eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
496 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
120 ویدیو
7 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
. چون گام به راه خود نهاد آن مرد گفتند به او ز هر طرف برگرد... او را که قدم به عشق بر می‌داشت عاقل ز مصاف بر حذر می‌داشت... 📚 سرباز نامه/ منظومه‌ای برای سروده؛ @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. چون گام به راه خود نهاد آن مرد گفتند به او ز هر طرف برگرد... او را که قدم به عشق بر می‌داشت عاقل
. 🔹 مثل پرواز پرستو‌ها... نمیدانم تا به حال شده است کتابی را بخوانید یا مطلبی را در ذهن داشته باشید که بخواهید آن را با همه در میان بگذارید؟ یعنی به صرافت بیفتید تا اطرافیان را از آن خبر دار کنید؟ اگر این حال را تجربه کرده باشید احتمالا بعد از آنیکه آن حرف را با دیگران در میان گذاشتید، احساسی به سراغ شما می‌آید که تصور می‌کنید حرف خاصی هم نبود! یا کتابی که پیشنهاد کرده‌اید و خوانده‌اند، واکنشش حکایت از آن دارد که مقصود شما حاصل نشده و احتمالا آن حظی که شما از آن کتاب برده‌اید را نبرده‌اند. ولی انسان‌ها گاهی بر سر یک چیز اتفاق نظر یا حس مشترکی دارند. در طی این سالها به کتابی برخوردم که به نظر این خصوصیت را دارد. اول از همه آن را در جمع خانواده و در حضور کوچک و بزرگ خواندم. همه چهره‌ها برافروخته بود و گوش‌ها شنوای مصرع به مصرع آن. احساس میکردی همه در یک عالم قرار دارند و طعم دهان همه یکی شده. مثل پرستو‌هایی که دسته جمعی پرواز می‌کنند. تا به حال پرواز دسته جمعی پرستو‌ها را دیده‌اید؟ که چطور همه، هم آهنگ و هم دل، عزم یک مقصد را دارند و ما که از این پایین با این صحنه رشک برانگیز مواجه می‌شویم در دل خود تمنای یک همچو هم‌دلی و وحدتی را میان خود احساس می‌کنیم. این صحنه راز آلود را من با خواندن این منظومه تجربه کردم و چقدر امروز ما در میان خانواده و جمع‌ها و کشورمان به این وحدت و هم‌دلی نیاز داریم. البته شاید امروز دیگر شوق پرواز که هیچ، حتی سرمان را هم به سمت آسمان کمتر بالا بیاوریم. حاج قاسم به ما پرواز و کوچ دستی‌جمعی روی زمین را یاد داد... یاد داد که روی زمین هم می‌شود در دل او وجود هم‌دیگر را ببینیم و هم‌دل بود. 📚 سرباز نامه/ منظومه‌ای برای؛ سروده؛ @skybook
تکیه گاه .mp3
16.27M
. ای تکیه‌گاه و پناهِ زیباترین لحظه‌هایِ پُر عصمت و پُر شکوهِ تنهایی و خلوتِ من ای شطِ شیرینِ پُر شوکتِ من 🔻 🎙 بشنوید| @soha_sima
"پاتوق کتاب آسمان"
. موقع پیاده کردن صوت های مصاحبه، بیشتر وقت داشتم تا به آنچه شنیده بودم، فکر کنم. با خودم میگفتم ا
. وقتی دیدم حریف کنجکاوی‌ام نمی‌شوم و نمی‌توانم بی خیال باشم یک دستمال دستم گرفتم و رفتم مثلا گردگیری کنم. همین طور که با دستمال آیینه را تمیز می‌کردم خودم را رساندم به قرآن. برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم صدای قلبم را می‌شنیدم به گمانم صورتم هم قرمز شده بود تا دیدم خبری نیست و کسی نمی‌آید یواشکی جلد قرآن را با انگشت گرفتم و بازش کردم. عکس را که دیدم چشمهایم چهارتا شد باور نمی‌کردم. ابروهایم هشتی شده بودند و لب و لوچه‌ام آویزان. وارفتم. کاش فقط کچل بود! شاید دلم را خوش میکردم که عوضش پولدار است، ولی مردی که داشتم عکسش را نگاه می‌کردم، هم مو نداشت و هم سنش زیاد بود. با غصه و کلافه چرخیدم و خواستم برگردم، دامنم گرفت به شیر سماور، دسته‌اش چرخید و شیر باز شد. آب جوش ریخت روی پایم و از سوزشش نفسم بند آمد. جرئت نداشتم صدایم را در بیاورم. لبهایم را بهم فشار دادم، اما نتوانستم خیلی تحمل کنم. بالاخره اشکم در آمد. هی پایم را فوت می‌کردم بلکه کمی خنک شود، ولی تأثیری نداشت. حرصم گرفته بود. داماد آن شکلی از آب درآمده بود که هیچ، خودم را هم سوزانده بودم. توی دلم می‌گفتم ای کاش کمی جوان تر بود و بر و رویی داشت تا حداقل برای آن همه سختیِ پلیس بازی و پای سوخته، دلم نمی سوخت؛ ولی زهی خیال باطل! 📚 تنها گریه کن... روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان @skybook
. صبح دل و دماغ نداشتم سرم را به کار مشغول کردم، بلکه کمتر فکر و خیال کنم داشتم. پتوها را جمع میکردم که در خانه را زدند. درست بود که مهمانی رفتن‌های قدیم حساب و کتاب نداشت، ولی صبح به آن زودی هم کسی خانه‌ی کسی سر نمی‌زد؛ مگر اینکه اتفاقی افتاده باشد. پتو به دست، سرک می‌کشیدم ببینم چه خبر است که دیدم خواهرهای حاج حبیب، همین حاج آقای خودمان، آمدند توی اتاق. ما تازه بیدار شده بودیم، نه صبحانه خورده بودیم و نه آقاجان از خانه زده بود بیرون. آقاجان سلامشان را گرفت و با تعجب گفت: «این وقت صبح خیر باشه!؟ به مادرم نگاه کردند و با خنده معناداری جواب دادند: «خیره! گفتند عمدا این قدر زود آمده‌اند تا قبل از بیرون رفتن آقاجان، او را ببینند و حرفشان را بزنند. فاصله‌ی اتاق تا آشپزخانه را تند میرفتم و برمیگشتم و هر بار یک چیزی را میگذاشتم وسط سفره‌ی صبحانه. بعد آهسته قدم برمیداشتم سمت در و از قصد معطل میکردم که حرف هایشان را بشنوم. آقاجان نشسته بود گوشه‌ی اتاق و با انگشت می‌کشید روی گل قالی و گوشش به حرف مهمان‌ها بود. با شنیدن اسم حبیب و خواستگاری مثل برق گرفته‌ها پریدم سمت اتاق. نان بردن را بهانه کردم و مثلا خواستم طولش بدهم و هر گوشه‌ی سفره یک تکه نان بگذارم تا بفهمم حرفشان چیست. (۲) 📚 تنها گریه کن... روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان @skybook
زن آنگونه که باید باشد-1.mp3
5.87M
🎙 📚...زن؛ آنگونه که باید 🖊 اولین چاپ این کتاب سال ۱۳۸۸ بوده است و ما این صوت را سال ۱۳۹۶ تهیه کردیم، که امروز به مناسبت روز مادر برایتان باز نشر می‌کنیم. @skybook
. 📚 زن آنگونه که باید باشد @soha_sima
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 زن آنگونه که باید باشد #استاد_طاهرزاده @soha_sima
. ما پدیده ها را در شرایط جدید نمی‌بینیم و برنامه های خود را برای پدیده هائی پیشنهاد می‌کنیم که به آن شکل وجود خارجی ندارد. فکر می کنیم ماشین سواری همان اسب است که کمی تندتر می رود و یا بیل مکانیکی همان بیل است که با حجم بیشتری خاکها را جابجا می کند؛ غافل از این که این ها تمام زمین را در اختیار خود قرار می دهند و چهره زندگی را به کلی نسبت به گذشته تغییر داده اند. در مباحث کتاب روشن خواهد شد در دنیای جدید انسان، تعریف دیگری از خود دارد و به تبع آن زن نیز معنی دیگری به خود گرفته که اگر بستر مناسبی برای ارتباط با او فراهم نشود؛ با نگاه های گذشته و در بسترهای گذشته نمی ماند و موجب بحران خانواده و جامعه می‌شود، و این در حالی است که بهشت زیر پای مادران است. و اگر مادران جامعه درست عمل نکنند؛ جامعه به جهنمی تبدیل می شود که نه مرد می تواند ادامه حیات دهد و نه زن. 📚 زن آنگونه که باید باشد @skybook
. 📚 نگاهی به تاریخ جهان/ ترجمه: محمود تفضلی ۳جلدی قیمت: ۵۵۰.۰۰۰ تومان @skybook