فرمانده شهید، حاج عادل سعد، اعتقاد محکم و استواری به ولایت فقیه داشت و همواره در دفاع از منویات امام و رهبری در حالت آماده باش بود؛ به طوری که در تمامی فتنهها گوش به فرمان رهبری میداد، و همگان را از تحلیلهای ناروا و انحرافی بازمیداشت. ✌️
ملاک شهید برای تایید افراد، انطباق آنها با خط ولایت فقیه و منویات رهبر معظم انقلاب امام خامنهای بود، و بر همین اساس بود که در لبیک به ندای رهبری در دفاع از حرمهای اهل بیت پیش قدم شد.😊
این شهید دلاور، ابتدا در عراق و در سمت فرماندهی تیپ امام علی (علیهالسلام) با تکفیریهای آمریکایی و صهیونیستی به مبارزه برخاست، و در آزاد سازی فلوجه حماسه آفرید، و سپس در سوریه در سمت فرمانده تیپ حیدریون در آزادسازی شهرهای نبل و الزهراء افتخار آفرید.💔
شهید مدافع حرم عادل سعد🌹
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلخترین خاطره یک دختر شهید
گفت بگو باباتون بیاد ولی ما بابا نداشتیم😔
گفتوگو با فرزند شهید مدافع حرم مهدی قاضیخانی در مستند ملازمان حرم
قیمت این لحظه چند؟!
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
شهیدی که حاج قاسم او را #حبیب_ابن_مظاهر لشکر ۴۱ ثارالله نامیده بود...
حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست!!!
در وصیت نامه اش نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
با سلام به روان پاک شهدا...
من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرست.»
مسئولین واسطه شدند و متقاعدش کنند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است.
در جواب نوشت:
«امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن #ایران_کوفه_نیست!»
و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند.
#شهید_حاج_قباد_شمس_الدینی
#مسئولین_بدانند
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
🔖فرازی از وصیت نامه شهید علی تجلایی:
🌷اگر میخواهی محبوب خدا شـوی گمنام باش کار کن برای خدا نه بـرای معروفیت...
▪️نفر چهارم از چپ شهید علی تجلایی
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۷۲ساعت
زیر بمباران شیمیایی بچه ها
حسین حسین میگفتند
بعد یه عده تو همین مشهد که حسین حسین میگفتن
هر کاریشون میکردی جبهه نمیومدن
میگفتن در عصر غیبت نباید کار سیاسی کرد❗️
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
☑️ @sirehyshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی کوتاه از #شهیدحججی
🔮 آثار احترام به پدر و مادر
🎤حجت الاسلام #دارستانی
.
⏱یک دقیقه
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
🌷 کانال سیره شهدا 🌷
#افزایش_ظرفیت_روحی 37 ❇️ ما آدم ها در دنیایی زندگی میکنیم که پر از قوانین مختلف هست. 🔹 اگه کسی بخو
#افزایش_ظرفیت_روحی 38
قانون امتحان
🔶 گفته شد که ما در دنیایی زندگی میکنیم که یک قانون بسیار مهم در اون حاکم هست:
✔️ قانون امتحان.
👈🏼 در واقع هر اتفاقی در دنیا میفته همش #امتحان خداست. اصلا "خداوند متعال با ما کاری غیر از امتحان نداره".
🔵 همونطور که ما وظیفه داریم که #بندگی خدا رو بکنیم و عبد او بشیم، خداوند متعال هم کاری که با ما داره اینه که ما رو #امتحان کنه.
❇️ اما خب در درجه اول ما باید ذهنیت و نگاه خودمون رو راجع به امتحان عوض کنیم. چون متاسفانه امتحانات مدرسه باعث شده که ماها کلا نگاه خوبی به امتحان نداشته باشیم!😒
💢 معمولا اسم امتحان همراه شده با استرس! تا به طرف میگیم داری امتحان سریع استرس میگیره!
✔️ نه عزیزم نترس! امتحانای خدا با امتحانای مدرسه خیلی فرق داره! اصلا اون سختگیری هایی که در امتحانات مدرسه هست توی امتحانات الهی نیست.
در مورد سایر تفاوت های امتحانات مدرسه با امتحانات الهی صحبت خواهیم کرد.
#امتحانات_الهی
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
Clip-Panahian-ManFaghatToRaMikham.mp3
1.67M
🎵آقا! من فقط تو رو میخوام ...
#کلیپ_صوتی
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
✋سلام امام زمانم
❤️کی باغ به بوی او معطر گردد
کی دیدن روی او میسر گردد
❤️آن ماه که از فراق او جان به لبم
کی دیده به نور او منور گردد
☘تعجیل در ظهورش صلوات☘
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
#وصیت_شهید
با مسائل فانی و زود گذر دنیا همدیگر را آزار ندهید.
دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات صبر داشته باشید.
توسل را فراموش نکنید.
هموطنان ، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
🌹شهیدمحمدرضا_حقیقی
#امام_حسین
#ما_ملت_امام_حسینیم
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حاج قاسم روضه خوند...
📹روایت سردار از رویای صادقهی یک شهید و ملاقاتش با امام حسین علیه السلام
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
☑️ @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯