. یکی از شاعران معرفی شده در اثر او، ابوالهیثم جرجانی(گرگانی) شاعر شیعی اسماعیلی است که لازار اورا از سخنوران سامانی و قبل از ربنجنی آورده (ر.ک. لازار، ۱۳۴۱: ۵۲) و صفا اورا متعلق به اواخر قرن ۴ و اوایل ۵ دانسته (صفا، ۱۳۴۲: ۵۲۱_۵۲۲) و مدبری اورا شاعر عصر غزنوی دانسته و ۸۹ بیت از او را پس از بهرامی سرخسی ثبت کرده است. (مدبری، ۱۳۷۰: ۴۱۲تا ۴۱۷) لازار پیش از مدبری، قصیده‌ای ۷۷ بیتی را در مفاهیم حکمی از ابوالهیثم نقل کرده که گویی منبع او در ذکر این ابیات، شرح "محمد سرخ نیشابوری" بوده است؛ با این مطلع: یکی است صورت هر نوع را و نیست گذار چرا که صورت هر هیاتی بود بسیار مدبری در "شاعران بی‌دیوان"، این قصیده را به نقل از "جامع‌الحکمتین" ناصر خسرو، با ۱۲ بیت بیش‌تر از شرح نیشابوری ثبت کرده است. بیت پایان روایت لازار این است: سخن دراز شد این جایگه فروهشتم گران شد و شکهانم من از گرانی بار که به نظر می‌رسد، سخن ابوالهیثم همین جا به پایان رسیده است. ۱۲ بیت پس از این که تنها در اثر ناصرخسرو آمده، از منظرهای سبکی و معنایی و زبانی تاحدودی با ابیات قبل تفاوت دارد و محتملا از شاعری دیگر است. @mmparvizan https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
اشعار_پراکنده_قدیمیترین_شعرای_فارسی_زبان.pdf
11.98M
"اشعار پراکنده‌ی قدیمی‌ترین شعرای فارسی زبان/ از حنظله‌ی بادغیسی تا دقیقی" ژیلبر لازار ۱۳۴۱ @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"جلال و شعر: به بهانه‌ی سالروز درگذشت" جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحب‌سبک و تاثیرگذار روزگار ماست که می‌توان به دلیل اهمیت جایگاه ادبی‌اش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد. گزاره‌ی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایت‌هایی از او و سیمین درباره‌ی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است. گزاره‌ی دوم: زبان داستان جلال محاوره‌ای، روزنامه‌نگارانه و واقع‌گراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد. گزاره‌ی سوم: جلال در سخنانش قضاوت‌ها و نقدهایی درباره‌ی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سبب‌شده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را به‌درستی نمی‌شناخته؛ نکته‌ای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیه‌ی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به به‌سازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است. گزاره‌ی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسروده‌ای از احمد شاملو با مطلع زیر است: قناعت‌وار تکیده بود/ باریک و بلند... جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم‌ اشعاری برای او سروده‌اند. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"بحثی دیگر در عدد وزنی" در شعر فارسی اغلب اوزان رایج و پرتکرار، عدد وزنی زوج دارند و از آن میان، اعداد ۲۰ و ۲۲و ۲۴و ۲۶و ۲۸، بیشترین نمود را در اشعار یافته‌اند؛ عدد نخست، در رباعی و اعداد دیگر در غزل و قصیده. به‌ندرت در شعر فارسی، وزنی کاربرد دارد که عدد زمانی آن بیش از ۲۸ باشد. اعداد زیر ۲۰ نیز معمولا محدود به اوزان رایج در مثنوی‌اند. اگر وزن شعر کودک و نوجوان و برخی ترانه‌ها را کنار بگذاریم، می‌توان گفت که محدوده‌ی عددی وزن مصراع در شعر فارسی عددی بین ۱۶ تا ۲۸ است.(البته از تکرار چهارگانه‌ی مفعولاتن، مفاعلاتن، مفتعلاتن و ... عدد ۳۲ به دست می‌آید) از آنجا که عدد وزنیِ حاصل، جمعِ طولِ هجاهای کوتاه و بلند است؛ با در نظر گرفتن بسامد بیشترِ هجای بلند در ساخت اوزان فارسی، کمتر وزن مقبولی با عدد وزنی فرد می‌توان سراغ گرفت. برای مثال اوزانی که عدد وزنی آن‌ها ۲۱ است؛ بیشتر اوزان کاغذی‌اند و در شعر کمتر کاربرد دارند؛ مثلِ مستفعلن مستفعلن مستفعلن/ با من بیا با من بیا با من بیا فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن/ می‌سرایم در غزل‌ها چشم او را مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن/ عجب سالی عجب سالی عجب سالی که از سه بار تکرار رکنی با عدد وزنی ۷ ساخته می‌شوند و جزو اوزان مسدس سالمند و در کتاب‌های عروضی هم نشانه‌ای از آن‌ها می‌توان یافت. یا اوزانی غیر سالم چون نمونه‌های زیر: مفاعلن مفاعلن مفاعلن فعل/ نیامدی نیامدی نیامدی گلم مفتعلن مفتعلن مفتعلن فعل/ می‌کُشی‌ام ای گُلِ من در غم خود؟ بکُش و اوزانی دیگر به این سیاق که می‌توان از چینش هجاها ساخت؛ اما آنچه مسلم است؛ عدد وزنی ۲۱ ترنّمی دیرپسند دارد و سخت بر گوش‌ها و جان‌ها می‌نشیند. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام حسن(ع) و شعر شاعران نخستین" نخسین اشاره‌ی موجود در شعر کهن، با موضوع امام دوم شیعیان(ع)، بیتی از دقیقی است که در آن، با عنوان "شبر" از آن حضرت یاد شده است. تا نیمه‌ی نخست سده‌ی پنجم، جز  یک بیت در دیوان فرخی و چند اشاره در ابیات منسوب به غضائری و بوسعید(متاخر از زمان)، نامی از آن حضرت نمی‌توان دید؛ اما در اشعار و دیوان‌های شاعران نیمه‌ی دوم این قرن، از جمله منظومه‌ی علی‌نامه و اشعار ناصرخسرو و منظومه‌ی یوسف و زلیخا (که قاعدتا مربوط به پس از این زمان نیست) و ابیات منسوب (محتملا متاخرتر)  باباطاهر و...، اشاراتی متعدد به آن حضرت ثبت شده است. اشارات ناصرخسرو به آن حضرت در کنار دیگر بزرگان شیعی است و او  از امام دوم عمدتا با نام شبر یاد کرده است: ای ناصبی اگر تو مقرّی بدین سخن حیدر امام توست و شبر وآن‌گهی شبیر (دیوان، ص ۱۰۵) رفتم به در آن‌که بدیل است جهان را از احمد و از حیدر و شبیر و ز شبّر (همان، ص ۱۳۳) حسین و حسن یادگار رسول نبودند جز یادگار علی (همان، ص ۱۸۶) در مقدمه‌ی یوسف و زلیخا نیز، از مهر پیامبر(ص) به حسنین(ع) این‌گونه سخن آمده است: حسین و حسن آن دو پور بتول به یک جایگه در کنار رسول بر ایشان همی بوسه‌دادی نبی به دیدارشان شادمانه علی کز ایشان همی‌یافت آرام دل قرار دل و رامش و کام دل (یوسف و زلیخا، ص ۶) مضمونی که اغلب کتاب‌های حدیثی اهل سنت و شیعه، آن را تایید کرده و روایاتی درباره‌ی آن ثبت کرده است. از شاعران متمایز اواخر سده‌ی پنجم و آغاز قرن ششم در این موضوع، امیرالشعرا معزی است. شاعر نیشابوری در بخش تابید یکی از قصاید مدحی‌اش به سادات حسنی و حسینی، اشاره کرده است: همیشه تا بُود از نسل حیدر کرار میان آدمی‌اندر حسینی و حسنی (دیوان، ص ۷۰۸) او همچنین  پس از ستایش امام علی(ع)، ابیاتی در شهادت حسنین(ع) سروده است. (بنگرید به همان، ص ۳۷) شاخص‌ترین شاعر نخستین در ستایش امام حسن(ع) سنایی غزنوی است. او در دیوان چندبار به آن حضرت تلمیح کرده؛ هرچند لقب مجتبی در دیوان او برای حضرت رسول(ص) انتخاب شده است. (بنگرید به دیوان، صص ۳۶۵ و ۴۷۰) از شگردهای سنایی در حدیقه، افزودن بخش مستقل در ستایش حسنین(ع)  در باب سوم منظومه‌ی حدیقه است. سنتی که پس از او در آثار و منظومه‌های عرفانی، از جمله سروده‌های عطار هم کاربرد می‌یابد: بوعلی آن‌که در مشام ولی آید از گیسوانش بوی علی قره‌العین مصطفی او بود سید‌القوم اصفیا او بود... (حدیقه، ص ۲۶۲) (ع) @mmparvizan