eitaa logo
کانال ســـرבار בلها
1.2هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.8هزار ویدیو
80 فایل
کانال سردار دلها با تاسی از الگوی حاج قاسم سلیمانی تمام همت را درمعرفی آن شهیدوالامقام بکار می بندد تا مکتب آن شهید را به نسل جامعه معرفی نمایید. قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ســـرבار בلها
~🕊 📙|#سلیمانی عزیز 🔮|#قسمت سی وهشتم 🦋نفرت و کینه که کم نداشتم از ایران و ایرانی جماعت😑. همه جمع شد
~🕊 📙| 🔮| سی ونهم 🧩افطاری دعوت بودیم، جمع خانواده‌های‌شهدا جمع بود😍. فرمانده هم آمده بود😮. حاج قاسم برای احوالپرسی سر تک تک میزها می‌رفت🥰. سر میز ما که آمد، سراغ فاطمه و زینب را هم گرفت😌. اسم بچه های شهدا خوب در ذهنش می‌ماند☺️. 🧩حسین تشکر کرد که ما را برای افطاری دعوت کرده‌اند🙃🙏🏻. حاجی با لبخند🙂 گفت: شما هم دعوت کنید، میام😉. 🧩من که باورم نمی‌شد😟. آخر حاجی یک سر داشت و هزار سودا🤷🏻‍♀. چطور می‌توانست وقت بگذارد بیاید خانه ما😳😍؟! 🧩برای اینکه مطمئن شوم، از حسین پرسیدم: حاجی شوخی که نمیکنه🧐؟ پسرم هم مثل من تعجب کرده بود اما گفت: فکر نمی کنم🤔، خیلی جدی بود😍. 🧩چند بار با یکی از دوستان حاجی تماس گرفتیم📞. هر بار میگفتند حاجی ایران نیست☹️. 🧩هفت صبح تلفن زنگ خورد: حاج قاسم سلام رسوندن. گفتن برای ناهار میام منزل شما🙃🙂. 🧩دعوت کردیم، آمدند🥰. ✍🏻راوی: همسر 📚منبع: باشگاه خبرنگاران جوان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌈سر صبحی جایی باز نبود😩. با حسین آنقدر خیابان ها را بالا و پایین رفتیم تا مغازه‌ها تک تک باز شدند😏💪🏻. میهمان عزیزی داشتیم😍. میخواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم😌. حسین گفت مامان این کار رو نکن😑، حاج قاسم ناراحت می‌شه🥺. فکر نمی‌کنم یه نوع غذا بیشتر بخوره☹️. 🌈خریدهایمان را که کردیم، تصمیم گرفتم یک غذای محلی شمالی بپزم😋. دوباره تلفن‌خانه زنگ خورد😕. صدای همان آقایی بود که صبح تماس گرفته بود😟. پر از دلهره شدم😨. خدای من، نکند میهمانی به هم خورده باشد😱؟ 🌈بنده خدا گفت: مهمون شما فقط حاج قاسم هستن، برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاجی گفتن ناهار ساده باشه🙃. ✍🏻راوی: همسر 📚منبع: باشگاه خبرنگاران جوان # ادامه دارد
کانال ســـرבار בلها
~🕊 📙|#سلیمانی_عزیز 🔮|#قسمت سی ونهم 🧩افطاری دعوت بودیم، جمع خانواده‌های‌شهدا جمع بود😍. فرمانده هم
~🕊 📙| 🔮| سی ونهم 🧩افطاری دعوت بودیم، جمع خانواده‌های‌شهدا جمع بود😍. فرمانده هم آمده بود😮. حاج قاسم برای احوالپرسی سر تک تک میزها می‌رفت🥰. سر میز ما که آمد، سراغ فاطمه و زینب را هم گرفت😌. اسم بچه های شهدا خوب در ذهنش می‌ماند☺️. 🧩حسین تشکر کرد که ما را برای افطاری دعوت کرده‌اند🙃🙏🏻. حاجی با لبخند🙂 گفت: شما هم دعوت کنید، میام😉. 🧩من که باورم نمی‌شد😟. آخر حاجی یک سر داشت و هزار سودا🤷🏻‍♀. چطور می‌توانست وقت بگذارد بیاید خانه ما😳😍؟! 🧩برای اینکه مطمئن شوم، از حسین پرسیدم: حاجی شوخی که نمیکنه🧐؟ پسرم هم مثل من تعجب کرده بود اما گفت: فکر نمی کنم🤔، خیلی جدی بود😍. 🧩چند بار با یکی از دوستان حاجی تماس گرفتیم📞. هر بار میگفتند حاجی ایران نیست☹️. 🧩هفت صبح تلفن زنگ خورد: حاج قاسم سلام رسوندن. گفتن برای ناهار میام منزل شما🙃🙂. 🧩دعوت کردیم، آمدند🥰. ✍🏻راوی: همسر 📚منبع: باشگاه خبرنگاران جوان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌈سر صبحی جایی باز نبود😩. با حسین آنقدر خیابان ها را بالا و پایین رفتیم تا مغازه‌ها تک تک باز شدند😏💪🏻. میهمان عزیزی داشتیم😍. میخواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم😌. حسین گفت مامان این کار رو نکن😑، حاج قاسم ناراحت می‌شه🥺. فکر نمی‌کنم یه نوع غذا بیشتر بخوره☹️. 🌈خریدهایمان را که کردیم، تصمیم گرفتم یک غذای محلی شمالی بپزم😋. دوباره تلفن‌خانه زنگ خورد😕. صدای همان آقایی بود که صبح تماس گرفته بود😟. پر از دلهره شدم😨. خدای من، نکند میهمانی به هم خورده باشد😱؟ 🌈بنده خدا گفت: مهمون شما فقط حاج قاسم هستن، برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاجی گفتن ناهار ساده باشه🙃. ✍🏻راوی: همسر 📚منبع: باشگاه خبرنگاران جوان # ادامه دارد