eitaa logo
「فا.میم」
97 دنبال‌کننده
72 عکس
17 ویدیو
1 فایل
بسم‌الله🌱 -أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتَابٍ قَدْ خَلَا -به‌یادِ‌شهید"مصطفی‌صدرزاده" گوشِ‌شنوا: @Mousavi_FZ
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجال
Mojall - Man Minevisam Marg Bar.mp3
7.9M
مُجال - من مینویسم مرگ بر ... @mojallofficial
پس کار خودتون بود و خبر نداشیم :)))✔️
یه جوری درس بخونید و تلاش کنید که سال های دیگه شماها هم تو این دیدار ها باشید:)
enc_16593939715159119607917.mp3
8.72M
یار رو سفیدم هوامو داره...!(:💔
هدایت شده از 「فا.میم」
امام صادق (ع): هرکس سوره جمعه را در هر #شب_جمعه بخواند کفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود.🍃 (بحارالانوار ج۸۶ ص۳۶۲) 「حـنـیـفـھ 🌱」
「فا.میم」
enc_16971180237223536683309.mp3
4M
شب‌جمعه‌است‌وراهم‌ازت‌دوره..💔
‌ سید نصرالله: بیش از دو میلیون نفر به مدت 20 سال در یک محاصره خفه کننده در غزه زندگی می کنند بدون اینکه کسی کاری انجام دهد. ❤️‍🩹
「فا.میم」
جمعه‌ها یکی یکی رفت و خبر از تو نیومد. #امام_زمان | #جمعه
1_6688768480.mp3
3.67M
هنذفری‌‌هامونو بزنیم و صحبت‌های پدر رو بشنویم :)💔
_
「فا.میم」
طبیعیه ایام فاطمیه نمیتونم مداحی گوش بدم؟💔
4_5999294723750104546.m4a
6.6M
... همه‌ی آنچه که من بدست آوردم از قرآن بود. +صندوقچه اسرار برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران... 💔
Jane-Ali128(1).mp3
4.61M
یک آسمان افتاد با چادری خاکی...
:)
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر...💔
「فا.میم」
شیرها رفتند و روباهان بزرگی میکنند با دم شیران، شغالان بچه بازی میکنند
هدایت شده از بی نهایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏱📽 «آخرین آرزوی مسافرِ سفرِ بینهایت هم مستجاب شد!» 🌱 طوافِ رفیق بینهایتی دهه هشتادی؛ فائزه رحیمی در حرم مطهر امام‌رضا علیه‌السلام پدرش می‌گفـت: «فائزه خیلی دوست داشت بیاید مشهد و بنا بر این بود که بعد از سفر کرمان، با خانواده مشرف شویم خدمتِ امام‌رضا علیه‌السلام.» و حالا فائزه تنها شهید حادثه تروریستی کرمان است که در سفری چند ساعته از تهران به مشهد، به آغوش پدرش، امام‌رضا علیه‌السلام فراخوانده شد و رفقای مشهدی بینهایتی‌اش به استقبالش آمدند. ♾️ @binahayat_ir
「فا.میم」
_چیشد که شهید شدی فرید؟ + تازه پلیس شده بودم؛ کنار خیابون مشغول کار بودم که یک نفر با ماشین از روم ر
‌ .‌💔. ‌ همه می‌دانند کودکان ایران؛ با "عهد می‌بندم حاج قاسمت بشم" بزرگ می‌شوند. با سرود مردمِ میدان زمزمه می‌کنند: "کلنا قاسم سلیمانی" و دلتنگِ عمو قاسم هستند آماده می‌شوند؛ کاپشن صورتی را تن می‌کنند؛ برای پدر و مادر دعا می‌کنند؛ برای آخرین بار آغوش مادر و ... . . . صدای انفجار؛ بوی خاک‌ و خون ای وای پدرم؛ ای وای پسرم؛ مادر غرقِ خون؛ ترکش توی سر؛ از که بگویم؟ دخترک کاپشن صورتی قصه؟ او که روحش شاد؛ هم‌بازی رقیه‌(س) است! آنجا را ببین؛ پسرکِ گمشده، همان که احتمالاً امیرعلی بود؛ حال در آغوش حاج قاسم پیدا شده؛ حاجی مُهرِ سرباز کوچولو را به پیشانی او می‌زند... زنگ تفریح تمام می‌شود؛ خانم معلم رحیمی وارد کلاس می‌شود؛ مریم با خوشحالی به سمتش می‌رود و می‌گوید: فائزه جون؛ من وصیت نامه حاج قاسم رو حفظ شدم. بخونم براتون؟ فائزه چشمکی می‌زند: ببینم دوست داری برای خودِ حاج قاسم بخونی؟ قبل از اینکه مریم جوابی بدهد؛ حاج قاسم وارد کلاس می‌شود. بچه‌ها بر پا می‌گویند؛ حاجی با دست اشاره می‌کند که بنشینند. مریم وصیت نامه را با تشویق بچه‌ها به پایان می‌رساند و چیزی نمانده است که کلاس امروز به پایان برسد. مثل همیشه نوبت سبحان رسیده تا دعایی کند؛ و بچه‌ها از ته دل آمین بگویند: خدایا؛ ظهور امام زمان را نزدیک بگردان... آمین؛ ✍🏻فا.میم