#حکایت طنز😍
خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند .
شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد .
هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد .
#روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت:
بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم!
خروس گفت : همان طورى که مى بينى بنده فقط #مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن ..
روباه که تازه متوجه حضور #شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت .
#خروس پرسید : کجا تشريف مى بريد؟ مگر نمى خواستيد #نماز جماعت بخوانيد؟ روباه در حال فرار گفت : دارم مى روم تجدید وضو کنم !😂😂
پ.ن:
دشمنان جمهوری اسلامی ایران بدانند که #شیران زیادی پای درخت تنومند انقلاب آماده #جانفشانی هستند؛ الکی دور ور ایران پرسه نزنند باور ندارند، امتحان کنند و شیران خفته را بیدار کنند😁
•┈┈••✾❀✿❤️✿❀✾••┈┈•
عضو شويد 👇
https://eitaa.com/sjr_masje
عقیق زرد و فیروزه
سید ابنطاووس رحمهالله با سند، از خادم امام هادی علیهالسلام نقل میکند که گفت: از امام علیهالسلام اجازه خواستم تا به زیارت[#امام_رضا علیهالسلام در] طوس بروم، فرمود: همراه خود انگشتری داشته باش که نگین آن #عقیق_زرد، و بر روی آن: «ماشاءالله لاقوة الا بالله استغفرالله»، و بر جانب دیگر آن:«محمد، و علی» نقش بسته باشد، که این، مایه ایمنی از رهزنی [رهزنان]، و سلامت کاملتر، و دین محفوظتر تو خواهد بود.
از نزد حضرت بیرون آمدم، و انگشتری با همان ویژگی که فرموده بود فراهم کردم، و آمدم تا با حضرت خداحافظی کنم. بعد از خداحافظی و بیرون آمدن از نزد ایشان، مقداری که دور شدم، (حضرت شخصی را به دنبالم فرستاد) و فرمود تا برگردم. نزد ایشان برگشتم.
حضرت فرمود: صافی! عرض کردم: بله، سرورم! فرمود: انگشتر دیگری که #فیروزه باشد، با خود همراه داشته باش، زیرا در راه، میان طوس، و نیشابور، با شیری برخورد میکنی که جلو قافله را میگیرد، نزد او برو، و این انگشتر را به او نشان بده، و بگو: مولایم میفرماید: از راه دور شو، سپس فرمود: باید نقش روی آن: «الله الملک»، و بر جانب دیگر آن: «الملک لله الواحد القهار» باشد، این انگشتر امیرمؤمنان #علی_علیهالسلام است، که نقش روی آن: «الله الملک» بود، چون به خلافت رسید، نقش نگین خود را که فیروزه بود:«الملک لله الواحد القهار» قرار داد، و این انگشتر، مخصوصا مایه ایمنی از درندگان، و پیروزی در جنگها است.
خادم امام علیهالسلام میگوید: سوگند به خدا، در مسافرت، با آن [#شیر] درنده برخورد کردم، و همانگونه که فرموده بود. انجام دادم [، شیر دور شد، و رفت]، و از سفر برگشتم، و ماجرا را خدمت امام علیهالسلام عرض کردم، فرمود: ماجرای دیگری مانده که آن را نگفتی، چنانچه بخواهی من میگویم؟ عرض کردم! سرورم! شاید فراموش کرده باشم، فرمود: شبی در #طوس، نزد قبر [امام رضا علیهالسلام]، بیتوته کردی، گروهی از جنیان، به قصد زیارت، نزد قبر آمدند، و به نگین #انگشتر تو نگاه کردند، و نقش آن را خواندند، آن را از دست تو بیرون آورده، نزد #بیمار خود بردند، آن را با آب شسته، آب را به بیمار خود نوشاندند، و او بهبود یافت، سپس انگشتر را برگرداندند، انگشتر در دست راست تو بود، ولی آن را در دست چپت کردند، و تو از آن، بسیار تعجب کردی، و ندانستی که علت آن چیست، و نزد سر خود سنگ یاقوتی یافتی، و آن را برداشتی، اینک آن را همراه خود داری، آن را به بازار ببر، که به هشتاد دینار خواهی فروخت، و آن هدیه جنیان به تو بود. پس آن را به بازار بردم، و چنانکه مولایم فرمود به هشتاد دینار فروختم.
دانشنامه امام هادی علیه السلام ج۱ ص۷۵۷