eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
492 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
119 ویدیو
7 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🎥 #نادر_ابراهیمی از ایستادن در قله خطر می‌گوید. پ‌ن: این چشم حقیقت بین است که تو را به دنبال خ
. هيجان و ماجرا از زندگی همهٔ ما رانده شده و در وسائل ارتباط جمعی اجتماع كرده جنگ آنجاست ماجرا آنجا عشق آنجا و رنج نيز آنجا در تصوير در صوت و در حروف ريز و درشت... تضادهای درونی @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
کله‌شقی،زندگی را به طرز خاصی شیرین و دردناک می کند؛اما گذشته از مزه‌ی زندگی،به آن مفهوم می دهد،رن
. یک بار تازه پزشکی که نامش را هم فراموش کرده‌ام از من خواست که برایش یک تابلوی «دکتر...» بنویسم و بیست و پنج ریال هم بگیرم. نوشتم و بردم تا تحویل بدهم و بیست و پنج ریالم را بگیرم. دکتر، خط را نگاه کرد، کمی دور و مختصری نزدیک شد، گره برابروها انداخت و گفت: «کتر»ش کج است. من هم کمی عقب رفتم کمی جلو آمدم و نتوانستم بفهمم کجای «کتر»ش کج است؛ اما او تحصیل کرده و باسواد بود و من کم و بیش بی‌سواد. ممکن نبود حرف مرا قبول کند. گفتم: حالا فرض کنیم «کتر»ش کمی کج باشد. به کجای قضیه برمی‌خورد؟ تو دکتری، مواظب مریض‌هایت باش، چه کار به «کتر» کجش داری؟ اوقاتش تلخ شد و گفت: «به درد نمی‌خورد.» چانه زد و پنج ریال به خاطر کجی «کتر» از دستمزدم کم کرد. این کجی «کتر» هرگز از خاطرم نمی‌رود. هنوز هم وقتی تابلوهای شکیل این همه پزشک را به در و دیوار این شهر بیمار می‌بینم و به یاد آن «کتر» کج می‌افتم، خنده‌ام می‌گیرد. راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخه‌ات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخه‌ات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ می‌دانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همه‌ی دکترها -حتی بی استعدادترین‌شان- به فکر معالجه‌ی جدی مریض هایشان می‌افتند؟ یعنی قضیه‌ی طب و معالجه به کلی شکل دیگری پیدا می‌کند؟ 📚 ابن مشغله/ @skybook
. من همیشه فکر می‌کنم اگر آیندگان بخواهند تاریخ طبابت زمان حال ما را بنویسند، چه چیز حیرت انگیزی از آب در می‌آید. طبابت در این مملکت یکی از حیرت انگیزترین پدیده‌های تاریخ بشر است. می‌پرسد: «شغل ایشان چیست؟» جواب می‌دهد «دکتر است دکتر» می‌گوید: «خوب... پس الحمد لله درآمد خیلی خوبی دارد» چیزی که مطرح نمی‌شود این است که: «پس زندگی‌اش را وقف بیماران و مردم علیل این آب و خاک کرده...» و امثال این حرف‌های مسخره‌ی احمقانه‌ی قدیمی. بگذریم. طبیب خوب و شریف هم داریم. اگر حالا کم داریم بعدها خیلی زیاد خواهیم داشت. این، به ساختمان و حرکت فرهنگ مربوط است نه بدی و خوبی آدم‌ها. 📚 ابن مشغله/ @skybook
. صحرا غریب بود شب‌ها با آسمان پهناور و پرنگین، روزها با آفتابی کامل و سوزان. صحرا غریب بود. پیت‌های بنزین را می‌چیدیم و در سایه شان، بعد از ظهرهای داغ چرت میزدیم. کار، سنگین و مطبوع بود. می‌ساییدیم، می‌بریدیم، لحیم میکردیم، جوش میدادیم، باز میکردیم و می‌بستیم و به ماشین‌های وامانده‌ی معطّل، حیات دوباره می‌دادیم. میله‌ی داغ دستم را می‌سوزاند. عرق چون باران بود. صحرا غریب بود. همیشه صدایی داشت. هنوز هم دارد صدای عبور کامباین‌ها، صدای حرکت تراکتورها، صدای موتورهای آب و اگر هیچکدام اینها نباشد صدای جیرجیرک‌ها و باد صدای ضربه‌های قلب صحراست... ...صحرا را رها کردم و به شهر آمدم یعنی یک دوره‌ی کارمان تمام شد و من دیگر برنگشتم؛ اما یاد صحرا آنچنان ماندگار شد که در خواب و بیداری، پرهیز از آن ممکن نبود. در همان شب‌های عظیم صحرا بود که دانستم ایران را سخت و بی حساب دوست داشتن، محکومیت من است؛ همه جای ایران و همیشه‌ی ایران را. مثل بچه‌ها خاک را در چنگ گرفتن و برسکّه‌ی گمشده‌یی در توده‌ی بزرگ خاک گریستن. 📚 این مشغله/ @skybook
. در سکوت سرد سحر، به صورت پرشور و شّر علی نگاه می‌کنم و می‌اندیشم: «در دقایقی از تاریخ برای یک ملت، زندگی جنگ است و جنگ تمامی زندگی. در چنین دقایقی ملت غذای جنگ می‌پزد، سرای جنگ می‌سازد، جامه‌ی جنگ می‌دوزد، خواب جنگ می‌بیند و صبورانه، ساحرانه و سنگی می‌جنگد؛ و خوشا به حال ملتی که میداند برای چه باید جنگید و جان سپرد و جاودانه شد»... 📚 با سرود خوان جنگ در خطه‌ی نام و ننگ @skybook
زمانی که با زمانه‌ی خویش نساختی و با مسندنشینان و امربران ایشان کنار نیامدی و آنچه را که جاهلان میگویند، جاهلانه باز نگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد ـ حتی اگر در کنج منزلی در شهری ساکن باشی. و اگر بر نپذیرفتن پای فشردی، آواره‌ات خواهند کرد یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید... 📚مردی در تبعید ابدی
‌‌ من داستان می‌نویسم، تاریخ نمی‌نویسم. تاریخ‌های بسیاری قبل از من نوشته شده است و همزمان با من و بعد از من نیز نوشته می‌شود و خواهد شد؛ اما داستان فقط یکبار نوشته میشود؛ فقط یک بار... آنها که واقعیت را می‌خواهند نه حقیقت را، و طالبِ واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، می‌توانند بی دغدغه‌ی خاطر، به بهترین تاریخ‌ها مراجعه کنند... 📚 سه دیدار @skybook
‌ ...در میانه‌ی میدان... 🔹 متن خوانی و گفتگو با محوریت کتاب: "سه دیدار" (بر اساس داستان زندگی امام روح‌الله خمینی‌ره) اثر: 🔸 جلسه اول 📆 امروز سه شنبه ۲ مردادماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۸:۳۰ سرای هنر و اندیشه(سها) جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار می‌گردد. لینک دعوت مجازی🔻 https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @soha_sima @skybook
‌ 🌱 به فرزندان خود اگر به راستی خواهان خوشبختیِ عمیقِ آنها هستید و اگر میخواهید که در قلب‌هایشان همیشه مهری باشد عطوفتی، صفایی، شوقی و سلامتِ آرامش بخشی، حب الوطن بیاموزید...🇮🇷 @skybook
‌ ...در میانه‌ی میدان... 🔹 متن خوانی و گفتگو با محوریت کتاب: "سه دیدار" (بر اساس داستان زندگی امام روح‌الله خمینی‌ره) اثر: 🔸 جلسه چهارم 📆 امروز سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ سرای هنر و اندیشه(سها) جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار می‌گردد. @soha_sima @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
واگذاری امتیار آثار نادر ابراهیمی به انتشارات امیرکبیر 🔹انتشارات روزبهان امتیاز انتشار کلیه آثار م
‌ در سال ۵۷ نوشتن کتاب کوچکی را درباره‌ امام(ره) آغاز کردم به نام «دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آید» و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. به هر حال امام(ره) را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمی‌شناسم که همتا و همپای امام(ره) باشد... فرزانه منصوری، همسر زنده‌یاد ابراهیمی، در مراسمی به مناسبت بیست و پنجمین سالروز رحلت امام(ره)، درباره دغدغه همسرش برای نگارش کتابی درباره امام(ره) گفته است: ابراهیمی از خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷ آنچه را که راجع به امام(ره) می‌نوشتند، پیگیری می‌کرد. حرکت‌هایی را که انجام می‌دادند، پیگیری می‌کرد و کم و بیش با زندگی ایشان آشنا بود. در سال‌های مبارزات اعلامیه‌ها را می‌نوشت؛ بدون اینکه امام(ره) را دیده باشد. پس از اینکه امام(ره) وارد تهران شدند، نادر ابراهیمی ایشان را ندیده بود و هرگز هم حضوری ایشان را ملاقات نکرد. اما پژوهش‌هایش را ادامه می‌داد. در خاطرم هست که سال‌های اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامه‌ها و مجله‌ها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام(ره) خارج از کشور انجام می‌دادند، از روزنامه‌ها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را می‌خواند و جمع‌آوری می‌کرد؛ برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد. @skybook
‌ ‌📗آتش بدون دود اولین چاپ قیمت: ۱.۳۰۰.۰۰۰ تومان @skybook