#شعر_منتخب
#شعر_خوب به هم #هدیه دهیم
برای داغ#آبادان
شب آمد شب ماتم دیگری
سراغ من آمد غم دیگری
تلنبار شد در دل تنگ من
غم دیگری ماتم دیگری
میندازم ای موج چون صخره ها
به دامان نامحرم دیگری
بزن سیلی آبداری به من
بزن سیلی محکم دیگری
مرا زیرو رو کردی و ساختی
از آوار هایم بم دیگری
لگد کوب غم کن مرا و بساز
ز من چشمه زمزم دیگری
من از عالم دیگری آمدم
بنا می کنم عالم دیگری....
#آبادان
#متروپل
#سعید_بیابانکی
برگرفته از سایت عقیق
#شعر_منتخب
#شعر_خوب_به_هم_هدیه_دهیم
یادی از شاعران ولایی- انقلابی دهه شصت
مباد آسمان بي تو خالي بماند
واين چشمه دور از زلالي بماند
مبادا پس از دستهايش دهِ ما
گرفتار افسردهحالي بماند
يقين دارم اين را كه خواهيم ماندن
اگر كاسه هامان سفالي بماند
ولي بيمناكم از آنگونه روزي
كه با ما فقط بيخيالي بماند
چه ننگىاست مردان ده را كه فردا
نماند ده و خشكسالي بماند
درختان ما سبز گردد بپوسد
و زنبيل همسايه خالي بماند
مباد آسمان بي تو آرى بماند
گرفتار افسرده حالي بماند
محمدکاظم کاظمی
#امام_خمینی_(ره)
#نیمه_خرداد_ماه_1368
#شعر_انقلاب
#دعوت_به_وحدت_فکری
#امید_بخشی_به_امت_امام
#شعر_منتخب
#شعر_خوب_به_هم_هدیه_دهیم
یادی از شاعران ولایی- انقلابی دهه شصت
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم
بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم
شکست کشتی دریادلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم
اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم
اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را به وسعت آئینه ها ادامه دهیم
تو آن قصیده شیوای ناتمامی، کاش
به شیوه ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم...
زندهیاد دکتر قیصر امینپور
#امام_خمینی_(ره)
#نیمه_خرداد_ماه_1368
#شعر_انقلاب
#طرح_اندیشه_ادامه_راه_امام
#امید_بخشی
#شعر_منتخب
#شعر_خوب_به_هم_هدیه_دهیم
هنوز نام تو در شهر آسمان، ماه است
و با قیام تو شهری ستاره همراه است
هنوز از تو سرودن به لحن قمریها
شکوهمندترین لحظۀ سحرگاه است
چنان به عشق خداوند دست یافتهای
که در حلاوت نامت طنین «الله» است
هزار کوه، اگر نردبان شود بی شک
برای درک تو دست زمانه کوتاه است
عبای سادۀ تو جانماز خورشید است
همان عبا که شمیمش هنوز با ما هست
علی گلی حسینآبادی
#غزل
#شعر_انقلاب
#امام_خمینی_ره
#شعر_انقلاب
#شعر_ولایی
#شعر_منتخب
#شهدای_حرم_شاهچراغ
کمکار شدم؛ به عشق وادارم کن
خودخواه شدم؛ پیش خودم خوارم کن
ای چادر خونرنگ، اذان میگذرد
از خواب عمیق مرگ، بیدارم کن
دکتر_حامد_اهور
#شعر_منتخب
#شهدای_حرم_شاهچراغ
بینِ پرافشانی هزار کبوتر
شد قلمِ این قصیده، قامت یک پر
دفتر شعر من است بال فرشته
جوهر شعر من است خون کبوتر
دست بریده گرفت دست مرا هم
تا بنویسم شکست، پشت برادر...
تا بنویسم حرم پناه ندارد
تا بنویسم امان ز غصه معجر
غربت آل نبی، ز غفلت مردم،
حرمله را راه داد غفلت دیگر...
فتنه فصل خزان و فتنه طوفان
آینههای حرم شکست مکرر
آن همه سنگ سیاه هرچه شکستند
آینهها بیشتر شدند منور
خون شهیدان چراغ و شاهچراغ است
آیه نور است بیت آل پیامبر
غرق شود بین خون این همه عاشق
فتنه تکفیری و منافق و کافر
فتنه به دشمن چراغ سبز نشان داد
تا مگر آتش زنند باز بر این در....
حضرت خیرالنسا گریست برایِ
سرخی چادرنماز مشکی مادر
اشک رباب و رقیه، اشک سکینه است
قطره خونی که ریخت از رخ خواهر
آن پسر هفتسالهای که به خون خفت
عاشق و همنام توست یا علیاصغر
حرمله در کف گرفت تیر و کمان را
آه دوباره هدف، سپیدی حنجر...
#حاج_سعید_حدادیان
#شعر_منتخب
#شهدای_حرم_شاهچراغ
بیخبر، بیپناه، کشته شدند
به کدامین گناه کشته شدند؟
همه پروانههای شاهچراغ
دور آن شعله، آه! کشته شدند
حرم امن است، امن، امّا آه
زائران را نگاه! کشته شدند
عاشقان نماز شام حرم
غرق در نور ماه کشته شدند
لحظۀ گفتن تشهّد بود
وسط «لا اله...» کشته شدند
زیر چادرنمازهای سفید
گیسوان سیاه کشته شدند
کودکان و عروسکان آنجا
به کدامین گناه کشته شدند؟
#بهجت_فروغی_مقدم
#شعر_منتخب
موجیم و پرخروش و روان ایستاده ایم
باغیم و روبه روی خزان ایستاده ایم
یک عمر در مقابل طوفان فتنه ها
چون کوه با تمام توان ایستاده ایم
غافل نمی شویم دمی از دسیسه ها
ما مثل تیر پشتِ کمان ایستاده ایم
بار نهال و نخل کهنسال ما یکی است
با ریشه ایم و پیر و جوان ایستاده ایم
در ما شکوه نعره ی الله اکبر است
مثل مناره های اذان ایستاده ایم
همواره زنده ایم و دمادم تپنده ایم
باور مکن که از ضربان ایستاده ایم
گفتند با گذشت زمان خسته می شوید
ماروی شانه های زمان ایستاده ایم
دشمن به نیش و دوست به زخم زبان زند
با هر چه نیش و زخم زبان ، ایستاده ایم
دشمن خیال خواری ما را به گور برد
تا مرگ پای عزتمان ایستاده ایم
گاهی همین گذشتن ما ایستادگی است
وقتی گذشته ایم ز جان ایستاده ایم
گاهی خروش و گاه سکوت است رزم ما
یعنی که آشکار و نهان ایستاده ایم
ما عاقبت به چشمه ی خورشید می رسیم
هر لحظه هر کجای جهان ایستاده ایم
#هادی_ملک_پور
#شعر_منتخب
من از خودم به نیم دیگرم پناه می برم
به کوره راه در برابرم پناه می برم
به گریه ای که روح پرور است و مرد آفرین
از این جمود رقت آورم پناه می برم
و از محاق بی تحمل دقیقه های عمر
به رنج لحظه های آخرم پناه می برم
جهان برادری شد و مرا به درهمین فروخت
به چاه مکر نابرادرم پناه می برم
از این جهان سایه ها از این جهان فتنه ها
به حوض لاجوردی حرم پناه می برم
اگر چه موی من سپید شد شبیه کودکی
به چادر سیاه مادرم پناه می برم
#حسین_عباسپور
#شعر_منتخب
عطر شهادت
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
در مطلع ماه، آسمان رنگ عزا داشت
آن شب هلال ماه پنهان گریه میکرد
بر گنبد شاهِ چراغ آن پرچم سبز
یکپارچه با کل ایران گریه میکرد
در هجر زوّاری که دیگر برنگشتند
بیش از همه دروازهقرآن گریه میکرد
عطر شهادت با اذان در شهر پیچید
گلدسته همدم با شهیدان گریه میکرد
بر مشهدِ شاهِ چراغ آتش گشودند
شیراز با شاه خراسان گریه میکرد
تا حرمت موسیبنجعفر را شکستند
معصومه در قم دلپریشان گریه میکرد
در آن شب پاییز، ایرانِ غمانگیز
یکریز چون ابر بهاران گریه میکرد
حب الوطن ایمان ایران را نشان داد
آنسان که حتی هفتِ آبان گریه میکرد
... از این جنایت حزب شیطان خنده میزد
جن و ملک بر حال انسان گریه میکرد
مادر کنار کودک بیجانش افتاد
تا پای جان بر پارۀ جان گریه میکرد
طفل یتیمی بیامان در صحن میگشت
از دیدن آن صحنه حیران گریه میکرد
آن شب ضریح از قلب سوزان زار میزد
هر زائری کنج شبستان گریه میکرد
هنگامۀ پرواز، پر از دستش افتاد
خادم زمین افتاد و دربان گریه میکرد
آیینههای دلشکسته غرق خون شد
هر آینه، هر خشت ایوان گریه میکرد
آن شب زیارتها مفاتیح الجنان شد
با هر زیارتنامه، قرآن گریه میکرد
... یک نوجوان همراه عبدالله و قاسم
از شوق جانان با دل و جان گریه میکرد
... باید که مقتل خواند اما با اشاره
خاتم به انگشت سلیمان گریه میکرد..
::
آن شب دمید از خون طفل و پیر، لاله
از هفت ساله بود تا هفتاد ساله
وقتی گلوها با گلوله لالهگون شد
ذکر حرم «انا الیه راجعون» شد
حتی در اوج گریه نستوه ایستادیم
ابری ولی محکمتر از کوه ایستادیم
ما با شهادت افضلالاعمال داریم
تا مطلعالفجر فرج چشمانتظاریم
✍🏻 #سیدمحمدرضا_یعقوبیآل
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
#شعر_منتخب
#یلدا
دلهای ما هرلحظه دنبال بهانهاست
با هربهانه سوی این خانه روانهاست
رسم است بین ملت ایران که باید
هرکس شب یلدا به نزد مادر آید
ما مادری داریم بهتر از دو عالم
دلدادگانش هاجر و حوا و مریم
ما کیستیم؟ او مادر هفت آسمان است
هستی اگر جسم است، او روح است و جان است
ای از تمام مهربانها مهربانتر
بر حال زار عاشقان خویش بنگر
بانوی مریم ها، کنیز کبریایی
یلدای ما نه، لیلةالقدر خدایی
ترکیب آب و آتشم، درمان و دردم
گیسوی یلدا را شبی تجزیه کردم
دیدم که در فرهنگ ما«یل» پهلوان است
«دا» نیز آن مادر که خیلی مهربان است
با این حساب ای عاشقان اهل معنا
یلدا برای من علی بودهاست و زهرا
آری شب یلدا، شب مادربزرگ است
جشن شنیدن از لب مادربزرگ است...
#سعید_حدادیان
#شعرخوببههمهدیهدهیم
#شعر_منتخب
#شعر_سهل_ممتنع
#شعر_اعتراض
#شعر_تبیینی
#شعر_انقلابی
#شعر_عامیانه
🔹سراب🔹
از غرب چه دیدیم؟ به جز شوخی و شنگی
غیر از فکل و کاکل و عریانی و منگی
مغرب چه گلی زد به سر ما که اسیریم
در چنبرهی موحش این افعی زنگی؟
در غارت و کشتار به گردش نرسیدند،
قیصر به سبکسیری و تیمور به لنگی
کردهست تعارف به تو گر جام بلورین
کردهست نهان، پنجهی پولادی و سنگی
زین طایفه بگریز! که دارند مهارت،
در زادن زشتی و تظاهر به قشنگی
در فسق و هوسبارگی و سکس: صداقت
در توطئه و غارت و تاراج: زرنگی
شد زاده از او داعش و قصاب تلآویو
با اینهمه، مشرق زده خود را به مشنگی!
دزدیده بسا یوسف از این قافله با مکر
بلعیده بسا یونس، با خوی نهنگی
بسیار خراشیده ز رخسار زنان، شرم
با پنچهی چنگیز؟ نه، با ناخن رنگی!
هم برده شهامت ز دل شیرزنِ شرق
هم داده به او پالتو و کفش پلنگی
برداشته از چهرهی مردان، خط ابرو
آویخته گیسوی دراز از سر چنگی
آمیخته شد با رژلب، بس نخِ سیگار
ایوای بسا دخترکان، دودی و بنگی...
[ ]
فرزند من! از پارتی غرب چه دیدی؟
جز جمعیتی بوالهوس و هیز و مفنگی...
ما زادهی شرقیم، چرا مد شده تقلید
از ژست سلبریتی معیوب فرنگی؟
پیوند تو با گربه و سگ نیست تجدد!
نسلی رسد اینگونه ز شیری به خدنگی
دامان تو پاک است، چرا دامن کوتاه؟
شلوار، چرا پاره؟ چرا لولهتفنگی؟
دانم که چنین نهی ز منکر نپذیری
یا امر به معروف ز آرایش جنگی
من نیز از این شیوهی اجرا به فغانم
من هم چو تو دلخونم از این گیجی و منگی
دانم که در این قافله گوش شنوا نیست
دانم ز تو خواهند فقط گوش بهزنگی
اما تو بههُش باش، مبادا بگذاری
لب را ز عطش بر لب آن مار شلنگی!
ویرانگری و نسلکشی پیشهی غرب است
اینجاست اگر شیوهی سرکوب، فشنگی
پس جانب صیاد مرو از قفس شرق
هرچند نفس یافته چون قافیه، تنگی
در خانهی خود باش و به تعمیر بیندیش
بیهوده مکن میل به آن کاخ کلنگی
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
️