سلام درمورد سوال اخرتون
من دوسال پیش جدا شدم
دلیل انتخابم هم این بود که خسته شده بودم از بس مادرم هر جا نشست گفت هیچکس رو قبول نمیکنه،
وقتی هم یکی رو قبول کردم انقد گریه کرد که اخر جواب منفی دادم بهش
اولین نفر بعد کسی که خواستمش اومد خواستگاری منم با بی رغبتی قبول کردم
البته بخاطر حرفای خواهرم و دختر خاله هامم روم فشار بود
دختر خاله هام ده سال ازم کوچکتر هستن و ازدواج کردن و بچه دارن و مدام تیکه میندازن بهم
خواهرمم مدام در گوش مادرم میخوند که بده بره دیگه رو دستت میمونه میخوای چکار کنی(همیشه طعنه و کنایه میزنه بهم که تو بدبختی و خودشو خوشبخت ترین فرد دنیا میدونه)
اصن نمیدونم چی شد یهو دیدم سر سفره عقد نشستم
توی اون یه سالی هم که عقد بودم
هر بدی بود ازش دیدم
از خساست و توهین و تحقیر تا آزار و اذیت های جنسی
بعد یکسال تمام بلاهایی که سرم اورد رو به خانواده ام گفتم و جدا شدم
#دختر_مردم
#سوال_86
#نظرات_دوستان