eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
979 دنبال‌کننده
139 عکس
28 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
دُرج ولایت؛ احادیث منظوم علوی.pdf
761.6K
«درج ولایت» (چهل رباعی برگرفته از احادیث امیر بیان، حضرت مولا امیرالمومنین صلوات‌الله علیه) این اثر، با همدلی و همکاری اساتید ارجمند آقایان: دکتر محسن تیموری و استاد عینی‌پور به زبان فارسی و انگلیسی ترجمه شده است. این اثر، به میمنت زادروز مولود کعبه به شما علوی‌مرامان تقدیم می‌شود. امید است، در معرفی و دفاع از مکتب علوی بیش از همیشه، سهیم باشید. @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
در سینه‌ای که عطر سکوت تو می‌وزد نور خداست از ملکوت تو می‌وزد یک چشمه از زلال تماشای عاشقی‌است چشمی‌ که در حریم سکوت تو می‌وزد هر جا که عطر سرخ اجابت شکفته است باور کنیم راز قنوت تو می‌وزد ای عشق، راز سبز شکفتن به دست توست یعنی بهار در برهوت تو می‌وزد والاتر از همیشه و پایین‌تر از هنوز معراج در حریم هبوط تو می‌وزد ما کیستیم؟ پرسش بی‌پاسخ حیات تقدیر ماست در جبروت تو می‌وزد... تابستان ١٣٧٩ @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
به یاد زنده‌یاد دکتر_ قیصر_امین‌پور بی بال پریدن تو را سنجیدیم در آینه‌های ناگهانت دیدیم با صبر تو، ایمان تو، تنهایی تو دستور زبان عشق را فهمیدیم @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
پیشکش به: خاک پای زائران بارگاه کریمه اهل بیت اى جوهر عقل! عشق را مفهومی هم‌چون شب قدر، قدر نامعلومی قم با تو مدینهٔ ولایت شده است تو، فاطمهٔ‌ چهارده معصومی یافاطمه اشفعی لنا فی‌الدنیا یافاطمه اشفعی لنا فی‌العقبا یافاطمه اشفعی لنا فی‌الجنه یعنی همه‌جا، هوای ما را همه‌جا... ای دختر «عصمت» و «ولی‌الحسَنات» بانوی کریمه، گنج لطف و برکات یا ایتها الفاطمةُ المعصومه تقدیم به محضرت، هزاران صلوات... @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
... باران دوباره دل‌پذیر آمد سرشار آمد، سر به زیر آمد در عالم بالا خبرهایی‌است این‌گونه باران دل‌پذیر آمد تا از طراوت‌ها نشان آرد هر ابر سمت آبگیر آمد هر ابر، باران هدایت شد با رودها در این مسیر آمد تا رمز رویش را به او گوید باران به دیدار کویر آمد باران به لحن رعد و طوفان بود گرچه به نرمای حریر آمد باران وحی از آسمان بارید حکم ولایت در غدیر آمد آن حکم حق، بار امانت بود حکم خدا باری خطیر آمد بار امانت عشق مولا شد در عشق او خیر کثیر آمد پیچید بوی نام مولا و در باغ جان، عطر عبیر آمد نور هدایت در فضا پیچید یعنی سراج آمد منیر آمد دست دو مولا در طراز هم آری مراعات‌النظیر آمد الیوم اکملت لکم را خواند روح بشارت از بشیر آمد لحن «فهذایش» به ما فهماند مرجع برای این ضمیر آمد ما خوب می‌دانیم مولا کیست بر منکران اما نذیر آمد اکنون ولی‌الله اعظم اوست بعد از رسول‌الله امیر آمد بعد از پیمبر بهترین مولا در کار دین نعم‌النصیر آمد مولاعلی‌بن‌ابی‌طالب بخت جوان با رای پیر آمد یک‌باره خم شد پشت ابلیس و در ناله و بانگ و نفیر آمد تکلیف شب با روز روشن شد چون حکم فردوس و سعیر آمد هارون امت از پی پیکار با سامری‌های شریر آمد لرزه به جان روبهان افتاد دیدند جای شیر، شیر آمد آن شیر، شیر بیشه توحید شیر خداوند قدیر آمد آمد قسیم‌النار والجنه حبل‌المتین و دستگیر آمد مسکین راه او، یتیمش باش آن دستگیر هر فقیر آمد بر سفره‌اش بنشین که مصداق یا راحم الطفل‌الصغیر آمد *** سبحانک! این شعر و شأن تو؟ تا بارگاهت مستجیر آمد با ذکر یامولا اَجِرنا و یا مستعان و یا مجیر آمد ذره‌نوازیِ تو و این شعر... در چشم‌ها گرچه حقیر آمد.. تیرماه ١۴٠١ @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
(علیه‌السّلام) شب بود و حصار غم، صدای زنجیر یک دل، دل خسته، آشنای زنجیر این پیکر خسته‌ای که در تابوت است مدفون شده زیر پاره‌های زنجیر در ساحت عشق دید جای زنجیر خلقی خُفته به لای‌لای زنجیر پیچید شبی به دست و پای زنجیر خاموش کند مگر صدای زنجیر... هم صحبت او بود صدای زنجیر بر پیکر او بود ردای زنجیر با زخم شکفت در هوای زنجیر آن مرد که بود آشنای زنجیر @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
ای در نگاهت هزاران درِ بستۀ آسمانی کی می‌گشایی به رویم دری از سر ِمهربانی تو با سرانگشت خود پرده از راز گل می‌گشایی با دست خود شبنم صبح در کام گل می‌چکانی تو در دل سنگ‌ها بغض هر چشمه را می‌شناسی تو رودها را به آبی‌ترین لحظه‌ها می‌رسانی وامی‌کنی مشت هرچه مترسک- که حجم فریب است- می‌آیی و بیدها را به خاک ادب می‌نشانی آغاز باران و خورشید در چشم‌های تو پیداست تو با درخت و نسیم و گل و شاپرک، هم‌زبانی کی طعم دیدار خورشید را می‌چشانی به گل‌ها کی گرد اندوه را از نگاه همه می‌تکانی؟ دنیای بی تو فریب است؛ رنگ است؛ نام است؛ ننگ است؛ ای خضر! ما را ازین ورطۀ وهم، کی می‌رهانی؟ برما جزیره‌نشینان سیاره درد، رحمی! امثال ما را فقط تو از این رنج‌ها می‌توانی... چشم‌انتظار تو بیرون این شهر من ایستادم قرآن و آئینه در دست شاید مرا هم بخوانی می‌دانم ای دوست می‌آیی و می‌نشینی کنارِ آنان که خوبند، در شهر در خلوت بی‌نشانی... مادر بزرگم همیشه دعا می‌کند در حق من: «روزی الهی ببینم که سرباز صاحب‌زمانی» یک روز در مسجد سهله از شوق دیدار گفتم حس من این است امروز در مسجد جمکرانی تیرماه 1396 (علیه‌السّلام)