eitaa logo
احمد الحسن باطل شد
167 دنبال‌کننده
372 عکس
184 ویدیو
106 فایل
روشنگری درباره جریان احمد الحسن
مشاهده در ایتا
دانلود
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: تناسخِ مقید!!! ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام یکی از شبهات محوری فرقه رایات بحث تناسخ و رجعت است. اینها اصل رجعت را بر پایه تناسخ پذیرفته اند. اینها می گویند کلا 4 روایت درباره تناسخ در روایات وجود دارد 3 روایت به طور مطلق تناسخ را باطل اعلام کرده اما یک روایت تناسخ باطل را مقید کرده و گفته اهل تناسخی کافر هستند که قیامت و معاد و جزا و پاداش و بهشت و جهنم را منکر شوند و لذا پذیرش تناسخ در عین اینکه ما معتقد به معاد باشیم ایراد ندارد. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم اولاً به صرف اینکه روایتی مقید باشد دلیل نمی شود اطلاق روایات مقابل را تقیید بزنیم چون گاهی اوقات دلیل مطلق ابای از تقیید دارد یعنی جوری سخن گفته که قابل قید زدن نیست. پس باید آن سه روایت دیگر را هم دید بعد نظر داد. ثانیاً قاعده تقیید جایی جاری است که دلیل مطلق و دلیل مقید متنافیان باشند نه مثبتان. زیرا دو دلیل مثبت، مشکلی با هم ندارند که محتاج به قاعده تقیید باشند. لذا در این روایت تناسخ به این معنا رد شده و در آن سه تناسخ به صورت مطلق رد گشته. ثالثاً به نظر حقیر متن این‌ روایت به گویش ائمه علیهم السلام نمی خورد و فکر نمی کنم اصلاً از ایشان صادر شده باشد. رابعاً من هیچگاه از اعتبارسنجی سند کوتاه نمی آیم لذا این روایت که مرسل است و باید آن سه روایت دیگر بررسی سندی شود تا بتوان نتیجه ای گرفت. خامساً بحث تناسخ از ضروریات دین است که اصلاً حدیث محور نیست. و البته ظاهراً ما دو طائفه تناسخی داشته ایم: ۱. یهود ۲. دهری. و این صفاتی که در این روایت بیان شده تماماً مربوط به دهری هاست که معاد را قبول نداشته اند نه یهود. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هٰٖوٰٖاٰٖلٰٖحٰٖڪیٰٖمٰٖ𖡼˼𖣔 سلسله‌ڪنفـرانســــهای‌ نقد‌احمد‌بصری 𖥸· ⊑.•با نام: ستیزه• ⊒ㅤ ╭═══════════════════ ꧷ 🎙استاد سیدمهدی‌مجتهدسیستانی ╰ᯓ------------------------------ 📅←یکشنبہ‌ها 📅←سه‌شنبہ‌ها 📅←پنجشنبہ‌ها ⏰زمان←٢١:۰٠ مڪان‌برگزارۍ: ڪانال شڪست مدعی یمانی →@sistanymogtahed ❍°صَلَۍاللّھُ‌عَلَیْڪ‌یـٰاصـٰاحِبَ‌الـزّمـٰان‌❍° ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌
4_5868558096808285242.ogg
23.85M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۳ ╣◆ ادامه گفتار اول: ستیزه با عقل ◆ انحراف در عقل ◆تفکر تابع، تفکر متبوع ◆ عقل، منبع شناخت، ابزار شناخت ◆ موافقت و مخالفت عقل ◆ پیوست جایگاه عقل ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ انحراف در عقل: عقل مانند يك قطب نما، سمت كلی راه را نشان می دهد به شرطی كه در نزديكی اين قطب نما عواملی كه باعث انحراف عقربه آن شود وجود نداشته باشد و الا همانطور كه چنين قطب نمایی مسير را اشتباه نشان مي دهد، چنين عقلی نيز چاه را به عنوان راه نشان خواهد داد. و از جمله عواملی كه عقربه عقل و فكر را منحرف می كند: ترس، عاطفه، طغیان نيروی وهم، تعصب، سود شخصی، شهوت، منیّت و تكيه بر نگاه شخصی است.[1] تفكر تابع، تفكر متبوع: تفكر انسان گاهی تابع است و گاهی متبوع. تفكر تابع، تفكری است كه به دنبال ميل فرد پيش می رود و اگر گاهی سر باز زند توسط فرد محكوم می شود. افرادی كه قبل از تفكر، به يك طرف ميل يا تعصب داشته باشند يا پيش داوری كرده اند، تفكرشان تابع و مغلوب همان حالتهاست و اگر احياناً نتيجه ای غير از آن ميل يا تعصب بگیرند آن را طرد می كنند و سر از لجاجت و خصومت در می آورند كه در اين صورت عقلشان ديگر كار نمی كند بلكه نفسشان قوت گرفته و شروع به ايجاد شک و وسوسه می نمايد. اما تفكر متبوع و آزاد، تفكری است كه فرد، تمام ميل و تعصب و احساس را پيرو و تابع فكر قرار می دهد، در نتيجه، هر چه كه عقل به طريق صحيح به آن رسيد قبول می نماید. با اين توضيح فهميده می شود كه صرف دوری از عوامل انحرافِ عقربه عقل كافی نيست بلكه تابعيت عقل نيز بايد كنار گذاشته شود و الا اگر قطب نما درست هم كار كند و مسير حقيقی را نشان دهد باز فرد شك می كند كه نكند قطب نما خراب بوده و او مسير را اشتباه می رود، چون خودش نظر به سمت خاصی دارد. نمونه بارز تفكر تابع، بحث های اعتقادی بین دو مذهب است كه معمولاً یکی از دو طرف، حاضر به آزاد نمودن فكر خویش نيست و با ذهنی آكنده از بطلان اعتقاد فرد مقابل و حقانيت صد در صدی خود می خواهد با مباحثه، كشف حقيقت كند. بله اگر پس از كشف حقيقت، بخواهيم آن را به ديگری بشناسانيم بايد صد در صد خود را بر حق بدانيم و الا كسی كه هنوز به حقانيت خود پی نبرده، چگونه می خواهد حق را به ديگری منتقل كند؟! اما در مقام كشف حقيقت حتماً بايد فکر، آزاد و متبوع باشد. عقل، منبع شناخت، ابزار شناخت: ما در اثنای سخن، چند بار این مطلب را بیان کردیم که عقل، هم ابزار شناخت است و هم منبع شناخت. مراد از ابزار شناخت اینست که اگر ما عقل نداشته باشیم نمی توانیم چیزی بفهمیم، حال چه فاقد اصل عقل باشیم که اصطلاحاً به چنین شخصی مجنون می گویند، چه فاقد عقلِ فاعل باشیم که اصطلاحاً به چنین فردی می گویند: خنگ یا: ساده لوح یا: گیج، و چه فاقد عقل فعّال و واجد عقل منفعل باشیم که در اصطلاح به چنین کسی بسته به حالات او می گویند: متعصبِ کور یا متوهمِ خیال پرداز یا ترسوی احساسی و یا غیر اینها. ابزار بودن عقل، دارای گستره ی "هر مکانی" و "هر زمانی" و "هر مطلبی" است، پس هیچ کجا نیست که عقل ابزار شناخت نباشد حتی در حیطه ای که شناخت ما عقلی نبوده و تجربی یا تعبدی یا کشفی باشد، در نتیجه، دیوانه و خنگ و متعصب، نه حاصل تجربه را می توانند بفهمند، نه حرف خدا را و نه محتوای کشف و شهود را. اما منبع بودن عقل، به این معناست که به صورت مستقل، یا با کمک گرفتن از دیگر شناخت ها یعنی غیر مستقل، چیزی را فهم کند و از این فهمیدن ها مطلب دیگری را استنباط نماید. توضیح آنکه: استنباط، همیشه متشکل از دو مقدمه ی صغری و کبری است تا نتیجه ای ثابت شود. مراد از صغری، موضوع و مصداقی مشخص، و مراد از کبری، قانون یا جریانی کلی و عمومی است. حال اگر صغری و کبرای یک استنباط، هر دو عقلی بودند اینجا عقل در نتیجه گرفتن و حکم دادن مستقل بوده، و اگر یکی از آن دو عقلی نباشند، عقل در حکمی که ثابت نموده مستقل نبوده است. به عنوان مثال: "ظلم بودنِ زدن دیگران بدون علت" را، خود عقل درک می کند بدون اینکه در فهم این مطلب از دین یا تجربه یا شهود کمک گرفته باشد. و باز اینکه "هر ظلمی زشت بوده و باید ترک شود" را عقل خودش متوجه است، لذا وقتی حکم می کند که: "زدن دیگران بدون علت، باید ترک شود"، در این حکمش مستقل می باشد. اما اینکه "این جهان دارای نظم است"، در حیطه شناخت تجربه می باشد نه عقل، و عقل تنها این را می فهمد که: "هر نظمی ناظمی دارد"، لذا در نتیجه ای که پیرامون ناظم داشتن جهان می گیرد، غیر مستقل می باشد. و گاهی هم می شود که صغری و کبری هر دو غیر عقلی هستند مثل اینکه هر دو تجربی باشند: "سنگ زدن به کسی درد آور است" و "هر کار درد آوری موجب ناراحتی شخص می شود" پس: "سنگ زدن به کسی موجب ناراحتی او می شود". یا هر دو شرعی باشند: ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ "نماز پنج رکعتی خواندن بدعت است" و "هر بدعتی در دین حرام است" پس: "نماز پنج رکعتی خواندن حرام است". در این دو مثالی که زدیم عقل تنها ابزار شناخت است، یعنی اگر عقلی نباشد این شناخت ها هم وجود ندارد اما این عقل نبوده که گفته سنگ زدن درد دارد یا بدعت حرام است. و بعضی چیزها نیز هستند که منبع شناختشان مشترک است و مثلاً هم عقل می گوید ظلم بد است و هم دین. اصطلاحاً به دستوراتی از دین که عقل مستقلاً خودش آنها را درک می کند، اوامر و نواهی ارشادی می گویند مثل اینکه در قرآن فرموده: "از پیامبر اطاعت کنید"، که این را خود عقل می فهمد، لذا دستور دین به اطاعت از پیامبر، ارشاد به همان حکم عقل است. با این توضیح روشن شد: منبع بودن عقل مانند گستره ابزار بودن، فراگیر نیست و تنها در جایی منبع می باشد که در حیطه شناخته شدن توسط عقل باشد. مثلاً عقل نمی تواند درک کند چند امام در این امت خواهد بود، یا: آیا صراط قبل از میزان است یا بعد از آن، یا: آیا بعد از مرگ، حیات برزخی هست یا خواب برزخی یا نسبت به افراد مختلف متفاوت خواهد بود؟ بلکه اینها را دین می گوید. اصطلاحاً آنجا که حرف دین در حیطه شناخت عقل نباشد، می گویند دین "معلّم" است یعنی چیزی را به ما یاد داده که اگر نمی گفت ما نسبت به آن شناختی پیدا نمی کردیم، و اگر سخن دین همان چیزی بود که عقل هم می گفت، می گویند دین "مذکّر" است یعنی چیزی را که خودمان می دانستیم یا باید می دانستیم را یادآوری می کند، چون بسیاری از دانسته های ما به دست فراموشی سپرده شده یا در معرض فراموش شدن قرار دارد و یا بهتر است تذکر داده شود. و به عبارتی دقیق تر: مطالب قابل فهم، نسبت به شناخت عقل بر سه قسمند: موافق حکم عقل، مخالف حکم عقل، و خارج از حیطه حکم عقل. حال اگر آنچه دین آورده خود عقل می دانسته و بدان توجه هم داشته، دین «مؤکد» آن مطلب است و فایده تاکید بر کسی پوشیده نیست، و اگر عقل از آن غافل شده و یا به دست فراموشی سپرده، دین «مذکّر» آن مطلب است، و اگر نسبت به مطلبی شک داشته و دین آن را بیان نموده، اصطلاحاً «مُرشد» است و اگر عقل اصلاً در آن زمینه چیزی نمی دانسته چون خارج از حیطه شناختش بوده، دین «معلّم» است، و در همه این صورتها، دین «مبشّر» و «مُنذر» هم هست و فایده تشویق و تهدید در نظام تربیتی بر کسی پوشیده نیست. آنچه اینجا گفتیم در پاسخ به سوال از فایده دین نیز مطرح می شود. موافقت و مخالفت عقل: از سخن ما کاملاً روشن شد: عقل در ارتباط با مطالبی که در مصادر دینی بیان شده سه موضع دارد: (1) موافق، مثل اینکه حدیث بگوید: "به پدر و مادر خود نیکی کنید"، که عقل هم همین را می گوید. (2) مخالف، مثل اینکه در روایتی بگوید: "امام فرزند خود را از حقیقت مطلع نمی کند تا با جهل بمیرد و به خاطر جهلش معذور باشد و در نتیجه به جهنم نرود اما به غیر فرزندش حقیقت را می گوید هر چند بداند که آن شخص با دانستن حقیقت آن را انکار می کند و جهنمی می شود".[2] (3) ساکت، مثل عموم احکام غیر اجتماعیِ دین که عقل درباره آنها شناختی ندارد پس حکمی هم نمی دهد و حرفی هم برای گفتن ندارد. مثل اینکه چرا "سگ نجس است" یا چرا "نماز مغرب سه رکعت است" یا چرا "پوشاندن بدن در نماز برای زن واجب است" و ... . در اینگونه موارد، عقل به هیچ وجه منبع نیست و تنها ابزار شناخت است ولی ما با تسامح، سکوت عقل در این موارد را رضای او تلقی می کنیم و چنین مطالبی را هم موافق عقل می نامیم چون مخالف عقل نیست. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ پیوست جایگاه عقل: قرآن در بیش از 100 آیه از تفکر و تعقل و اندیشه سخن گفته و بر آن تاکید نموده است، پس دین ما دین تفکر و اندیشه است اما در چه محدوده ای؟ ممکن است از این جمله تعجب کنید که مگر فکر کردن هم محدوده دارد، لکن باید دانست که تفکر، هم انواع دارد و هم محدوده. لذا کسانی که قائل به تفکرِ آزاد و آزاد اندیشی به معنای بی مرز بودن فکر هستند، بر خلاف دین اسلام مشی می کنند نه مطابق آن، همانند اشخاصی که بدون توجه به انواع تفکر، همه اقشار را به فکر کردن درباره هر موضوعی دعوت می نمایند. مراد از محدوده فکر، هم از جهت اشخاص است و هم از جهت موضوع، یعنی هم در رابطه با بعضی موضوعات نباید فکر کرد و اصلاً فکر کردن نتیجه ای نمی دهد یا فایده ای ندارد، و هم بعضی افراد نباید درباره برخی موضوعات فکر کنند. توضیح آنکه: گاهی موضوع تفکر، مطلبی عمومی و همه فهم است که هر کس بهره ای از عقل داشته باشد می تواند با فکر کردن پیرامون جوانب آن به نتیجه درست برسد، و گاهی مطلبی تخصصی است که اولاً نیازمند آگاهی های مقدماتی می باشد و ثانیاً چون افراد از نظر قدرت فهم و تحلیل مسائل در یک سطح نیستند تنها کسانی صحیح است در آن مسائل اندیشه کنند که تخصص و توانایی لازم را داشته باشند. البته این نکته در مورد مسائل مادی، ضرری برای فرد ایجاد نمی کند اما جایی که پای مساله اعتقادی در میان است ورود اینگونه افراد موجب گمراهی و ضرر اخروی ایشان خواهد شد. به عنوان مثال، در رابطه با موضوع قضا و قدر و مشیّت، دو دسته روایت وجود دارد: در بعضی روایات ائمه علیهم السلام به فرد سوال کننده می گویند: مساله تقدیر دریای عمیقی است وارد آن نشو و مسیری تاریک است قدم در آن مگذار[3]، یا صریحاً می گفتند: در این باره جواب شما را نمی دهیم[4]، ولی در جایی دیگر، این مساله را توضیح داده و راه فکر کردن در آن را باز دانسته اند[5]. چرا؟ چون بعضی افراد کشش درک این مطلب را ندارند و بعضی دارند؛ او که ندارد نباید وارد شود و الا تفکرش بیشتر بر تحیرش می افزاید و او که فهم و تخصص دارد می تواند وارد شود و به نتیجه درستی هم برسد. مثال دیگر، احکام شرعی است. کسی که به قرآن مراجعه کند و آیات فکر و اندیشه را به دقت واکاوی نماید خواهد دید قرآن تماماً در رابطه با مساله اثبات خدا و ابطال عقاید انحرافی و تقلید کورکورانه در عقاید تشویق به تفکر و اندیشه می کند، اما هیچگاه نمی گوید در رابطه با حقانیت نماز و درست بودن حکم روزه و حج فکر کنید و اگر به نتیجه رسیدید آنها را انجام دهید. چون کسی که با تفکر، به وجود خدا و حقانیت قرآن عقیده پیدا کرد می داند که این احکام توسط خداوند تعیین شده، پس حتماً درست است، در نتیجه، فکر کردن در این باره نه تنها معنا ندارد که ممکن است فرد را دچار انحراف کند. بله می توان درباره حکمت این احکام با در نظر داشتن صحت اصل آنها تفکر کرد. مثال سوم، فکر کردن در ذات خداست. در قرآن درباره وجود خدا و صفات و افعال ایشان آیات فراوانی هست که مردم را به فکر کردن درباره آنها دعوت می نماید، اما هیچگاه در رابطه با فکر در ذات خدا و چه بودن او دعوت نمی کند. با این چند مثال متوجه شدیم که قرآن مشوق فکر کردن هست اما نه فکر کردنِ هر کسی در هر مساله ای، و عقل هم همین مطلب را تایید می کند. [1] . در این باره به کتاب "حرکت" مراجعه کنید. [2] . احمد بصری در کتاب عقائد الإسلام به این حدیث برای دوره فترت استناد نموده و ما بطلان آن را در کتاب "اقیانوس جهل" توضیح داده ایم. [3]. التوحيد (للصدوق) 365 ح3 [4]. «يَا جَمِيلُ لَا أُجِيبُكَ فِي الْمَشِيَّةِ». بصائر الدرجات ص240 ح17 [5]. الكافي ج‏1 ص158 ح4 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۵) برای خودم نه!!! احمد بصری که با نهایت جسارت، امیر المومنین علیه السلام را مصداق انسان خاسر، حضرت سید الشهداء علیه السلام را دارای شرک نفسانی، و بدن ایشان را خورده شده توسط سگان بیابان می داند، اگر همین ها را به خودش نسبت دهند خودش و اتباعش آتش می گیرند!!! یعنی در جریان او، هر چه بی احترامی هست برای اهل بیت علیهم السلام است و هر چه قداست است برای احمد!!! می دانید چرا؟ چون احمد از اهل بیت علیهم السلام نیست. اگر هست، طبق مرام خودشان‌ احمد را اینگونه خطاب کنند: احمدِ خاسر، احمدِ مشرک، الهی مثل جدت سگ تو را بخورد که از فضیلتی باز نمانی!!! 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: چرا اسم نیامده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام علیکم چرا در قرآن‌ اسمی از اهل بیت علیهم السلام نیامده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم چون طبق مبنای مشهور، اگر اسم آورده میشد انگیزه تحریف قرآن توسط غاصبان ولایت به وجود می آمد. قرآن از هیچ کس نام نبرده، نه دوست و نه دشمن. بر خلاف روایات که دقیقاً همه چیز را بیان کرده و دوست و دشمن را شناسانده اند. پس سناریوی رمزگونه بودن مهدیین واقعاً سبک و غیر قابل قبول است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ قرآن که قابل تحریف نیست که انگیزه تحریفش به وجود بیاد یا نه! اهل بیت ذکر میشدن یا نمیشدن فرقی نمیکرد، چون قرآن یکی از اعجازش غیرقابل تحریف بودنشه. ⊹━━❁ ❁━━⊹ قرآن قابل تحریف به زیاده نیست چون آیاتش معجزه است و کسی نمی تواند مثل آن بسازد. اما قابل تحریف به نقیصه هم نیست؟ کم نشدن از قرآن به واسطه تمهیدات متعددی بوده که نگذارد قرآن تحریف شود. و یکی از موارد آن اسم نبردن از هیچ شخص است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ قرآن قابل تحریف نیست تحریف به نقیصه هم یه جور تحریفه و جایی استثنایی برای تحریف قائل نشدن ⊹━━❁ ❁━━⊹ بزرگوار اینکه قرآن قابل تحریف نیست که در قرآن يا روایات به این بیان نیامده. بلکه عدم امکان تحریف به زیاده از آیات تحدی فهمیده می شود که وقتی نمی توانند آیه ای مثل قرآن بیاورند پس تحریف به زیاده ممکن نیست. اما تحریف به نقیصه، نظریه مشهور شیعه و سنی است و الا قائل به نقیصه وجود داشته و دارند و کسی به عدم امکان تحریف به نقیصه استناد نجسته جز افراد کمی. ⊹━━❁ ❁━━⊹ اون آیه که خدا میفرماید خودم نگهبان قرآنم پس معنیش این نیست که دست همه تحریفات ازش کوتاهه؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ این یک تفسیر از آیه است و البته طبق همان تفسیر، منافاتی ندارد که با همین‌گونه تمهیدات، جلوی تحریف به نقیصه را بگیرند. ⊹━━❁ ❁━━⊹ اگر قائل به نقیصه وجود داره از کجا مطمئنین که حذف نشده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ چون ما هم دلیل های دوازده گانه خودمان را داریم ⊹━━❁ ❁━━⊹ یعنی نتیجه ای که میشه از فرمایشات شما بگیرم اینه که امکان نقیصه وجود داره اما انجام نشده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ امکان عقلی، نه امکان وقوعی البته آنچه دارم می گویم طبق نظر مشهور شیعه است و الا شخص بنده، امکان عقلی آن را نیز قبول ندارم و معتقدم چیزی که معجزه است به هیچ نحو قابل تصرف بشر نیست پس همانگونه که سحره نمی توانند مانند مار حضرت موسی علیه السلام بیاورند آن را هم نمی توانند بکشند يا کور کنند. ولی برخی این دلیل را به قتل شتر حضرت صالح علیه السلام نقض می کنند که معجزه بود و کشته هم شد. و من‌ پاسخ می دهم که شتر حضرت صالح علیه السلام، صرف آمدنش از داخل صخره معجزه بود نه کل وجودش، لذا قابلیت کشته شدن داشت. اما مار حضرت موسی علیه السلام که از عصا تبدیل شده بود، کل وجودش معجزه بود لذا قابل سلطه بشر نبود و قرآن نیز کلش معجزه است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ دلایل دوازده گانه ای که اثبات میکند این امکان اتفاق نیفتاده کدامند؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ در کتب اعتقادی بیان شده و کتاب های متعددی هم در خصوص عدم تحریف نگاشته شده است از جمله کتاب استاد میلانی. از جمله دلائل، حدیث ثقلین است که در آن تصریح شده: تا وقتی به هر دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید و چیزی که چنین خاصیتی داشته باشد امکان وقوعی تحریف به نقیصه در آن منتفی است. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۶) بودم، هستم احمد بصری می گوید من شتر ماده بارداری بودم که برای صالح از صخره آشکار شد، من گوسفند نری هستم که عوض اسماعیل ذبح شد، من سنگی در دستان کی بودم، من انسان بی پدر مادری بودم که عوض عیسی به صلیب کشیده شد!!! خوب ما هم همین ها را به او خطاب می کنیم: ای شتر آبستن ای گوسفند نر مذبوح ای سنگ ای بی پدر و مادر ای مصلوب دست از این همه ادعاهای کذب بردار واقعاً کدام عقل است که این همه ادعاهای مسخره و ضد و نقیض را بپذیرد؟! 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5882185134685295217.ogg
11.96M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۴ ╣◆گفتار دوم: ستیزه با علم ◆درباره منطق و اصول فقه ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ گفتار دوم: علم ستیزی همانگونه که در مقدمه گفتیم، جریان احمد بصری پس از کنار گذاشتن عقل، به بهانه تبعیت از ثقلین، به ستیز با علوم حوزوی -که تنها وسیله فهم معارف دین هست- رفته است، بدین بهانه که این علوم ساخته دست بشر است و اهل بیت علیهم السلام، چیزی در تایید آنها نگفته اند بلکه بعضی از آنها را رد کرده اند! و از جمله آن علوم: منطق، اصول فقه، ادبیات عرب و علم رجال است. درباره منطق و اصول فقه باید دانست که آن دو، علمی عقلی و عقلایی هستند لذا هر کس منکر آن دو باشد منکر عقلی است که دین آن را تایید کرده است، بماند که بسیاری از قواعد اصولی توسط خود دین بیان شده که علمای بزرگی همچون شیخ حر عاملی و علامه سید عبد الله شبّر آن بیانات را در کتاب های مستقلی گرد آورده اند. هر چند که این جریان، هر کجا گیر کند خود از این دو علم بهره می گیرد، از جمله: جهت تضعیف دلالت توقیع سمری که سدی بزرگ در مقابل ادعای سفارت احمد بصری است[1] می گویند: توقیع سمری گفته: «من إدعی» و نمی گوید: «کل من إدعی»، و قضیه «من إدعی» به اصطلاح علم منطق، قضیه مهمله است نه قضیه مسوّره. مهمل یعنی در آن کلیت و جزئیت تصریح نشده که آیا همه آنها یا بعضی از آنها؛ توقیع نگفته «کل من إدعی المشاهدة» و در منطق، قضیه مهمله حکم موجبه جزئیه را دارد، یعنی همه را فرا نمی گیرد. بله ممکن است اکثر و اغلب باشد ولی همه را فرا نمی گیرد. جواب اینست که: شما فرق بین «من شرطیه: هر کس» با «من موصوله: کسی که» را نمی فهمید و «کل» فقط بر سر «من موصوله» در می آید در حالیکه «من» در اینجا شرطیه است نه موصوله. از طرفی چیزی که شما گفتید مربوط به قضایای حملیه است نه قضایای شرطیه و الا همان کسانی که منطق خوانده اند می دانند «من شرطیه» مفید معنای عموم بوده و با قضیه مهمله هیچ سنخیتی ندارد. و اصلاً علم منطق به کنار، هر کس ذره ای به زبان عربی آگاهی داشته باشد می داند که در عربی، لفظ عموم، منحصر در «کل» نیست که اگر در جمله ای نبود حکم به مهمله بودن و جزئی بودن قضیه کنیم. بلکه در زبان عربی الفاظ متعددی برای عموم به کار می رود که طبق تصریح شیخ طوسی در کتاب «عدة الأصول» اولین لفظ عموم، همین «من شرطیه» است[2] و این عمومیت را سه بار دیگر نیز تاکید می کند[3]، و این در زبان فارسی هم قابل درک می باشد که اگر گفتند هر کس فلان کار را بکند فلان جایزه یا جریمه را دارد مراد، عموم مخاطبان هستند. اصلاً زبان عربی به کنار، شما قرآن را هم قبول ندارید؟ در قرآن دهها آیه وجود دارد که در آن «من شرطیه» به کار رفته و در همه آنها معنای عموم مراد است و اصلاً با مهمله بودن یا جزئی بودن سازگاری ندارد، از جمله: هر کس ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، هر کس از دین بر گردد و کفر بورزد، و از این قبیل تعبیرات. اصلاً قرآن هم به کنار، در خصوص این حدیث یقیناً مراد، عموم است و الا اینکه بعضی از افراد به دروغ ادعای مشاهده یا نیابت می کنند که گفتن ندارد و چنین دروغهایی در همه زمانها نسبت به همه حجت های خدا وجود داشته است. غیر از اینکه تعیین کردن غایت برای این دروغ که خروج سفیانی و صیحه آسمانی است کاملاً می رساند مراد نفی عمومی است و الا وجود بعضی افراد دروغگو که غایت لازم ندارد و همه می دانند که بعد از ظهور امام زمان علیه السلام دروغ و دروغگو پایان می پذیرد. بماند که توقیع سمری، آخرین توقیعی است که از حضرت مهدی علیه السلام صادر شده تا تکلیف دوره غیبت کبری را مشخص کنند لذا معنا ندارد که در آن، ابهام گویی نمایند. و اما خلاصه سخن آنها درباره ادبیات عرب اینست که این علم ساخته دست بشر می باشد و بر امام واجب نیست آن را رعایت کند لذا چه او لغت را اشتباه تلفظ کند و چه اِعراب را غلط بگوید و غلط بخواند تا زمانیکه این اشتباه، اشکالی در فهم مخاطب پیش نیاورده خدشه ای بر ساحت امام وارد نمی شود. و شاهد این سخن را نیز وجود اشتباهات ادبی در قرآن معرفی می کنند! همچنانکه خلاصه سخن آنها درباره رجال اینست که علم رجال بعد از زمان ائمه علیهم السلام وارد دین شده و بدعت است، و تنها معیار اعتبار سنجی روایات، مخالفت و موافقت با قرآن و سنت می باشد. ما در دو سخنِ جداگانه به بررسی این دو ادعا می پردازیم. [1] . توقیع سمری، آخرین توقیعی است که از حضرت مهدی علیه السلام صادر شده و در آن تصریح می کند سفارت پایان یافته چون غیبت دوم شروع گشته و هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده بکند دروغگوی تهمت زن است. ما در کتاب "راه های ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام" ثابت کرده ایم که مراد از این فقره، صرف ادعای رؤیت نیست بلکه ادعای مشاهده ای است که ملازم با دعوی سفارت باشد. [2] . العدة فی أصول الفقه ج1 ص274 [3] . همان ص275 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌─┅═ೋ❅﷽❅ೋ═┅─ (٣۷) کسانیکه با تاریخ فرقه ها آشنایی ندارند گمان می کنند بروز فرقه احمد بصری و کیفیت جذب آنها و نوع استدلال شان تازگی دارد. غافل از آنکه کمتر از دویست سال پیش جریان بهائیت دقیقاً با همین مستندات ضعیف، همین استدلال های سست، همین سوء استفاده از احساسات، همین سوء استفاده از حکومت ستیزی و شرایط سخت جامعه، همین خواب گرایی، همین استناد به علم اعداد و حروف، همین تفسیر به رای آیات قرآن، همین تقطیع و تحریف احادیث، همین استفاده از زنان در امر تبلیغ، همین خشونت گرایی، همین فحاشی، همین تهدید و تشویق و تطمیع و... توانستند باطل خود را به عده ای در دنیا!!! بقبولانند. آری آنها آمده بودند دنیا را پر از عدل و داد کنند و حال بزرگترین حامی فرقه ایِ اسرائیل هستند! جریان احمد هم آمده دنیا را پر از عدل و داد کند!!! و چون نتوانسته از خود اسرائیل حمایت کند علامت ستاره داود را مقدس شمرده و آتش زدن پرچم اسرائیل را حرام دانسته است!!! بله تنها فرقی که بهائیت با یمانیت دارد اینست که آنها به طور مستقیم به حدیث باطل وصیت تمسک نکرده اند و این شده تنها فرق دو فرقه باطل!!! بیایید عبرت بگیریم. ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ‌─┅═ೋ❅🌸❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿ عزیزان دلبندم طبق صحبتی که با ناشر شد، قیمت چاپ تک‌ جلدی کتاب‌هایی که تیراژ آن تمام شده به شرح ذیل است. هر عزیزی خواست بفرماید تا ناشر برای او چاپ کرده، پست کند. هزینه پست به عهده خریدار می باشد: √ ۱. کتاب لوح و قلم: ۴۸ هزار تومان √ ۲. کتاب دوازده خورشید: ۵۹ هزار تومان √ ۳. کتاب خوابنما: ۸۱ هزار تومان √ ۴. کتاب نبرد (۲): ۱۰۲ هزار تومان √ ۵. کتاب قانون غسل امام: ۳۳ هزار تومان √ ۶. کتاب شکست وصیت: ۵۰ هزار تومان √ ۷. کتاب آیا یمانی اهدی الرایات است: ۳۵ هزار تومان √ ۸. چاپ سیاه سفید اقیانوس جهل: ۱۸۵ هزار تومان √ ۹. کتاب فاصله زمانی: ۵۱ هزار تومان این‌ کتابها بدون سود و به قیمت تمام شده عرضه می گردد. ممنونم تلگرام: @sydmojtahed ایتا: @fathermahdi ‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿ بسم الله الرحمن الرحیم پس از آنکه به لطف خاص خداوند موفق شدم پانصد جلد کتاب نبرد ۱ را بعد از پنج سال خاک خوردن، به صورت رایگان در اختیار مهدی دوستان عزیزم قرار دهم، در کنار اهانت ها و توهین ها و...، با موجی از پیام های درخواست از سرتاسر کشورم ایران، از شهرهای دور و نزدیک، از روستاها، از پیران سالخورده تا نوجوانان پشت کنکوری مواجه شدم که برایم این همه تشنگی تعجب آور بود و افسوس بر افسوس خوردم که چرا پنج سال، افراد متعددی که می توانستند در پخش این کتاب مهم قدمی بردارند قدمی برنداشتند. از طرفی پس از دریافت کتاب توسط عزیزانم، موجی از ابراز ارادت و احساس به سمت من سرازیر شد که من تنها یکی از پیام ها را باز نشر می کنم تا آنها که به هر دلیلی سالها در پخش این کتاب تعلل نمودند بدانند نسبت به چه خیری بی اعتنا بودند: سلام کتاب تون فوق العاده بود این کتاب باعث شد عشق و علاقه خاصی به حضرت مهدی پیدا کنم و افتخار میکنم شیعه علی هستم... عاشق اسلام شدم با این کتاب حاضرم تمام زندگی مو برا اسلام بدم خییییلی ممنونم از لطف تون ‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5882185134685295233.ogg
18.43M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۵ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن اول: ادبیات عرب ◆ تعریف و تاریخچه ◆ ساخته‌ی خدا ◆ شاخه‌های ادبیات ◆ ادله رد ادبیات ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ سخن اول) پیرامون ادبیات عرب: تعریف و تاریخچه ادبیات: ادبیات، همان دستور زبان است که به ما می گوید آن زبان را چگونه گویش کنیم تا هم بفهمیم و هم بتوانیم بفهمانیم. در اینکه زبان و تکلم و دستورهای مربوط به آن از چه زمانی و تحت چه عواملی به وجود آمده، بین جامعه شناسان اختلاف است، اما ما که مسلمان هستیم با توجه به قرآن می دانیم تاریخ پیدایش زبان بشری، مقارن با تاریخ خلقت بشر بوده، زیرا خداوند بلا فاصله بعد از آفریدن اولین انسان از گونه ما - یعنی حضرت آدم علیه السلام - زبانی را به او یاد داده اند، چون قرآن می فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها: و خدا تمام اسمها را به آدم یاد داد».[1] و باز طبق تصریح قرآن، خداوند بعد از این تعلیم، با وی تکلم کرده اند و او نیز جواب داده است: «قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِم ...: خدا گفت: ای آدم به ملائکه از اسمهای آنها خبر بده و چون او به ایشان از اسمهای آنها خبر داد ...‏».[2] و دلیلی نداریم که این گفتگو، به صورت الهام درونی و بدون لفظ واقعی و حتی لفظ ذهنی بوده است. بلکه حتی الهام و تکلم درونی نیز با در نظر داشتن الفاظی منتقل می شود و از همین جهت است که لفظ را آینه ی معنا[3] و ابزار ابلاغ آن معرفی می کنند. همچنانکه پس از ساعاتی، ابلیس نیز با آدم و همسرش سخن گفته است: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ * وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ: پس شیطان به آن دو وسوسه کرد تا زشتی شان که از آن دو پوشانده شده بود را برای شان آشکار کند و گفت: خدای تان شما را از این درخت نهی نکرده مگر اینکه فرشته یا جاویدان باشید * و برای شان قسم خورد که من برای شما خیرخواهم».[4] و این وسوسه به صورت درونی نبوده و توسط گفتگو با الفاظ رخ داده است، زیرا نه تنها «وسوس له» در لغت به معنای تکلم به وسوسه است نه القای وسوسه درونی[5]، که قسم خوردن او نیز نمی توانسته قلبی باشد، چون هیچگاه شیطان هنگام وسوسه ی درونی برای کسی قسم نمی خورد. غیر از اینکه وسوسه درونی نیز بدون وجود داشتن الفاظ و زبان امکان ندارد. با این توضیح روشن شد که اولین زبان توسط خود خدای متعال ساخته شده و قطعاً این ساخته ی خداوند دارای ضوابط و اسلوبی بوده که آن زبان را پا بر جا نگه دارد و الا زبانِ بدون ضابطه قابل تفهیم و تفهم نیست و خیلی زود از هم می پاشد. بنا بر این، ادعای اینکه زبان و ادبیات ساخته دست بشر است، توسط جریانی که خود را تنها تابع قرآن و احادیث می خواند، تناقضی آشکار می باشد. این در حالیست که طبق روایات، زبان عربی نیز ساخته شخص پروردگار می باشد، در حالیکه هر زبانی بر ادبیاتش استوار است و الا از هم می پاشد: (امام باقر علیه السلام: اولین کسی که زبانش به عربی باز شد اسماعيل فرزند ابراهیم بود که سیزده سال داشت و قبل از آن زبانش مطابق زبان پدر و برادرش بود و او اولین کسی بود که به عربی سخن گفت): «أَوَّلُ مَنْ شُقَّ لِسَانُهُ بِالْعَرَبِيَّةِ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ع وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ كَانَ لِسَانُهُ عَلَى لِسَانِ أَبِيهِ وَ أَخِيهِ فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ نَطَقَ بِهَا».[6] بلکه عربی، همان اولین زبانی بوده که خدای متعال توسط آن با آدم علیه السلام سخن گفته اند: (زبان آدم - در بهشت - عربی بود و همان زبان اهل بهشت است ولی چون پروردگارش را نافرمانی کرد خدا بهشت و نعمتهایش را با زمین و کشاورزی، و زبان عربی را با زبان سریانی برای او عوض کرد): «كَانَ لِسَانُ آدَمَ ع الْعَرَبِيَّةَ وَ هُوَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا أَنْ عَصَى رَبَّهُ أَبْدَلَهُ بِالْجَنَّةِ وَ نَعِيمِهَا الْأَرْضَ وَ الْحَرْثَ وَ بِلِسَانِ الْعَرَبِيَّةِ السُّرْيَانِيَّةَ».[7] بلکه خدای متعال تنها با زبان عربی با پیامبران خود سخن می گفته اند و همه وحی ها از جانب ایشان به زبان عربی نازل می شده اما به گوش هر پیامبری می رسیده به زبان مردمش می بوده: (امام باقر علیه السلام: خدای متعال هیچ نوشته و وحیی نازل نفرمود مگر به عربی، اما در گوش پیامبران به زبان قومشان واقع می شد و در گوش پیامبر ما به عربی واقع می شد و چون ایشان به آن (قرآن) با مردمش سخن گفت به عربی گفت و در گوشهای آنها هم به عربی واقع شد و احدی از ما با رسول خدا به هر زبانی سخن نمی گفت مگر اینکه در گوش آن حضرت عربی واقع می گشت و همه اش را جبرئیل به احترامی که خدا برای آن حضرت قرار داده بود برای ایشان ترجمه می نمود): ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ «مَا أَنْزَلَ اللهُ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ ع بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا بِالْعَرَبِيَّةِ فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ وَ كَانَ أَحَدُنَا لَا يُخَاطِبُ رَسُولَ اللهِ بِأَيِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِي مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِيَّةِ كُلَّ ذَلِكَ يُتَرْجِمُ جَبْرَئِيلُ ع عَنْهُ تَشْرِيفاً مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ».[8] و در زمان ظهور امام زمان علیه السلام نیز تمام لغات کنار گذاشته شده و همگی به عربی تکلم می کنند: (همه زبانها از بین می رود و هیچ زبانی جز عربی با یک لهجه فصیح باقی نمی ماند): «وَ تُفْقَدُ جَمِيعُ اللُّغَاتِ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا اللُّغَةُ الْعَرَبِيَّةُ بِإِفْصَاحِ لِسَانٍ وَاحِدٍ».[9] و حتی زبان اهل بهشت نيز عربی مي باشد: (مردی از امیر المومنین علیه السلام از کلام اهل بهشت پرسید، فرمود: کلام اهل بهشت به عربی است): «سَأَلَهُ عَنْ كَلَامِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ: كَلَامُ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِالْعَرَبِيَّةِ».[10] و روایت امام باقر علیه السلام گذشت که: (زبان آدم - در بهشت - عربی بود و همان زبان اهل بهشت است): «وَ كَانَ لِسَانُ آدَمَ ع الْعَرَبِيَّةَ وَ هُوَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ».[11] نیز روایت شده: حضرت سلیمان علیه السلام، در جنگها به فارسی، در جلسات حکومتی به رومی، در خانه و با همسران به سریانی و نبطی و برای قضاوت به عبرانی اما در محراب مناجاتش به عربی تکلم می نموده است: «أُعْطِيَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ مَعَ عِلْمِهِ مَعْرِفَةَ الْمَنْطِقِ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ مَعْرِفَةَ اللُّغَاتِ وَ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ، فَكَانَ إِذَا شَاهَدَ الْحُرُوبَ تَكَلَّمَ بِالْفَارِسِيَّةِ وَ إِذَا قَعَدَ لِعُمَّالِهِ وَ جُنُودِهِ وَ أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ تَكَلَّمَ بِالرُّومِيَّةِ وَ إِذَا خَلَا بِنِسَائِهِ تَكَلَّمَ بِالسُّرْيَانِيَّةِ وَ النَّبَطِيَّةِ وَ إِذَا قَامَ فِي مِحْرَابِهِ لِمُنَاجَاةِ رَبِّهِ تَكَلَّمَ بِالْعَرَبِيَّةِ وَ إِذَا جَلَسَ لِلْوُفُودِ وَ الْخُصَمَاءِ تَكَلَّمَ بِالْعِبْرَانِيَّة».[12] همچنین زبان اشرف مخلوقات عالم حضرت محمد صلی الله علیه و آله عربی قرار داده شده و قرآن که معجزه جاویدان خدا تا روز قیامت می باشد نیز به زبان عربی است و نام تمام حجت های امت اسلام به غیر از امام هفتم علیه السلام عربی بوده و همین نام های عربی بر ساق عرش خدای متعال نوشته شده است: (رسول خدا صلی الله علیه و آله: در معراج بر ساق عرش دیدم با خطی از نور نوشته است: محمد را به علی تایید و یاری کردم، و یازده اسم دیدم با خطی از نور نوشته: حسن، حسین ...، حسن و حجت. گفتم: خدایا اینها ... چه کسانی هستند؟ ندا آمد: ای محمد اینها اوصیای بعد از تو و ائمه می باشند ...): «لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا هُوَ مَكْتُوبٌ بِالنُّورِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ، وَ رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ اسْماً مَكْتُوباً بِالنُّورِ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بَعْدَ عَلِيٍّ مِنْهُمُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ الْحَسَنَ وَ الْحُجَّةَ، قُلْتُ: إِلَهِي مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَكْرَمْتَهُمْ وَ قَرَنْتَ أَسْمَاءَهُمْ بِاسْمِكَ؟ فَنُودِيتُ: يَا مُحَمَّدُ هُمُ‏ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدَكَ وَ الْأَئِمَّةُ فَطُوبَى لِمُحِبِّيهِمْ وَ الْوَيْلُ لِمُبْغِضِيهِم‌‏».[13] همچنین در قرآن 11 بار بر عربی بودن آیات قرآن تاکید شده است.[14] و از این همه، اهمیت بسیار بالای زبان عربی نزد خدای متعال فهمیده می شود که اولین و آخرین زبان، و زبان اهل بهشت را عربی قرار داده اند. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ شاخه های ادبیات عرب (صرْف، نحْو، لغت، بلاغت): ادب عربی دارای چهار شاخه اصلی به نام های صرف، نحو، لغت و بلاغت می باشد. صرف یعنی علم ساختار شناسیِ کلمه، که یک کلمه به چه صورت هایی در می آید و با چه ضوابطی؛ مثلاً از ماده "رحم" می توان اسم فاعل: راحم، اسم مفعول: مرحوم، صفت مشبهه: رحیم، و اسم تفضیل: أرحم را ساخت، اما از فعل "لَیسَ" هیچکدام از اینها ساخته نمی شود. نحو، علم حالت شناسیِ کلمه و کلام است، و درست خواندن عربی از نظر اِعراب، وابسته به دانستن این علم می باشد؛ مثلاً فاعل را باید مرفوع خواند و مفعول را منصوب و مضاف إلیه را مجرور. علم لغت یعنی معناشناسی و وزن شناسیِ کلمه، که فهم درست معنای کلام متوقف بر آنست؛ مثلاً فرق "وسوس إلیه" با "وسوس له" چیست، و هر یک از قَـبِـلَ، قَـبْـلُ، قُـبُـلٌ، قُـبـِلَ، قَـبُـلَ و قِـبَـلُ به چه معناست و آیا قِـبِـل و قَـبـَل و قِـبُـل هم داریم؟   علم بلاغت یعنی زیباشناسی کلام، به این معنی که کلمات نامأنوس و گوشخراش به کار برده نشود و چینش کلمات به گونه منظم و زیبا باشد. ادله رد ادبیات عرب: احمد بصری بسیار در کلماتش دچار خبط و اشتباه شده و علوم صرف و نحو و لغت و بلاغت عربی را بر هم زده، ولی یاران او برای توجیه این همه غلطی که او مرتکب گشته، به چند گونه از این غلطها دفاع می کنند، که عبارتند از: تمسک به احادیث مخالف ادبیات عرب، ادعای اشتباه ادبی در قرآن، و عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات. این در حالیست که خود احمد بصری در مهم ترین کتاب این جریان یعنی "عقائد الإسلام" در چند صفحه اول و نیز صفحه 62 تا 66 اِعراب عباراتش را ثبت کرده است که همین ثبت، دلیل بر اینست که او بعضی از قواعد عربی را قبول دارد مانند: (1) رفع مبتدا و خبر در کلامش: «أصلُ الدینِ هو الإستخلافُ» و غیر این کلام، (2) رفع فاعل در کلامش: «خلقَ اللهُ» و غیر این کلام، (3) نصب مفعول در کلامش: «جعلهُ خلیفتَهُ»، و همه اینها را در این گفتار جمع نموده است: «فهو رسولٌ یحملُ رسالةً»، (4) نصب اسم «إنّ» و رفع خبرش در این کلام: «لأنَّ الملائکةَ و الجنَ غیرُ قادرین» و غیر آن، (5) رفع اسم «کان» و نصب خبرش در این گفتار: «یکونَ آدمُ هو الخلیفةَ» و غیر این مورد. بنا بر این، ثبت این حرکات با در نظر گرفتن اینکه او ادعا می کند حجت خدا در زمین است، در مواردی که خلاف این حرکات را ثبت نموده، حجتی علیه وی خواهد بود؛ و ما موارد زیادی از این خطاها را در کتاب "اقیانوس جهل" بر شمرده ایم. حال بعد از این تذکر، به بررسی سه دلیل آنها می پردازیم: [1] . بقره: 31. البته علم به لغات، مصداقی از مصادیق علم تعلیمی به آدم علیه السلام می باشد نه همه آن. برخی به این برداشت چنین اشکال کرده اند که با توجه به ضمیر «أسمائهم» در آیه 33 روشن می شود مراد از اسمهایی که به آدم علیه السلام تعلیم داده شده بوده، اسم چند انسان است، اما این اشکال وارد نیست زیرا اینکه آدم علیه السلام مامور به ذکر اسم آن انسانها شده، تلازمی ندارد که تمام آنچه به ایشان تعلیم داده شده بوده، منحصر در اسم چند شخص بوده است، خصوصاً با توجه به تاکید آیه بر گستردگیِ دائره محتوای آن تعلیم با این تعبیر: «الْأَسْماءَ كُلَّها». [2] . بقره: 33 [3] . فوائد الأصول ج1 ص93 [4] . اعراف: 20-21 [5] . مجمع البیان ج4 ص626، الصافی ج2 ص185 [6] . تحف العقول ص297 [7] . الإختصاص ص264 [8] . علل الشرائع ج1 ص126 ح8 [9] . الهداية الكبرى ص430 [10] . عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1 ص246 از حضرت علی علیه السلام، مجمع البيان ج5 ص316 از پیامبر صلی الله علیه و آله. [11] . الإختصاص ص264 [12] . تفسير القمي ج2 ص129 [13]. فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام ص168 و ص190، كفاية الأثر ص118 [14] . شعراء: 195، نحل: 103، یوسف: 2، رعد: 37، طه: 113، زمر: 28، فصلت: 3، فصلت: 44، شوری: 7، زخرف: 3، احقاف: 12. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: پس دو قائم!! ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام استاد وقت به خیر اتباع احمد می گویند روایاتی هست که میگن امر امام مهدی ع یک شبه اصلاح می شود و روایاتی هم داریم که تعیین کنندگان ظهور دروغگو هستند و از اون طرف روایات نشانه های حتمی ظهور را داریم که اگه رخ دادند بعد چند ماه یا چند روز امام زمان ع ظهور می کنند یعنی با روایات حتمی می تونیم وقت ظهور رو بدانیم میگن این دو دسته روایات در تعارض هستند ولی اگر دو مهدی و دو قائم قبول کنیم تعارض از بین می رود یعنی آن مهدی که امرش یه شبه اصلاح می شود و قبل علائم حتمی می آید و هیچ کس از ظهورش چه چند قبل ماه و چه چند روز خبر ندارد او احمد است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم اینکه تعیین‌ کنندگان ظهور دروغگویند شامل خود ائمه علیهم السلام نمی شود و ذکر علائم ظهور، به معنای وقت خاصی نیست چون نگفته اند سال فلان ظهور رخ می دهد، بلکه پس از رخداد آن علائم معلوم می شود چیزی تا ظهور نمانده است. و اما اینکه امر ظهور یک شبه اصلاح می شود چه ربطی به عدم رخداد علائم دارد؟! یک شبه اصلاح می شود نه اینکه یک شبه بدون علامت رخ می دهد. یک شبه یعنی ایشان غریب و غائب و تنهاست و به یک شب، ظاهر شده و دارای ۳۱۳ یار با وفا گشته و به قدرت و شوکت می رسد، درست مثل یوسف علیه السلام که کارش یک شبه اصلاح شد اما مقدمات خودش را داشت که پادشاه خواب ببیند و معبّران از تعبیر عاجز شوند و آن زندانی یاد حضرت بیفتد و تعبیر را از حضرت بگیرد و به پادشاه بدهد و مجلس استفسار از زنان تشکیل شود که‌ چرا یوسف زندان است و آنها به بی گناهی او و گنهکاری خود اعتراف کنند و حضرت از زندان آزاد شود و از پادشاه بخواهد که او را خزینه دار مصر قرار دهد تا با همه این‌ مقدمات، از سیاهی زندان، به تخت عظمت سلطان در آید. بماند که در برخی روایات اصلاح، تصریح شده که درباره نهمین فرزند حسین علیه السلام است نه چهاردهمی که احمد ادعایش را دارد: قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع‏ فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ‏ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ‏ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ. كمال الدين ج‏1 ص317 ح1 و اما احمد، مگر امر او یک شبه اصلاح شده؟! او مدتها در حوزه علمیه بوده و بلوا راه انداخته و کم کم ادعاهای خود‌ را آشکار و ارتقا داد تا تبدیل به یمانی و قائم شد. پس هیچ تعارضی بین این سه دسته روایات نیست تا به راه حل دو قائم و دو مهدی پناه برده شود؟! و کار احمد هم در یک شب اصلاح نشده و هیچ انطباقی با این روایات ندارد. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا