eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
127 دنبال‌کننده
179 عکس
6 ویدیو
41 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم. گروه کودک و نوجوان سیب نارنجی در این فضا با شما خواهد بود. @sibenaranjikoodak
بلکه سخن ما ناظر بر این نکته است که تشبیه پدیده ای امروزی نظیر تانک به کوه آتشین و اژدها، و نیز به کار گیری استعاراتی چون عقاب آهنین برای هواپیمای جنگی، بیضه برای بمب، و همچنین تشبیه دود حاصل از اصابت و انفجار بمب به نفس اژدهای درون جهنم، نشانگر همان خصیصه ی ساختاری یاد شده است ؛ یعنی فروکاستن پدیده های مدرن به مؤلفه های عالم کهن و اسیر کردن آنها در قاب و قالب های قدیمی. مجموعه این خصایص، شعری با محتوای امروزی را به اعماق تاریخ تبعید کرده است. عارضه ای که از بینش هنری شاعر (جدایی فرم و محتوا) نشأت یافته است. ۳ _ در این روند و راستا برای ترسیم و تبیین تنگی مجال ذهن و زبان شاعران معاصر در میدان آفرینش استعاره های نو، به یک مورد خاص می پردازیم. یعنی کاربرد استعاره ی پرنده - با گونه های مختلف - در وصف هواپیما ـ چه مسافری و چه جنگی - در این زمینه، پرسش بنیادی این است که چرا از ابتدای عصر تجدد تا به زمان ما، اغلب شاعران برای توصیف هواپیما به همین استعاره های نخ نما متوسل شده اند؟ چرا جای ساخت شکنی و نوآوری در این ساحت، همچنان خالی است؟ ابتدا بنگریم به نمونه های توصیفات استعاری هواپیما در اشعار معاصران: ویحک ای مرغ آسمان پیمای از برِ بامِ آسمانت جای (بهار) چو پر بگستَرد عقابِ آهنین شکار اوست شهر و روستای او (بهار) زهی پرّ همایونفرّ دانش که سازد آدم خاکی، هوایی کنون سیمرغ پروردِ تمدن بدین جادو کند زورآزمایی (شهریار) این همایون مرغ زیبای اساطيری - استخوان خواری که اکنون آدمی خوار است - طعمه هایش را - که ما بودیم - یک یک از روی زمین برچید، ناگهان برخاست (نادر نادرپور) قرنِ وحشتناک تر پیغام کاندر آن با فضله ی موهوم مرغِ دورپروازی چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند... (اخوان ثالث) ای عقابانِ آهنین پر و بال خود ز پروازتان چه پروا هست؟ (سیمین بهبهانی) وقتی خفاشان صمیمِ شب را آلوده می کنند من به ارتفاع شک می کنم... کرکس ها / یک لحظه / چهره ی آفتاب را می پوشانند... / وقتی لاشخورها / از دورترین غارِ ترس در آسمان / پیدا می شوند / و فضله های سمّی / به دامان سپید شهر می افکنند / شهر،/ بی اعتنا به لاشخوران و زاغان / دامن خود را می تکاند... (علی موسوی گرمارودی، شعر باران اخم) خفاش های وحشی دشمن حتی ز نور روزنه بیزارند (قیصر امین پور، شعری برای جنگ) در تمامی این نمونه ها، هواپیما در قاب و قالب استعاره هایی مرسوم، کلاسیک و تقریباً یکنواخت قرار گرفته اند. این رفتار ذهنی _ زبانی به اعتقاد من، زاییده ی این عوامل است : فقدان ظرفیت زبانی یا خصلت سبکی در این شاعران برای بهره‌گیری از واژه ی هواپیما، مجرد از هر تشبیه و استعاره ای. تنگی میدان ذهن و زبان اغلب شاعران امروز. دشواری رهایی از چرخه و چنبره ی تکرار و تقلید. محدودیت فضاهای بیانی و جمال شناسیک در شعر معاصر سلطه ی پارادایم ها (الگوها) ی بیانی تثبیت شده در پیکره ی شعر امروز و... محمدرضا روزبه @sibebnaranjiadabiat
ریشه شناسی دو واژۀ "god" انگلیسی و «خدا»ی فارسی واژۀ god (خدا) در زبان انگلیسی از صورت ژرمنی آغازی *guthan (نورس کهن = guð، گوتیک = guþ) مشتق شده که اصلی نامشخص دارد. برخی آن را از اصل هندواروپایی *ghut- به معنی «آن‌چه برانگیخته شده است» می‌گیرند (در سنسکریت huta- یکی از القاب ایندره به معنی «برانگیخته» است) که از ریشۀ *gheu(e)- «صدا زدن، برانگیختن» مشتق شده است. از این منظر، god یعنی وجودی الهی که به آیین قربانی فراخوانده می‌شود [به یاد بیاوریم که در یشت‌ها کهن، ایزدان از پیروان می‌خواهند آن‌ها را در مراسم پیشکشی به نام بخوانند]. امّا برخی god را از اصل هندواروپایی *ghu-to- «ریخته شده» می‌گیرند که خود از ریشۀ *gheu- «ریختن، ریختنِ پیشکش» (ریشۀ واژۀ khein یونانی به معنی ریختن) آمده است [که در این صورت مفهوم این واژه در اصل به وجودی الهی دلالت دارد که پیشکش و نثار برای او در آتش و یا در ظرف مخصوص یا در مهراب ریخته می‌شده است]. برای واژۀ «خدا» در زبان فارسی نیز چندین ریشه‌شناسی پیشنهاد شده است. نخست این‌که احتمال دارد از ایرانی باستان *hvata-a‌ya > *hvata‌ya- (سنسکریت svatas + a‌yu-) به معنی تحت‌اللفظی «زنده به خود، قائم به ذات» آمده باشد. جزو اول نیای واژۀ «خود» است و جزء دوم نیز به واژگانی سنسکریت a‌yu‌- (زنده) و a‌yu-(نیروی حیات، جان) مربوط است. واژۀ سنسکریت svaya‌m-bhu- نیز به معنی «قائم به ذات» است. برخی دیگر آن را از ایرانی باستان *hvata-a‌da- > *hvata‌da- (سنسکریت svatas +a‌di‌) به معنی تحت اللفظی «آغازکننده به خود، سرآغازنده» می‌گیرند که از دو جزء *hvata (خود) و *a‌da- که با واژۀ a‌di‌ سنسکریت به معنی «شروغ، آغاز» ارتباط دارد. مولّر این واژه را از *xvato‌-aiia‌o اوستایی به معنی تحت اللفظی «جنبنده به ارادۀ خود» مشتق دانسته است که هُرن آن را نپذیرفته. هُرن معتقد است این واژه از xva-δa‌ta- اوستایی «قائم به خود» مشتق شده اما هوبشمان نظر او را نقد کرده است. بارتلمه *xvato‌-da‌ta- اوستایی را به معنی «از خود هستی یافته، خودآفریده» به عنوان ریشۀ «خدا» پیشنهاد می‌دهد که جزء دوم از ریشۀ da‌ «نهادن، وضع کردن، آفریدن» است. امّا آیلرس آن را از *hvata‌va‌ (صرف فاعلی مفرد) *hva-ta‌vant ایرانی باستان، از ریشۀ tav- «توانستن، قادر بودن» مشتق می‌داند که لفظاً «آن‌که به خود توانا است، قائم به نیروی خود» معنی می‌دهد. منابع: https://www.etymonline.com/word/god فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی از دکتر محمد حسن‌دوست، جلد دوم، مدخل شمارۀ 1994
"زهرای دیوانه" یکی از بخش های مجموعه ی موجود در ، است که در آن گزیده ی اشعار ۳۰۰ شاعر گردآوری و به نام جنگ مشهور شده است. این اثر در سال های ۸۱۳_ ۸۱۴ کتابت شده و از منظر محتوا و نوع خط و تذهیب اهمیت دارد. اولین بار که جنگ یادشده را می خواندم و فهرستی از محتوا و ابیاتش فراهم می کردم، به شاعری به نام برخوردم که توجهم را جلب کرد. در نام چند شاعر با شهرت یا تخلص زهرا ثبت شده؛ اما هیچ یک به زمان مورد نظر نزدیکی ندارد. در تذکره های در دسترس و گزیده های مربوط به نیز تا آنجا که گشته ام نشانی از این شاعر نیافته ام. در یادداشتی بر یک رباعی سرگردان، اشاره ای به زهرای دیوانه کرده و به گمنامی و بی نشانی اش اشاره کرده است. رباعی مورد بحث او، دومین شعر منتسب به این شاعر در جنگ اسکندری است که به نام شاعرانی دیگر نیز ثبت شده؛ نام هایی چون: (به نقل از (به نقل از و (به اجتهاد میرافضلی همان است؛ به نقل از و ). در جنگ هایی نیز به نسبت یافته و آن، این رباعی است با اختلافاتی در ضبط: مه بر طبقی گرفته کاین روی من است بر شب گرهی فکنده کاین موی من است از خلد دری گشوده کاین موی من است آتش به جهان در زده کاین خوی من است جز این رباعی، چهار رباعی دیگر نیز به نام زهرای دیوانه در صفحات ۲۸۵v و ۲۸۶r جنگ اسکندری به شرح زیر ثبت شده است: رباعی اول: دیوانگیی که آن نگشتی بر ما مهرت به ستم سرشت در گوهر ما وان عقل که بود در دماغ تر ما عشقت به جفا کرد برون از سر ما رباعی سوم: مه پیش گرفته کاین رخ فرخ ماست با لب شکر آمیخته کاین پاسخ ماست خون دل عاشقان به انگشت خیال بر چهره برافکنده که رنگ رخ ماست که این رباعی نیز در جنگی دیگر به نام ثبت شده است. رباعی چهارم: ای دل غم عشقت نه ز فرزانگی است رسوای جهان شدن نه مردانگی است زین سان که تویی جمله جهان متفقند کاین واقعه عشق نیست، دیوانگی است رباعی پنجم: ای دل ز طرب خراب بیگانگی است مردن ز غم عشق نه فرزانگی است با آن همه صبر این چه رسوا شدن است؟ کو آن همه عقل؟ این چه دیوانگی است؟ آنچه از این چند رباعی و ضبط آن ها در جنگ اسکندری می توان دریافت، با توجه به تاریخ کتابت و منسوب نبودن رباعی های اول، چهارم و پنجم به شاعران دیگر (تا آنجا که من دیده ام)، نخست تایید وجود تاریخی شاعری به شهرت زهرای دیوانه است. نکته ی دوم این است که با در نظر گرفتن کتابت این نسخه در و آشنایی کاتب با شاعران کمتر شناخته شده ی این جغرافیا و نام بردن از بسیاری از آن ها در این جنگ، می توان محتمل دانست که این ابیات از شاعری شیرازی متعلق به زمانی نزدیک به کاتب بوده است؛ به ویژه اینکه در صفحات نزدیک به این شاعر، حتی در بالای نام او، از شاعری شیرازی یاد شده است. نکته ی سوم که قطعیت دارد، این است که بر خلاف ظاهر نام، زهرای دیوانه شاعری مرد بوده است. هرچند خواننده ی نسخه در نگاه اول به دلیل نام و نزدیکی ذکر او با شاعرانی زن چون در صفحه ی ۲۸۲v و در صفحه ی ۲۸۴ ممکن است دچار اشتباه شود، با دقت به کاربرد "و لها" در تکرار اشعار این دو شاعر و "ایضا له" در بالای اشعار زهرای دیوانه، به تفاوت جنسیت این رباعی گویان پی می برد. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
در سبک طنزپردازیِ صائب، عنصر دینی و مذهبی از مهم‌ترین عناصر طنزپردازی او به شمار می‌رود پرداختنِ هنرمندانه به طنز دینی جهت از بین بردن «ریا» است. «در مواجهه با احکامِ جدیِ مذهب، تزویر و ریا موضوع‌های دمِ دست طنزنویس می‌باشد». (طنز: ص ۱۹). وقتی ریاکاران ارکان مقدسات شریعت و طریقت را به تباهی می‌کشند، صائب طنز دینی و مذهبی را به منظور ایستادگی در مقابل دین‌فروشان که دین را دستمایه‌ی احترام و مقام خود کرده‌اند به کار می‌گیرد تا حقیقت دین را ورای این دروغ‌پردازی‌ها نشان دهد. در محیطی که دین دامی برای فریب دادن شناخته می‌شود و شیخ و واعظ خود را به سجودی و نبی را به درودی فریب می‌دهند، تنها طنزپرداز است که می‌تواند ریاکاری آن‌ها را بر مَلا سازد. (از کوچه رندان: ص ۴۱). سبز شد در دستِ مردم دانه تسبیح‌ها بس که در دوران ما از ذکر حق غافل شدند (صائب: ج ۳ ص ۲۴۹۷) دوران صائب گرچه عصر حاکمیت مذهبی است و به قول شاعر در دوران او همه از ذکر حق غافل شده‌اند؛ ظاهرن به ذکر و ورد مشغول و متدین هستند؛ ولی در باطن از حق بازمانده‌اند سبز شدن دانه تسبیح به این معناست که مردم نتیجه مطلوبی از ذکر و ورد ریایی خود نبرده‌اند. از تلاش پایه رفعت شود دین پایمال پشت بر محراب واعظ بهر منبر میکند (همان: ج ۳ ص ۱۲۵۰) واعظ بسیار تند و صریح هدف انتقاد قرار می‌گیرد که پشت بر محراب ایستادنش برای نماز، به منظور ریاکاری است. این کار او تلاش پایه و مقام رفعت محسوب شده است. شاعر گفته که این زاهدانِ دانا به فقه صورت ناخوشی از دین جلوه می‌دهند و صفات زشت این چنین پیشوایانی نه تنها باعث ارشاد خلق نمی‌شود؛ بلکه چهره دین را مخدوش می‌کند. بی زرق و ریا نیست نماز شب زاهد معیوب بُوَد هر چه به شب تار فروشند (همان: ج ۴ ص ۲۱۲۲) تهجد زاهد نشانه دو رنگی و ریاکاری وی دانسته شده است. تمثیل مصرع دوم تایید می‌کند معامله‌ای که در شب تاریک انجام پذیرد معیوب است؛ چون کالا، ندیده، رد و بدل می‌شود شاعر به اندازه‌ای در مورد عیوب زاهد اغراق کرده که حتا نماز شب او را هم بی‌ارزش و معیوب شمرده است. زاهد از پرورش زهد ریایی عجب است اگر از خاکِ تو مسواک نیاید بیرون (همان: ج ۶ ص ۳۰۵۷) توجه بیش از اندازه زاهد به لوازم ظاهر شریعت همواره مورد طعن و تمسخر شاعران قرار گرفته است. در این بیت علاوه بر اشاره به زهد ریایی به مسواک هم به عنوان یکی از لوازم طهارت زهاد، کنایه‌ تمسخرآمیز را ساخته است. گوشه گیری که بود شاد به صیادی خلق عنکبوتی است که نازد به شکار مگسی (همان: ج ۶ ص ۹) زاهد خلوت نشین به قصد مردم فریبی - نه کسب معرفت - به عنکبوتی تشبیه شده که از شکار مگس به خود می‌نازد. اصطلاح صیادیِ خلق نشانگر مردم فریبی زاهد و در ضمن نادانی مردم است که چون شکار به سادگی در دام زاهد مکار می‌افتند. طنز تند و زننده است. عارفان زهد لباسی به جوی نستانند برو ای شیخ به ما پاکی دامان مفروش (همان: ج ۵ ص ۴۹۸۸) شاعر آشکارا به زاهدان می‌تازد و آنها را به زهدِ لباسی متهم می‌کند. در مصرع دوم آنها را به تمسخر گرفته و می‌گوید تفاخر مکن تو در برابر عارفان هیچ نیستی در سر زاهد به غیر از خود پرستی هیچ نیست این کدوی پوچ، قندیل کنشتی بوده است (همان: ج ۲ ص ۲۴۹۷) در این بیت خود پرستی زاهد را مطرح کرده است و تاکید می‌کند که فکر زاهد را فقط خودخواهی پر کرده و اندیشه آراسته شدن به صفات کمال انسانیت در ذهن او راه نمی‌یابد. شاعر زاهد را قندیل کنشت خوانده و وی را از جرگه مسلمانان خارج کرده است. ▪️سبک‌شناسی طنز صائب تبریزی–صدرا قائدعلی و دیگران–ماهنامه تخصصی سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)–اردیبهشت ۱۳۹۹