eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
399 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب راهی به مجنون شهید سید عباس جولایی او قبل از شروع جنگ وارد سپاه می‌شود و با توجه به تجربیاتش در کارهای ساختمانی و عمرانی به مهندسی رزمی سپاه می‌رود. نخستین زاغه‌های مهمات سپاه در غرب،‌توسط او ساخته می‌شود. با تشکیل وزارت سپاه،‌ مدیرکل مهندسی استان تهران می‌شود. گردان‌هایی که برای نصب پل خیبر تشکیل می‌دهد، هسته نخستین تشکیلاتی می‌شود که بعدها قرارگاه «صراط ‌المستقیم» نام می‌گیرد. مسئول نصب پل خیبر، بزرگترین پل تاکتیکی جهان می‌شود. برای حضور مدام در جنگ، فرماندهی تیپ مهندسی رزمی کوثر را قبول می‌کند. مسئول پشتیبانی وزارت سپاه هم می‌شود. ۱۳۲ صفحه|۱۵۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/172543?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @Milad_m25 @sn_shop
📖 کتاب از افغانستان تا لندنستان 💯 خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه در شبکه تکفیری اروپا در دهه 90 میلادی 🔹 شرح جذابی است از زندگی پرماجرای ابوامام، کسی که هم می‌خواست «مجاهد» باشد و هم می‌خواست با «تروریست‌ها» بجنگد 🔸 کسی که هم از دستگاه‌های اطلاعاتی غربی می‌ترسید، و هم برای نجات جان خود به آنها پناه برده بود. ۵۶۸ صفحه| ۴۰۰۰۰ تومان قیمت با ۱۰درصد تخفیف: ۳۶۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y خرید از طریق ایتا: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
فروشگاه کتاب جان
📖 کتاب از افغانستان تا لندنستان 💯 خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه در شبکه تکفیری اروپا در
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه فصل اول کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم محترم به مرور در کانال کار میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب اسم من عمر الناصری است. مغربی هستم. در سال 1967 به دنیا آمده‌ام و مسلمانم. البته بسیار متأسفم که اکثر این چیزهایی که گفتم صحت ندارد! اسم من عمر الناصری نیست، دستکم اسمی که پدر و مادرم برایم انتخاب کردند این نیست. این اسمی است که برای تالیف این کتاب انتخاب کرده‌ام و البته تنها یکی از اسم‌های من در فهرست طولانی اسم‌هایی است که در مسیر زندگی‌ام استفاده کردم. شاید بهتر باشد بگویم در «زندگی‌هایم»: فرزند، برادر، دانشجو، قاچاقچی سلاح، مجاهد، جاسوس، شهروند، همسر و حالا هم نویسنده. در سال 1967 هم متولد نشدم. باید هویتم را مخفی نگه دارم چون هنوز برخی از اعضای خانواده‌ام در مغرب زندگی می‌کنند و اگر اسمم علنی شود، شاید جانشان به خطر بیفتد. ولی به هر حال چیزی که [دربارۀ اطلاعات شخصی‌ام] می‌گویم به اندازۀ کافی به حقیقت نزدیک است. من [واقعا] در دهۀ شصت میلادی متولد شدم. گفتم مغربی‌ام و واقعا هم مغربی‌ام. اما راستش این هم به همین سادگی نیست. پدر و مادرم مغربی هستند، قطعا، و من هم سال‌های بسیاری از زندگی‌ام را در مغرب گذرانده‌ام. عاشق مناظر طبیعی و مردم و خنده‌های زیبای کودکان و بوی غذاهای مغربم. عاشق زن‌های مغربی‌ام در آن لباس‌های حریر براق صورتی و سبز. مغرب در قلب من جا دارد. با اینکه به چهارگوشۀ دنیا سفر کرده‌ام اما هنوز هم مغرب برای من زیباترین کشور دنیاست. تا سر حد مرگ دلم برای مغرب تنگ شده، هرچند که می‌دانم هرگز نخواهم توانست به آنجا برگردم. اگر قلبم در مغرب باشد، عقلم در اروپاست، همانجایی که درس خواندم، جایی که بزرگ شدم و جایی که بیشترین بخش زندگی‌ام را در آن گذراندم. لوموند می‌خوانم و کتاب‌هایی که در آمریکا و انگلیس منتشر می‌شود. غرب است که با شیوه‌های تفکرش، و با فردگرایی پرهیمنۀ هیجان‌انگیزش به عقل من شکل داده. و چون از جهتی عرب هستم و از جهت دیگر اروپایی، پس وطن ندارم. وقتی در نوجوانی به مغرب برگشتم، زبان عربی‌ام ضعیف بود و بچه‌ها من را به عنوان پسربچۀ اروپایی یا خارجی دست می‌انداختند. اما حدود یک دهه پیش که دوباره به مغرب رفتم، طوری رفتار کردم که انگار اصلا خارجی‌ام، یک گردشگر [غربی]: در عرشۀ کشتی ویسکی نوشیدم و سیگار کشیدم و با دخترها لاس زدم. اما من اروپایی هم نیستم! الان 6 سال است که با همسرم در آلمان زندگی می‌کنم. شغل‌های متعددی داشته‌ام، اما شهروند اروپا محسوب نمی‌شوم. من «پناهنده» به حساب می‌آیم و با من هم مثل یکی از «کارگر-مهمان»های عرب رفتار می‌شود. پس، از چیزهایی گفتم فقط یکی صد در صد صحیح بود: من مسلمانم. ........................................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
📖 کتاب فرمانده در سایه 📚#فرمانده_در_سایه روایت مستند از زندگی اثرگذارترین فرمانده حزب الله لبنان (شهید عماد مغنیه *حاج رضوان*) 183صفحه| 20,000تومان قیمت با ۱۵ درصد تخفیف: 17000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/166461?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) از تولد تا بعد از ظهور نویسنده: سید محمد کاظم قزوینی مترجم: لطیف راشدی ؛ سعید راشدی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران این کتاب به نقل روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) حول محور مهدویت پرداخته است. در ابتدای کتاب به طور مختصری به معرفی امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) پرداخته شده و پس از آن بشارت های قرآن، پیامبر و امامان (علیهم‌السلام) در مورد آن حضرت آورده شده است. سپس از میلاد امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) تا بعد از ظهور ایشان به بررسی مسائل گوناگون پرداخته است. مسائلی از قبیل : مادر حضرت، نحوه تولد ایشان، کسانی که حضرت را دیده اند، شهادت پدر و جانشینی حضرت، مسئله جعفر عموی حضرت، نمایندگان خاص ایشان در دوران غیبت صغری، مدعیان دروغین، کسانی که در غیبت صغری و در غیبت کبری به زیارت حضرت نائل شده اند، علائم ظهور و مطالب مربوط به دوران ظهور و حکومت حضرت. در پایان نیز بخش مختصری مربوط به رجعت و آیات و روایات دال بر این مسئله آورده شده است. این کتاب در هر موضوع به طور اجمالی برخی از روایات مربوطه را نقل کرده است و به شرح این روایات پرداخته است. 496 صفحه| جلد سخت قیمت پشت جلد: 70,000 تومان قیمت با ۱۵درصد تخفیف:60,000 تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/173088?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
📙 کتاب سیاحت غرب (مصور و با تصویرسازی های حرفه ای) 📖 کتاب ماجرای ارواح پس از مرگ و عالم برزخ به صورت روایت داستانی؛ اثرِ آقا نجفی قوچانی 💢 بازنویسی و روان نویسی کتاب «سیاحت غرب» با تصویرسازی‌های حرفه‌ای امیر گل‌محمدی توسط انتشارات مسجد مقدس جمکران منتشر شد. آقانجفی کتاب را به عنوان گزارش‌های برزخی خود معرفی کرده و آن را از زبان اول شخص روایت‌ کرده‌است. 🔸 نثر سیاحت غرب متعلق به اوایل سده چهاردهم هجری شمسی بوده و در آن از عبارات عربی و دینی فراوانی استفاده شده‌است. در متن کتاب آیات و احادیث ترجمه نشده‌ بود. در نسخه مصور جدید، عبارت های سنگین و نامانوس کتاب بازنویسی شده است و معنای آیات و روایات با زبانی روان بازنویسی شده‌اند. 🔹 روایت کتاب «سیاحت غرب» با جملهٔ «و من مُردم» آغاز می‌شود و به همین سادگی مخاطب را در نقطه‌ای متفاوت قرار می‌دهد. این جمله یکی از به یادماندنی‌ترین و عام و عوام پسندترین نمونه‌های آغاز طرح داستان است. تمام داستان بر اساس همین جمله در دنیای پس از مرگ می‌گذرد. 130 صفحه| 25000 تومان قیمت با ۱۰ درصد تخفیف: 22500 تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/173160?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
فروشگاه کتاب جان
📙 کتاب سیاحت غرب (مصور و با تصویرسازی های حرفه ای) 📖 کتاب ماجرای ارواح پس از مرگ و عالم برزخ به صور
نمونه صفحه و گزیده ای از کتاب سیاحت غرب👇 و من مُردم. ناگهان دیدم ایستاده‌ام و آن بیماریِ که داشتم، ندارم و تندرستم. خویشاوندان من در اطراف جنازه برای من گریه می‌کنند و دل من از گریه آن‌ها آشوب است. به آن‌ها می‌گویم: «من نمرده‌ام، حتی بیماریم رفع شده است.» هیچ‌کس به حرف من گوش‌ نمی‌کند. گویا من را نمی‌بینند و صدای من را هم نمی‌شنوند. فهمیدم که آن‌ها از من دورند، اما من با دید آشنایی و دوستی به آن جنازه نگاه می‌کنم. به‌خصوص پارچۀ کفن پهلوی چپ آن را که برهنه بود، چشم‌های خود را به آنجا دوخته بودم. بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم با تشییع‌کنندگان بودم. در میان مردم بعضی از جانوران وحشی و درندگان گوناگون را می‌دیدم و از آن‌ها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت نداشتند. آن‌ها نیز نسبت به آنان اذیّتی نداشتند، گویا اهلی و با آن‌ها مأنوس بودند. @sn_shop
📕 کتاب حنانه شو 🔺داستان‌های از زبان اشیاء درباره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) 🔺 هفت شی، هفت داستان عاشقانه و هفت روایت تاریخی از زاویه‌ای نو و حیرت‌برانگیز 🔺 گرمای محبت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، در دل همه موجودات کائنات و مخلوقات جای گرفته است. محبتی که از عشق ازلی و الهی ریشه می‌گیرد. عشقی که همان خدا به برترین خلقش و عزیزترین پیامبرانش است. 🔸 در این کتاب شما در هر قسمت، داستان محبت و عشق و اشتیاق و وابستگی موجودی به ظاهر بی‌جان را می‌خوانید که ارادت و دلبستگی‌اش به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روایت می‌کند. 🔹 ستون حنانه مسجد پیامبر وجه تسمیه این داستان است؛ اما شما با داستان درختی که حرکتش معجزه رسول شد، نیمه شدن ماه، اعتراف بت قریش به رسالت حضرت و … از زبان خودشان آشنا می‌شوید. ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران تعداد صفحه: ۸۰ قیمت: ۸۵۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/173182?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب داستان هایی از امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرج) عناوین اصلی عبارتند از: میلاد موعود؛ وصال دوست؛ چرا او قائم آل محمّد(علیهم السلام) نامیده شد؟!؛ مهدی چه کسی است؟!؛ یازده مهدی؛ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در بقیع؛ فاطمه جان گریه نکن!؛ قیام مرد مَدَنی؛ ملاقات خضر(علیه السلام) و دجّال؛ همین حسین(علیه السلام). 258 صفحه| انتشارت مسجد مقدس جمکران قیمت پشت جلد: 26000 تومان قیمت با تخفیف: 23000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/134719?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
🏴 شهادت امام عسکری(علیه‌السّلام) در جوانی، نشانه اوج فعالیت تشکیلاتی شیعه بوده است 🔳 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: علّت اینکه این سه امام یعنی امام جواد و امام هادی و امام عسکری (علیهم‌السّلام) از مدینه یکسره آورده شدند به عراق و در عراق هر سه ماندند و در عراق هر سه شهید شدند و دفن شدند و در جوانی هم کشته شدند، همین بود که تشکیلات شیعه در زمان این سه امام به اوج قدرت خودش رسیده بود. ◾کتاب همرزمان حسین(علیه‌السّلام)، ص۳۴۹. @sn_shop
فروشگاه کتاب جان
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه فصل اول کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم م
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه فصل اول کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضورتان میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب [...] سه سالم بود که پدرم به بلژیک رفت. در بروکسل کاری پیدا کرده بود. همۀ ما را در مغرب پیش مادرم گذاشت و رفت. دو سال بعد، ما هم رفتیم پیش او. مدت کوتاهی بعد از ورود به بلژیک مادرم همه‌مان را برداشت و برای چک‌آپ پیش دکتر برد. هزینۀ مراقبت‌های پزشکی و درمانی در مغرب بالا بود، به همین خاطر ما فقط در موارد اضطراری پیش دکتر می‌رفتیم. اما در بلژیک، پوشش درمانی رایگان بود، لذا خیلی زود، پیش دکتر رفتیم. آنجا بود که پدر و مادرم فهمیدند من سل دارم. به خاطر بیماری سل نمی‌توانستم در شهر همراه خانواده‌ام زندگی کنم. مرا اجبارا به آسایشگاه بیماران فرستادند که در اصل یک دیر کاتولیکی در حومۀ شهر بود. آسایشگاه تقریبا 70 کیلومتر با بروکسل فاصله داشت. ناگهان و بدون هیچ مقدمه‌ای، من، یک کودک اهل آفریقای شمالی با آن میراث قرآنی، سر از یک مدرسۀ کاتولیک درآورده بودم که راهبه‌‌ها اداره‌اش می‌کردند. در هر دوره، حدود 200 کودک در آنجا بودند، همه سفید پوست و اروپایی. من، تنها عربِ آنجا بودم. [...]در آن سال‌ها، چندان خانواده‌ام را نمی‌دیدم، جز تابستان‌ها که همگی با هم به مغرب برمی‌گشتیم. هر از گاهی هم در تعطیلات طولانی آخر هفته یا دیگر تعطیلات برای دیدنشان به بروکسل می‌رفتم. بعضی وقت‌ها هم -البته به ندرت، شاید دو سه بار در طول سال- پدر و مادرم به دیدنم می‌آمدند و چندساعتی می‌ماندند. اما زندگی حقیقی‌ام در همان آسایشگاه کاتولیک می‌گذشت. [...] 15 ساله که شدم با خانواده‌ام به طنجه برگشتیم. هم بیماری من تمام شده بود و هم کار پدرم در بروکسل. اولش خیال می‌کردم برگشتنمان به مغرب بازگشتی جذاب به زادگاهمان خواهد بود. هیچ وقت در بلژیک حس نکرده بودم که در وطن خودم زندگی می‌کنم و همین باعث شده بود همیشه دلم برای وطن حقیقی‌ام مغرب پر بکشد. هرچقدر‌ از مغرب دور می‌شدم، مغرب برایم باشکوه‌تر می‌شد. مغرب بود که هویت من را مشخص می‌کرد. هرچه سنم بالاتر می‌رفت، بیشتر و بیشتر به چیزهایی که نشانم می‌داد من در بلژیک یک آدم متفاوتم افتخار می‌کردم: من عرب بودم، مسلمان بودم. از همۀ آن اروپایی‌های سفیدپوست هم بهتر بودم.‌ اما وقتی به مغرب برگشتیم، خیلی زود فهمیدم مغرب هم دیگر به هیچ وجه وطن من نیست. در مغرب هم حس می‌کردم خارجی‌ام، درست مثل بلژیک. از 5 سالگی به بعد تقریبا فقط به زبان فرانسوی حرف زده بودم و همین باعث می‌شد لهجه‌ام و اصطلاحاتی که به کار می‌بردم به نسبت بچه‌های مغربی «عصاقورت داده»تر باشد. همین لهجه‌ام و اینکه اساسا خیلی کم عربی بلد بودم را مسخره‌ می‌کردند. [...] از خانواده‌ام نیز [از نظر روحی و عاطفی] دور شده بودم. این جدایی محصول همان سال‌هایی بود که جدا از آنها زندگی می‌کردم. نشانه‌هایی از این جدایی را در همان تابستان‌هایی که با هم در مغرب می‌گذراندیم دیده بودم. [...] چند ماه بعد از برگشتنمان از بلژیک، پدرم در شهرستان «سیدی قاسم» در مرکز مغرب کاری پیدا کرد. می‌خواست همه با هم به آنجا برویم ولی هیچ کدام از ما راضی نبودیم. طنجه (شهری ساحلی در شمال غرب مغرب) یک شهر پرجمعیت بود، یک کلان‌شهر با آدم‌هایی از جاهای مختلف. بیش از آنکه شبیه شهرهای مغرب باشد شبیه شهرهای اروپایی بود. اما شهرستان سیدی قاسم چیزی نبود جز یک کوره‌شهر، در بخش عقب‌افتادۀ کشور! پدر و مادرم مدام سر این موضوع دعوا داشتند. [یک بار من هم سر همین موضع با پدرم درگیر شدم و اجازه ندادم مادرم را کتک بزند] [...] چند ماه بعد از این دعوا، کاری در یک کشتی کوچک مسافربری پیدا کردم و شروع کردم به چرخیدن دور دنیا با کشتی. از اینکه دورم خوشحال بودم، دور از مغرب، دور از خانواده، دور از همه چیز. ........................................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530