#شعرخوببههمهدیهدهیم
#شعر_منتخب
#شعر_سهل_ممتنع
#شعر_اعتراض
#شعر_تبیینی
#شعر_انقلابی
#شعر_عامیانه
🔹سراب🔹
از غرب چه دیدیم؟ به جز شوخی و شنگی
غیر از فکل و کاکل و عریانی و منگی
مغرب چه گلی زد به سر ما که اسیریم
در چنبرهی موحش این افعی زنگی؟
در غارت و کشتار به گردش نرسیدند،
قیصر به سبکسیری و تیمور به لنگی
کردهست تعارف به تو گر جام بلورین
کردهست نهان، پنجهی پولادی و سنگی
زین طایفه بگریز! که دارند مهارت،
در زادن زشتی و تظاهر به قشنگی
در فسق و هوسبارگی و سکس: صداقت
در توطئه و غارت و تاراج: زرنگی
شد زاده از او داعش و قصاب تلآویو
با اینهمه، مشرق زده خود را به مشنگی!
دزدیده بسا یوسف از این قافله با مکر
بلعیده بسا یونس، با خوی نهنگی
بسیار خراشیده ز رخسار زنان، شرم
با پنچهی چنگیز؟ نه، با ناخن رنگی!
هم برده شهامت ز دل شیرزنِ شرق
هم داده به او پالتو و کفش پلنگی
برداشته از چهرهی مردان، خط ابرو
آویخته گیسوی دراز از سر چنگی
آمیخته شد با رژلب، بس نخِ سیگار
ایوای بسا دخترکان، دودی و بنگی...
[ ]
فرزند من! از پارتی غرب چه دیدی؟
جز جمعیتی بوالهوس و هیز و مفنگی...
ما زادهی شرقیم، چرا مد شده تقلید
از ژست سلبریتی معیوب فرنگی؟
پیوند تو با گربه و سگ نیست تجدد!
نسلی رسد اینگونه ز شیری به خدنگی
دامان تو پاک است، چرا دامن کوتاه؟
شلوار، چرا پاره؟ چرا لولهتفنگی؟
دانم که چنین نهی ز منکر نپذیری
یا امر به معروف ز آرایش جنگی
من نیز از این شیوهی اجرا به فغانم
من هم چو تو دلخونم از این گیجی و منگی
دانم که در این قافله گوش شنوا نیست
دانم ز تو خواهند فقط گوش بهزنگی
اما تو بههُش باش، مبادا بگذاری
لب را ز عطش بر لب آن مار شلنگی!
ویرانگری و نسلکشی پیشهی غرب است
اینجاست اگر شیوهی سرکوب، فشنگی
پس جانب صیاد مرو از قفس شرق
هرچند نفس یافته چون قافیه، تنگی
در خانهی خود باش و به تعمیر بیندیش
بیهوده مکن میل به آن کاخ کلنگی
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
️
#شعرخوببههمهدیهدهیم
#حضرت_زینب(سلاماللّهعلیها)
#اربعین
#زبان_حال
#شعر_سهل_ممتنع
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
ندای کاروانی از وطن دور
به گوش جان، ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهی دل، با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاری است
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهی پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر، آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید
همان خواهر، ولی خاطر پریشان
سیهپوش و بنفشهپیکر آید
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وایوای» از جان زهرا
صدای «هایهای» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید»
«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید»
«به گوشم، عمّه! از گهوارهی گور
در این صحرا، صدای اصغر آید»
«در این صحرا مکن منزل، که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
#محمدجواد_غفورزاده_(شفق)
ابیات داخل گیومه، تضمین ابیات «مرحوم جودی خراسانی» است.