#رضایت_مشتری
🌸ارسالی از مشتریان محترم🌸
▪️ممنونیم که از سفارشاتتون برامون عکس ارسال میکنید🙏
@sn_shop
📚کتاب دردانه ی کرمان(مجموعه خاطرات درباره ی #سردار_شهید_حاج_حسین_بادپا)
😍چه شیرین است اگر کتابت به خواست #سردار_شهید_سلیمانی به رشته تحریر در بیاید و حتی نام کتابت را 💔حاج قاسم عزیز💔 انتخاب کند.
📘کتاب "#دردانه_کرمان" به بیان خاطراتی از دوست و برادر حاج قاسم، سردار #شهید_حسین_بادپا می پردازد. فقط یک جای خالی بسیار بزرگ در این کتاب وجود دارد و آن هم مقدمه ایست که قرار بود #حاج_قاسم در ابتدای کتاب بیاورد اما با آسمانی شدن #سردار دلها این اتفاق رخ نداد.
✍نویسنده: سارا افضلی
📖تعداد صفحات: ۵۵۸صفحه
▪️ناشر: خط مقدم
💰قیمت: ۹۵.۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۹۰.۰۰۰تومان
........................................
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام 👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/2874235?ref=830y
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
🆔@sn_shop
🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
⁉️شهید حسین بادپا کیست؟
#حسین_بادپا، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۸، در رفسنجان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر سپری کرد. با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷، فعالیت خود را در پایگاه بسیج شهید سید احمد موسوی شروع کرد. در ۱۵ سالگی، عازم #جبهه های نبرد شد. در آنجا، مسئول #محورشناسایی، #فرماندهی گروهان یا معاون گردان بود. یکی از نیروهای #لشکر_۴۱_ثارالله بود و بارها مجروح شد.
در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش، به افتخار #جانبازی رسید.
🔺پس از پایان جنگ، در مأموریت های جنوب شرق لشکر ۴۱ ثارالله، در مبارزه با عناصر #ضدانقلاب و #اشرار در سال ۱۳۷۰، پیشتاز نبرد بود. حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم با راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی، منشأ خدمت به روستاییان و مردم #محروم بود.
🔹 با آغاز درگیری های بین نیروهای #مقاومت و #تکفیری ها در #سوریه، به عنوان #نیروی_مستشاری و داوطلبانه عازم سوریه شد و بارها با #مجروحیت به ایران بازگشت؛ اما هر بار، بدون اینکه منتظر بهبود کامل بماند، به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.
🔸سرانجام در سی و یکم فروردین ۱۳۹۴، طی عملیاتی در منطقه ی «#بصر_الحریر» در استان #درعا در سوریه به شهادت رسید.
@sn_shop
🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
✍مقدمه کتاب دردانه کرمان از زبان نویسنده کتاب :
به یاد دارم وقتی فیلم یا سریالی میدیدم که درباره ی #شهدا ساخته شده یا کتابی می خواندم که درباره ی شهدا نوشته شده بود، به نویسندهی فیلمنامه و کتاب فکر میکردم که وقتی کارش را انجام میداده، چه حس وحالی داشته است.
در همه این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که حضور #حضرت_حق را با همه وجود حس کردند و فصل های سرخ و خونینی را برای سرزمینم به جا گذاشتند تا خاک سبز وطنم را از دسترس فتنه ها و دشمن ها بیرون بکشند. هر وقت دلم می گرفت، در دفترم حرف هایی را که از دل بر می آمد برای شهدا می نوشتم.
یک روز سردار #حاج_قاسم_سلیمانی دفترم را خواند و تحسین شدم. چند سالی از این اتفاق گذشت. سال ۱۳۹۷ بود و عصر جمعه ای. دلم آن روز گرفته بود و گوشه ی اتاقم در حال و هوای خودم بودم. جمعه ها تمام دردهایش را با صبح آغاز می کند و با سکوتش جان آدم را به لب می رساند و به غروب که می رسد پر می شود از بغض. با صدای زنگ تلفن به خودم آمدم. روی صفحه تلفن نوشته بود: شماره خصوصی!
از پشت تلفن صدای آشنایی به گوشم رسید. #شهید_حسین_پورجعفری؛ مکالمهای بسیار کوتاه و دعوت به یک مهمانی غیرمنتظره.
«شنبه رأس ساعت ۹ صبح؛ دفتر حاج قاسم سلیمانی!»
#کتاب_دردانه_کرمان
👇👇ادامه مطلب👇👇
تا لحظه ای که وقت ملاقات با حاج قاسم برسد، گیج بودم که چرا اینجایم! حاج قاسم با روی بازهمیشگی وارد اتاق شد. نیم ساعتی باهم از شهرمان، از همشهریان مان صحبت کردیم. لحظه های ناب سپری می شد و هنوز دلیل دعوت شدنم را نمی دانستم. حاج قاسم با لبخند گفت: «تقریبا حافظه خوبی دارم. یادم می آید که دست به قلم بودی و متن های خوبی درباره ی شهدا می نوشتی، هنوز هم مینویسی؟»
سرم را تکان دادم و گفتم هرازگاهی! و درون دلم غوغا بود. آخر این حاج قاسم بود که...
#کتاب_دردانه_کرمان
@sn_shop
🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷