eitaa logo
مکتب خونه‌ حاج فِصال
8.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
440 ویدیو
18 فایل
کانال اصلی @haajfesal کانال پشتیبان @roheezdevaji
مشاهده در ایتا
دانلود
ادمین نوشت :: تف تو ریا!! معراج شهدا خادم بودم. زد ی باورن خیلی شدید اومد. همه جا رو آب گرفت. بچه هایی که بودن شروع کردن آب ها رو خالی کردن از محوطه و تمیز کردن همه جا. منم رو شون آب می ریختم. کار به جایی رسید که آب ها رو رها کردیم و شروع کردیم آب بازی. خب مهمون شهدا بودیم. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ اونجا نوشابه هم بود. آب هم بود. 😶
الان اینجا بودم. و اینجوری دعا کردم🤚 امروز که داره برف میاد، یاد خاطرات برف بازیم افتادم😶 اون از آب ریختن توی نوشابه های اعتکاف😶 اون از شربت هایی که برای دخترا توی روز دانشجو درست کردیم😶آخه چرا؟ اون از اردوی راهیان نور😶 اون از.... 😕 اون از.... 👨‍💻🤦‍♂ اون از خاطرات خوابگاه 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ خدایا من جات بودم این بنده رو می فرستادم بهشت این چیزی برای از دست دادن نداره🤚
ادمین نوشت :: معمولا آدم های برون‌گرا توی راهیان نور توی نوشابه ها آب می ریزن، با جوراب چایی درست می کنن، با دست شربت ها رو هم می زنن و... امشب آخرین شب قدره خدایا خودت می دونی... اِرْحَمْ انا فی هذِهِ الدُّنْیا غُرْبَتی 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
ادمین نوشت :: خیلی دوست داشتم امشب باهاتون حرف بزنم و حرفاتون و غرهاتون رو بشنوم، اما بشدت خسته ام. روزهای آینده می خوام سوالاتی رو مطرح کنم در مورد جذابیت های اخلاقی دخترا و پسرا. جذابیت های ظاهری رو که گفتیم. دوستانی هم که تازه اومدن، مطالب مربوط به سوالات 45 و 46 و 47 رو مطالعه کنن. فردا هیچ مطلبی رو توی کانال نمی ذارم. که هم به خودم استراحت بدم و هم به شما. توصیه می کنم مطالب قبلی رو هم مطالعه کنید و هر کدوم رو که مفید بود برای دوستان تون هم بفرستید. حتی اگر ی نفر رو هم بتونیم از رابطه سمّی یا افکار سمّی نجات بدید، ارزشمنده. پس توی این کار ارزشمند شمام سهیم باشید. بابت لطف های دوستان در ارسال تصور شون از بنده هم ممنونم. امیدوارم لایق محبت های شما باشم. نمی دونم چجوری بگم دوست تون دارم که هم محترمانه باشه و هم چارچوب ها رعایت بشه. برام مایه افتخاره که منو دنبال می کنید❤️ پ.ن:: رفته بودم راهیان نور. اومدم توی محل اسکان بخوابم. دیدم هیچ پتویی نمونده. بچه ها خواب بودن. ی پتو رو از روی ی نفر برداشتم، انداختم زیرم. ی پتو رو هم از روی ی نفر دیگه برداشتم، کشیدم روم. تخت خوابیدم. صب پاشدم بچه ها می گفتن دیشب کی پتو ها رو برداشته از روی ما!? منم نصیحت شون می کردم که ما مهمون شهداییم.اومدیم اینجا برای خودسازی. هجرت مقدمه جهاده. به مادیات دل نبندید. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
ادمین نوشت :: ی مخاطبی بهم پیام دادن که: آقای محمدی اینها که ارسالی مخاطب هست خودتون چکار کردید 😐 لطفا از خودتون بگذارید مخصوصا اگر یک‌جایی شربت می دهید اعلام کنید حتما اعلام کنید شربت پاستوریزه" می خواید همون جوری که توی اردوی راهیان نور و جشن ورودی های جدید و.. شربت درست می کردم براتون شربت درست کنم؟ اون موقع هر کس شربت می خورد خیلی راضی بود تازه می گفت ی لیوان دیگه هم بدید. تازه واکسینه هم می شد. اگر اربعین هم رفته باشید متوجه می شید که این لوس بازیا رو بهتره بذارید کنار... 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
ادمین نوشت :: رفته بودیم راهیان نور شب توی اتوبوس بودیم همه بچه ها هم خواب بودن. رفتم جلوی اتوبوس به راننده گفتم آقا همه خوابیدن!! برای کی داری رانندگی می کنی؟ تو هم بگیر بخواب🤣 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
ادمین نوشت :: رفته بودیم راهیان نور🤚🤚 اطراف پادگان حمید آب گرفتگی شده بود. کاروان مشغول روضه و دعا بود. اما ما اطراف برا خودمون پرسه می زدیم. ی قایق پیدا کردیم و زدیم به دل آب☺️ شروع کردیم به رفتن و رفتن. یهو به خودمون اومدیم دیدیم، ای دل غافل کاروان رفته و ما موندیم. ی تویوتا داشت می رفت سمت بیمارستان صحرایی محل اسکان ما. بهش گفتیم ما رو هم ببر سر جدت. تا پریدیم پشت تویوتا از صحنه ای که دیدم یاد این آیه افتادم که: أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ 😳پشتش پر از غذا بود😍😍 تا محل اسکان از خودمون پذیرایی کردیم. بالاخره مهمون شهدا بودیم😎. و شهدا هم بدون دعوت کسی رو نمی یارن. به مقر که رسیدیم از پشت تویوتا پریدم پایین، راننده بوق زد. توجه نکردم. دوباره بوق زد. توجه نکردم. دوباره بوق زد. گفت اون کیسه سیب ها رو کجا می بری؟ گفتم بچه ها میوه ندارن. دارم براشون میوه می برم. مهمون شهدا هستن😎. گفت باشه ببر نوش جون. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ فک کنم قیامت بشه بخاطر غذاهایی که گوشت هاش رو توی ماشین خوردم و برنج هاش رو گذاشتم دیگه جلوم رو می گیرن😶🙌 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂