#بریده_کتاب
میخواست بطری را کش برود...
نگاهی به سر و ته خیابان انداخت،تا چشم کار میکرد کسی دیده نمیشد،با چهرهای نزار و لب و لوچهای آویزان با حسرت به بطری نگاه کرد،بعد رویش را برگرداند و با حالتی افسرده گفت:« بهتر است بی خیالش شویم،کسی از دزدی خیر ندیده.خداراشکر، من هم تا حالا چیزی ندزدیدهام.»
دلیل پاکدامنیاش بزدلیِ ناشی از گرسنگی بود،اگر فقط دو سه وعده غذای حسابی در شکمش داشت،جرئت دزدین بطری شیر را پیدا میکرد...
📚آس و پاس در پاریس و لندن/ #جورج_اورول
ترجمه: بهمن دارالشفایی
@skybook