سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۰۸ در ميان بنى اسرائيل عابد زاهدى دل از دنيا كنده و پيوسته مشغول عبادت بود. شيطان
#زنگ_استراحت ۰۰۹
از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: جوانى به اتهام قتل خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آورده شد. او را در حالتى دستگير كرده بودند كه كاردى خون آلود در دست داشت و شخص مقتول در خرابه اى در خون خود غوطه مى خورد و آن جوان بالاى سر وى ايستاده بود.
امير المؤ منين به جوان فرمود: آيا دفاعى از خود دارى؟
جوان كمى به فكر فرو رفت و گفت: خير.
حضرت دستور داد: او را ببرند و قصاص كنند.
هنگامى كه ماءموران آن جوان را براى اعدام مى بردند. مردى با شتاب آمد و گفت: عجله نكنيد، او را به خدمت حضرت امير برگردانيد. ماءموران او را برگرداندند و آن مرد در حضور اميرالمؤ منين اقرار كرد كه من قاتل هستم.
حضرت از متهم اول پرسيد: چه چيز تو را واداشت كه بر ضرر خود اعتراف به قتل كنى و حال آنكه تو قاتل نيستى.
جوان گفت: يا اميرالمؤ منين، چگونه مى توانستم انكار كنم كه من قاتل
نيستم در حالى كه اين مردان عليه من گواهى دادند، وايشان مرا دستگير كردند در حالى كه كاردى آغشته به خون در دست داشتم و مقتول در خون خود مى غلطيد و من بالاى سر او ايستاده بودم. پس ناچار شدم كه اقرار كنم.
ولى حقيقت اين است كه من در جنب اين خرابه مشغول ذبح گوسفندى بودم كه مرا بول گرفت. پس براى ادرار داخل خرابه شدم. مردى را ديدم كه در خون خويش غوطه مى خورد، مات و مبهوت گشتم، ندانستم چه كار كنم، همانجا ايستاده بودم كه اين جماعت مرا گرفتند و به حضور شما آوردند.
اميرالمؤ منين فرمان داد تا هر دو متهم را خدمت امام مجتبى (ع) ببرند تا حكم نهائى را صادر نمايد. آن دو را نزد امام آوردند و داستان را براى حضرت نقل كردند. امام حسن مجتبى عليه السلام پس از بررسى و تحقيق فرمود: اين شخص دوم اگر چه قاتل است، ولى او زنده كننده شخص اول است.
خداوند مى فرمايد: وَ مَن اَحياها فَكَاَنَّما اَحيَا الناسَ جَميعاً
پس هر دو آزاد گشتند و ديه مقتول از بيت المال به ولى دم پرداخته شد.
فروع كافى / ج ۵/ ص ۲۸۹.
فرض بکن این جوان قاتل چنین اعترافی نمی کرد، در اینصورت دو قتل کرده بود، و لی با این راستگویی، جان بی گناهی را نجات داد، از بابت قتل نیز کفاره از بيت المال داده شد.
البته کسی که مومنی را عمدا بکشد جزایش دوزخ است.
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۰۹ از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: جوانى به اتهام قتل خدمت اميرالمؤ منين علي
#زنگ_استراحت ۰۱۰
عاصم بن حمزه گويد: صداى جوانى را شنيدم كه مى ناليد ومى گفت: يا احكم الحاكمين، بين من و مادرم حكم كن.
عمربن خطاب گفت: چرا به مادر خود نفرين مى كنى؟
گفت: مادرم نه ماه مرا در شكم خود حمل كرده و دو سال به من شير داده است ، اكنون كه رشد كرده، و خوب و بد را از يكديگر تميز داده، دست راست را از چپ باز مى شناسم، مرا طرد و از خود نفى مى كند، و مى گويد مرا نمى شناسد.
عمر دستور داد مادرش را احضار كنند. ماءموران آن زن را به همراه چهار برادرش، و چهل نفر ديگر آوردند. همگى گواهى دادند اين زن فرزندى ندارد و شوهر نكرده است، و اين جوان پسر دروغگوئى است كه مى خواهد اين زن را در ميان عشيره خود رسوا كند.
عمر گفت: اى جوان در مقابل شهادت ايشان چه مى گوئى؟
جوان: بخدا سوگند، آن زن مادر من است. و ادعاى خود را تكرار كرد.
عمر: اى زن اين جوان چه مى گويد؟
زن سوگند ياد كرد كه آن پسر را نمى شناسد.
عمر: آيا بر گفته خود شاهد دارى؟
زن: آرى اين چهل نفر شهود من هستند.
آنان نزد عمر گواهى دادند كه او هرگز ازدواج نكرده است.
عمر دستور داد: پسر جوان را زندانى كنند و از شهود تحقيق بعمل آيد. اگر عدالت آنان احراز شد بر اين پسر جوان حد مفترى بزنيد.
هنگامى كه جوان را به سوى زندان مى بردند، اميرالمؤ منين عليه السلام ايشان را ملاقات كرد.
جوان فرياد زد: اى پسر عم رسول خدا، من جوان مظلومى هستم و ماجرا را براى حضرت نقل كرد.
حضرت امير فرمان داد: او را نزد عمر برگردانند تا در حضور وى، حضرت ميان اين جوان و آن زن حكم فرمايد. پس سخن زن و شاهدان او را شنيد. همه سخن اول خود را تكرار كردند.
حضرت فرمود: امروز ميان شما چنان قضاوت كنم كه مرضى خداوند باشد.
خطاب به زن فرمود: آيا ولى دارى؟
گفت: آرى، اينان برادران من هستند.
پس به آنان فرمود: آيا شما به هر چه حكم كنم راضى مى شويد؟
گفتند: آرى.
آنگاه حضرت فرمود: من خدا و همه شما را شاهد مى گيرم كه اين جوان را به اين زن به چهار صد درهم تزويج كردم. سپس به قنبر فرمود: برو دراهم را بياور، به اين جوان بده. به جوان نيز امر كرد آن دراهم را در دامن اين زن بريز، دست او را بگير و برو، و نزد ما باز نگردى مگر غسل جنابت كرده باشى.
چون زن اين سخنان را شنيد، فرياد كشيد: النار النار و خطاب به اميرمؤ منان كرد: آيا مى خواهى مرا به پسرم تزويج كنى؟ بخدا سوگند، او پسر من است. آنگاه حقيقت را گفت. برادرانم مرا با مرد پستى تزويج كردند و من از آن مرد اين پسر را آوردم. شوهرم از دنيا رفت. و زمانى كه پسرم به سن بلوغ رسيد، برادرانم گفتند: بايد او را از خود طرد كنم. و من از ترس آنان چنين كردم. بخدا سوگند،
او پسر من و دلم برايش كباب است.
سپس آن زن دست فرزند خود را گرفت و براه افتاد.
در اينجا عمر با صداى بلند گفت: لولا على لهلك عمر
منبع: كتاب الغدير علامه امینی
هم قضاوت مولا جالب بود هم کلام معروف عمربن خطاب👌👌👌
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۰ عاصم بن حمزه گويد: صداى جوانى را شنيدم كه مى ناليد ومى گفت: يا احكم الحاكمين، ب
#زنگ_استراحت ۰۱۱
به این آیه و شان نزولش دقت کنید:
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَاءتِى اللهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللهِ وَلايَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضلُ اللهِ يُؤ تيهِ مَن يَشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَليمٌ. سوره مائده۵۴
اى مؤ منان هر كس از شما مرتد شود و پس از اظهار ايمان كافر گردد، بداند به خداوند زيانى نمى رسد و او خود از دينش به وسيله ملتى كه شش صفت ممتاز دارد، حمايت خواهد كرد:
۱ - خدا ايشان را دوست دارد.
۲ - ايشان نيز خدا را دوست دارند.
۳ - نسبت به مؤ منان فروتن و مطيع هستند.
۴ - نسبت به كافران سخت گير و سر كش هستند.
۵ - در راه خدا و براى اعتلاء كلمه توحيد جهاد مى كنند.
۶ - از ملامت هيچ ملامت كننده اى نمى هراسند.
هنگامى كه اين آيه نازل شد. از رسول خدا (ص) پرسيدند: آنان چه كسانى هستند؟ پيامبر اكرم دست مبارك خود را به شانه سلمان فارسى زد و فرمود: اين مرد و قومش. اگر دين در دورترين نقاط جهان باشد، ايرانيان آنرا حفظ خواهند نمود.
سپس افزود:
لوكان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس
مجمع البيان ج ۲/ ص ۲۰۸.
به به!!! بنازم به ایران و ایرانیان.🤲👌👏
راستی ترجمه آخر حدیث رو بلدی؟؟؟
https://eitaa.com/sjdf313/1617
در پناه #امام_زمان علیه السلام
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۱ به این آیه و شان نزولش دقت کنید: يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا مَن يَرتَدَّ مِنك
#زنگ_استراحت ۰۱۲
امام عسگرى عليه السلام: شخصى مردى را خدمت امام سجاد عليه السلام آورد، و ادعا نمود او قاتل پدرش مى باشد. آن مرد هم اعتراف كرد، و قصاص بر او واجب گشت.
قاتل از ولى دم (پسر مقتول) تقاضاى عفو كرد، ولى او نمى پذيرفت.
امام به ولى دم فرمود: اگر اين مرد حقى بر تو دارد، از جنايت او در گذر و او را ببخش.
فرزند مقتول گفت: يابن رسول الله، براى او بر من حقى است، ليكن به اندازه اى نيست كه از خون پدرم بگذرم....
امام پرسيد: اين مرد چه حقى بر تو دارد؟
گفت : او مرا به توحيد و نبوت، وامامت ائمه رهنمون ساخته، و حق را بر من آشكار گردانيده است.
حضرت فرمود: آيا اين عمل او، از ارزش خون پدر تو كمتر است؟ به خدا سوگند، عمل او به اندازه خون همه اهل زمين، از اولين و آخرين باستثناء انبياء و اوصياء ارزش دارد كه اگر كشته شوند هيچ چيزى به اندازه ارزش خون آنان نمى شود.
پ ن: کسانی که در راه هدایت مردم تلاش می کنند، جهاد تبیین می کنند، مردم را با مذهب تشیع آشنا می کنند، قدر خودشان را بدانند، ما هم قدر آنان را بدانیم....
لطفا #انتشار_حداکثری
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۲ امام عسگرى عليه السلام: شخصى مردى را خدمت امام سجاد عليه السلام آورد، و ادعا نمود
#زنگ_استراحت ۰۱۳
روزى ابليس بر حضرت عيسى مسيح ظاهر شد، و به او گفت: مگر تو نمى گوئى هيچ چيزى به انسان نمى رسد مگر اينكه خداوند آن را برايش مقدر كرده باشد.
عيسى پاسخ داد: آرى، چنين است.
ابليس: پس بيا خودت را از بالاى اين قله كوه به پائين پرت كن. اگر براى تو سلامتى مقدر شده باشد سالم خواهى ماند، و اگر سلامتى مقدر نشده بود كه...
حضرت عيسى علیه السلام فرمود: اى ملعون، خداوند بندگانش را امتحان مى كند، نه بنده، خدايش را.
در پناه #امام_زمان علیه السلام
✅کانال تربیتی || سپاس از همراهیتان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3806068787C13e6093b1d
لطفا #انتشار_حداکثری
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۳ روزى ابليس بر حضرت عيسى مسيح ظاهر شد، و به او گفت: مگر تو نمى گوئى هيچ چيزى به ا
#زنگ_استراحت ۰۱۴
زن و شوهرى با هم نزاع كردند. مرد عصائى بر زوجه زد كه بر اثر آن ضربت از دنيا رفت، بدون اينكه شوهر قصد كشتن او را داشته باشد. مرد از اقوام و خويشان همسر ترسيد و براى يافتن چاره كار مدتى انديشيد و چون فكرش بجايى نرسيد با يكى از دوستانش مشورت كرد.
مستشار گفت: چاره كار آنست كه جوان زيبائى را پيدا كنى و او را بكشى. آنگاه او را كنار جسد زنت قرار دهى، تا وقتى اقوام همسرت يا اقارب آن جوان از ماجراى قتل مطلع شدند، به ايشان بگوئى: اين جوان با زوجه من زنا مى كرد و لذا من هر دو را به قتل رساندم.
مرد ساده، كلام مستشار را پذيرفت و تصميم بر اجراى آن گرفت. جلو منزل خود نشست. اتفاقا جوان
زيبائى از آنجا مى گذشت، او را به بهانه اى به داخل منزل آورد و به قتل رساند و جسدش را كنار جسد همسرش قرار داد.
هنگامى كه خويشان زن اطلاع يافتند، براى انتقام نزد شوهر آمدند.
شوهر آن زن گفت: من ديدم اين جوان با عيال من عمل منافى عفت انجام مى دهد، نتوانستم تحمل كنم، هر دو را بقتل رساندم.
خويشان زن با مشاهده صحنه و اينكه هر دو در كنار يكديگر قرار گرفته بودند، آرام شدند، و اعتراض و اقدامى نكردند. از سوى ديگر مستشار ظالم با خيالى آسوده در منزل خود نشسته بود، تا اينكه شب فرا رسيد و هوا تاريك شد. چون پسرش به خانه نيامد، نگران شد. در جستجوى پسر از منزل خارج شد و به هر كوى و برزن سر زد تا شايد او را پيدا كند.
سرانجام از همه جا نوميد گشت و به منزل دوست خود رفت و گفت: آيا به پيشنهاد من عمل نمودى.
گفت: آرى.
مستشار: ببينم آن جوانى را كه به قتل رسانده اى كيست؟
وقتى داخل اطاق شد، ديد جوان مقتول، پسر خود او است!!
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
مَن حَفَرَ لاَِخيِه بِئراً وَقَعَ فيها
هر كس براى برادر ايمانى خود چاهى حفر كند، خداوند خود او را به چاه افكند.
بد مكن كه بد مى بينى
چَه مكَن كه خود افتى
✅کانال تربیتی || سپاس از همراهیتان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3806068787C13e6093b1d
لطفا #انتشار_حداکثری
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۴ زن و شوهرى با هم نزاع كردند. مرد عصائى بر زوجه زد كه بر اثر آن ضربت از دنيا رفت،
#زنگ_استراحت ۰۱۵
شخصى قصد سفر نمود، از دوستش كه به ديانت و امانت معروف و مشهور بود، تقاضا كرد روزى يك مرتبه به منزل او برود و چنانچه زوجه اش به چيزى نياز داشت آن را بر طرف نمايد.
دوست با كمال ميل پذيرفت و آن شخص با خيالى آسوده به سفر رفت.
رفيق هر روز براى خبر گيرى و رفع نيازمنديهاى همسر دوست خود به او سركشى مى كرد.
روزى بر اثر وزش باد چشمش به زوجه صالحه آن مرد نيكو كار افتاد. به قصد خيانت دست به سوى او دراز كرد. آن زن پاكدامن گفت: آيا حيا نمى كنى؟ مرد خجالت كشيد و بيمناك شد كه اگر رفيقش از سفر بيايد و بر اين امر آگاه شود، چه جواب بگويد. بناچار آن شهر را ترك كرد و به شهر ديگرى رفت.
هنگامى كه به شهر ديگر وارد شد. پرسيد: زاهدترين و با تقواترين اين شهر كيست؟
شخصى را به او معرفى كردند.
از گروهى ديگر در باره شخص معرفى شده پرسيد. گفتند: او فاسق ترين فرد اين شهر است.
مرد تازه وارد تعجب كرد. پرسيد: فسق اين مرد چيست؟ گفتند: سه فسق آشكار دارد:
اول اينكه او لواط مى كند و هميشه پسر بچه زيبائى همراه دارد.
دوم اينكه منزل او در محله يهوديان است در حالى كه همه مسلمانانى كه در آن محله منزل داشتند منازل خود را فروختند و از آن محله
بيرون آمدند. ولى او منزلش را نفروخته، گويا ميل و علاقه اى به آنان دارد.
سوم اينكه شارب الخمر است و بيشتر شرابهاى يهوديان را او مى خرد.
مرد تازه وارد بيشتر تعجب كرد، و در صدد تحقيق بر آمد. نشانى او را پرسيد. به محله يهوديها رفت. در منزل او را كوبيد. شخص مورد نظر در را باز كرد. پسر بچه زيبائى همراه او ديد. داخل منزل شد. بوى شراب به مشامش رسيد. دانست هر سه علامت صحيح است.
شخص تازه وارد با تعجب به صاحبخانه گفت: من تازه وارد اين شهر شدهام و از متقى ترين مردم شهر سؤ ال كردم، ترا معرفى كردند. اما گروهى ديگر تو را فاسقترين مردم شهر مى دانند. قضيه چيست؟
مرد زاهد متقى گفت: چه فسقى به من نسبت داده اند؟ شخص تازه وارد آن سه فسق را اظهار داشت.
شخص پرهيز كار گفت: دو جواب دارم يكى تفصيلى و ديگرى اجمالى.
جواب تفصيلى آنست كه اين پسر بچه، فرزند من است. و چون بعضى جوانان جاهل شهر عصر پنجشنبه كه مزد هفته خود را مى گيرند، مى آيند از يهوديان اين محل شراب مى خرند و اين ننگ بزرگى براى ما مسلمانان است، من با در آمد هر هفته خود شراب مى خرم و به اين چاه وسط حياط مى ريزم تا به اين ترتيب توانسته باشم از ميگسارى جوانان مسلمان جلوگيرى كنم.
و اما منزل، يهوديان خواستند آن را به قيمت زيادى از من بخرند، ولى چون در اين خانه سالها عبادت پروردگار كرده ام، راضى نشدم كافران در اين منزل سكونت گزينند.
واما جواب اجمالى اينست كه مردم به شهرت من در ديندارى و امانتدارى اطمينان نكنند كه عيالشان را به من بسپارند و من در امانت دوست خود نظر خيانت كنم و ناچار شوم وطن خود را ترك نمايم.
پ ن: قضاوت مردم را ببین، از روی جهل بهترین مردم را متهم می کنند.
از قضاوتهای بیجا و بدون علم بپرهیزیم و بار خودمان را سنگین نکنیم.
در پناه #امام_زمان علیه السلام
ان شاءالله #طوفان_الاقصی آخرین لحظات اسرائیل است.
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۵ شخصى قصد سفر نمود، از دوستش كه به ديانت و امانت معروف و مشهور بود، تقاضا كرد روز
#زنگ_استراحت ۰۱۶
امير المؤ منين در نهج البلاغه مى فرمايد:
دوستان تو سه دسته اند: ۱ - دوست تو ۲ - دوست دوست تو ۳ - دشمن دشمن تو.
دشمنان تو نيز سه دسته اند: ۱ - دشمن تو ۲ - دشمن دوست تو ۳ - دوست دشمن تو.
عجب کلام نغزی، تا حالا اینطور نشنیده بودم👌🌷🌷
با توجه به این کلام 3کشور دوست و 3کشور دشمن جمهوری اسلامی را نام ببرید، دلیلشم بگید
و برایم ارسال کنید...
@mve313
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۶ امير المؤ منين در نهج البلاغه مى فرمايد: دوستان تو سه دسته اند: ۱ - دوست تو ۲ -
#زنگ_استراحت ۰۱۷
کلام دو دو تا چهار تا
💠لقمان حکیم به فرزندش فرمود:
اى فرزند، اگر بهشت را دوست دارى، بدان كه خداوند طاعت را دوست دارد. پس دوست بدار آنچه را خدا دوست دارد، تا آنچه را دوست دارى به تو عطا نمايد.
و اگر دوزخ را دوست ندارى، بدان كه پروردگار تو معصيت را دوست ندارد. پس دوست مدار آنچه را خداوند دوست ندارد، تا خداوند ترا از آنچه دوست ندارى نجات بخشد.
این اندرز خیلی جالب و دلنشین بود و البته معقول.
نمیشه جو بکاری توقع گندم داشته باشی.
اگر بهشت می خواهی طاعت خدا بکن، خدا طاعت می خواهد و تو بهشت و این دو ملازم همدیگرند
در پناه #امام_زمان علیه السلام
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۷ کلام دو دو تا چهار تا 💠لقمان حکیم به فرزندش فرمود: اى فرزند، اگر بهشت را دوست د
#زنگ_استراحت ۰۱۸
✅اميرمؤ منان: اَلدَّهرُ يَومانِ، يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ.
روزگار دو روز است: روزى به سود تو، و روزى به زيان تو است.
آن روز كه به سود تو است تاخت و تاز مكن. و آن روز كه به زيان تو است صبور و شكيبا باش.
💠عمرت چه دو صد بود، چه سيصد، چه هزار
زين كهنه سرا، برون برندت ناچار
گر پادشهى، و گر گداى بازار
اين هر دو به يك نرخ بود آخر كار
#طوفان_الاقصی
# غزه
سیدجعفردیباجی
#زنگ_استراحت ۰۱۸ ✅اميرمؤ منان: اَلدَّهرُ يَومانِ، يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ. روزگار دو روز است:
#زنگ_استراحت ۰۱۹
ز راهی میگذشتم صبحگاهان
دو کودک دیدم آنجا شاد و خندان
بدادم هر یکی را چند بادام
نشستم در کنار آن دو آرام
یکی بادامها را زود بشکست
گرفت آن مغزها را در کف دست
ولی آن دیگری فکری دگر داشت
دو دانه خورد و باقی در زمین کاشت
نشست آن کودکِ اول به سایه
همی بادام خورد و زد کنایه
عجب دیدی ز کار خویش حاصل
مرا بادام در دست و تو در گل
شده من را مهیا کِیف و لذت
تو بنمودی به آن اندک، قناعت
سه سالی طی شد از آن روز یا چار
که بگذشتم از آن ره من دگر بار
درختانی بدیدم پر ز بادام
کنارش آن دو کودک نیز آرام
یکی خوشنود از پایان راهش
دگر پر بود از حسرت نگاهش
که من فکر خوشیهایم نمودم
چرا در فکر فردایم نبودم
چو دیدم من ز کودک این درایت
به نفس خویش گفتم این حکایت
که طفلی باشد این سان عاقبت بین
من و غفلت عجب جُرمیست سنگین
تو دنیا کشتزار آخرت دان
ز هر نعمت در آن بذری بیفشان
الا ای غافل از آیندهی خویش
برای آخرت فکری بیندیش
مبادا چون که در محشر درآیی
جوابی غیر«اَذهَبتم» نیابی
خوشا آنکس که در رفتن نظر داشت
در این دنیا برای آخرت کاشت
در پناه #امام_زمان علیه السلام
#طوفان_الاقصی ان شاءالله نابودی اسرائیل
هو السلام
کانال سیدجعفردیباجی، مدرس سطوح عالی حوزه علمیه و استاد دانشگاه، و مدیر حوزه علمیه حضرت جوادالائمه علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/3806068787C13e6093b1d
🔸شما در این کانال با معارف اسلامی بصورت جذاب و عمیق آشنا می شوید
✅ بعد از عضو شدن لطفا روی هشتک بزنید👇👇👇
#تفسیر_قرآن
#شرح_الحدیث
#بر_بال_سخن
#دوره_تربیت_فرزند
#دوره_آموزش_یک_نمازخوب
#تلنگر
#نکات_ناب_تربیتی
#خانواده_متعالی
#ایستگاه_تربیت
#زنگ_استراحت
#دستور_العمل
#تفسیر_ترتیبی_مکتوب
#چهارده_راهکار_برای_حضور_قلب
#معارف_مهدوی
#ولایتفقیه
#ثروتمند_باش
#معرفت_نفس
#تکنیکهای_رسیدن_به_آرامش
#تکنیکهای_زندگی_برتر
#درسهای_زیارت_اربعین
#شناخت_گناه
#دوره_رایگان_تفسیر_قرآن
#دورهرایگانآشناییباسیرهنبوی
#معراجالسعاده بهترین کتاب اخلاقی
#دورهرایگانآموزشپنجتصمیمطلایی ویژه شبهای قدر
🔹کپی مطالب کانال اشکال ندارد...
دوره های تربیتی دیگر هم در پیش داریم ان شاءالله 🤲🤲🌷