✂️گزیدهای از متن کتاب «شاهرخ نامه»
-خسته و کلافه عرق از پیشانی پاک می کنم و نگاهی به اطرافم می اندازم. نگاه نافذ مردی درشت اندام نظرم را جلب میکند. ریش پرپشت دارد و کلاه مشکی ساده بر سر و خستگی از تمام صورتش می بارد بر هر سوی خیابان. رنگ زمان به رنگهایش نشسته و چه بیشمار قصه ها که این جا از برابرش گذشته. او ناظر دائمی شب و روز این گذر است. از هر چهره ای بزرگتر (که اگر همین جا میان مردم ایستاده بود هم باز همین بود به یقین) اما همواره ناپیدا. سخت می توانم کسی را ببینم که بالا را هم بنگرد و متوجه او شود. سرها انگار همه پایین است این جا. او یک دیوار کامل مشرف به چهارراه سیروس تهران را پر کرده و نامش را درشت زیر تصویرش نوشته اند: شاهرخ (ابوالفضل) ضرغام.
-تا شاهرخ جلو رفت، اوضاع بدتر شد. شاخ و شانه کشیدن بدل شد به عربده و مشت و سیلی و همیشه هم که یکی بی موقع تیزی می کشد. باز آمد جدا کند، دید از دور دو سه هم محلی دارند می دوند به طرفشان، حکماً به پشتیبانی آنها. در رودربایستی اینها، او هم شروع کرد به لگد زدن و تخت سینه خواباندن و همین کارهای همیشگی حوصله سربر خودشان. غلام یکی از تازه نفسها بود. همیشه می رفت روی سقف نزدیکترین اتومبیل و با دشنه از آن بالا خراب سر رقبا می شد. این بار تا تقلا کند، دعوا تمام شده بود. چرا؟ چون اینها یک بلیزر آبی داشتند که همان کنار ایستاده بود، و رفتن روی بلیزر که کار هر کسی نیست.
-کار نامربوط همیشه داشتی دیگه. کسی کار حسابی نمی کرد که. آقا اول که نمی دونم چی شد به ما گفتن بیا برو کشتی بگیر. این زد کلا همه چیو عوض کرد. زود بیدار می شدم، سر موقع می رفتم می اومدم. بالا هم رفتم، دیگه سر یه مسابقه ای اومدن بالاسر من شب قبلش، تهدید و تیزی و این چیزا، که باید ببازی. من اصلاً نفهمیدم واقعا آدمای کسی بودن یا بازی بود یا چی بود. دیگه منم بی خیال شدم. کاش نمی شدم. دروغ چرا؟ بهترین روزام همونا بود که کشتی می گرفتم. جوون بودم دیگه. خوب بود
🆔@sn_shop
👤محمد مسیح کردستان که بود؟؟؟
مردی که همیشه می خندد حتی در بهبوهه عملیات ❗️
👌توی جَوِّ آن روز کُردستان خَنده رو بودن واقعا نوبَر است. مسئول باشی و با آن سَر و ریش آشُفته هزار تا کار بر عُهده اَت باشد و هزار جایِ کارَت لَنگ بزند و هزار جور حرف بِهت بِزنند...
و هر روز خبر شهادت یکی از بچه هایَت را برایت بیاوَرند و چند بار هر روز بخواهی نفراتَت را از کَمین ضدّ انقلاب در بیاوری و نخوابی و نقشه بکشی و سازمان دِهی کنی و دست آخر هنوز بخندی
🌷واقعا که هنر میخواهد🌷
👥بعضی از همرزمانش تو زمان استراحت، جدول درست می کردند توی یکی از جدول ها نوشته بود:
« مردی که همیشه می خندد »
📝جوابش یازده حرف بود، یکی با مداد نوشته بود « محمد بروجردی»
📗کتاب #محمد_مسیح_کردستان، زندگینامه داستانی سردار رشید اسلام #سرلشکر_شهید _محمد_بروجردی است. کسی که یکی از دوازده بنیانگذار #سپاه پاسداران بود و هنگام فرمان تاریخی حضرت امام به پاوه اعزام شد و از آن به بعد در کردستان درخشید.
📖تعداد صفحات:۸۰۰ صفحه
💰قیمت پشت جلد ۲۵۰,۰۰۰ تومان
🎁قیمت با تخفیف ویژه : ۲۱۵۰۰۰ تومان
✅برای خرید کتاب به ادمین کانال پیام بدهید:
👤@milad_m25
معرفی کتاب های ناب و خواندنی👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530