سلام اقای محمدی
برا سوال ۶۶...
اره من این اشتباهو مرتکب شدم
توروخدا دوستان هیچ وقت اینکارو نکنید
ن تو مجازی نه تو واقعی
واقعا آدما تا نرن زیر یه سقف چهره ی واقعی خودشونو نشون نمیدن
خیلی خیلی خیلی خوب خودشو نشون داد طوری ک همههههه دخترا آرزوشونه
کثافت بیشعور حالم ازش بهم میخوره آشغال بی صبرانه منتظرم این زندگی تموم شه .آرزوی مرگ میکنم .
از اخلاقاش قبل از ازدواج:
انقدر فاز درک کردن برداشته بود و طوری راهنمایی میکرد ک هی میگفتم خدایا این دیگه کیه. این پاداش چ کار خوبمه . این چقدر منو میفهمه... ظاهرشم که نمازخون و مذهبی و حتی درحد نمازشب
حرف زدنش انقدر حکیمانه و فیلسوفانه بود ک نگم برات
انقدر حق و حقوق زن و احترام و اینا رو در کلام و ظاهر رعایت میکرد ک دل دختر براش غش میرفت
نمیزاشت کسی ازش ناراحت بشه صدبرابر از دلش درمیورد و.....
خلاصه هرچی ک فکر میکنی انقدر ک یه درصدهم فکرنمیکردم اینا دروغ باشه😭
تو زندگی واقعی همه چیزبرعکس بود اونی نبود ک نشون داد
اگ حالم بد بود حتی دروغکی هم نازمو نمیکشید
هزاربار دلمو میشکوند با حرفاش و طعنه هاش
منی ک اونقدر سرسنگین بودم و محجبه وهمه ب التماسم میفتادن و پا ب کسی نمیدادم اونقدر این فیلم بازی کرد ک من با همه وجود باورش کرده بودم و میمردم براش😭😭😭 درحدی که میگفتم اگ خانوادم قبول نکنن باهاش ازدواج کنم حاضرم باهم فرار کنیم انقدرعقل و مغزم رو دزدیده بود عشقش، ک فکر میکردم تنها راه خوشبختیمه تنها کسیه ک خوشبختم میکنه. لعنت ب من کاش زندگی تموم شه یا همه چیز برگرده به چهار سال پیش و این راهو نمیومدم 😭😭😭
اول از همه نمیبخشم پدر و مادرم رو که انقدر بی محبت بودن ک اسیر محبت های یه غریبه شدم 💔😭
اینم بگم که خیلی مهمه: من همون روزای اول یا سال اول عاشق نشدم و اعتماد نکردم چون من ادمی ام ک ب هیشکی اعتماد نمیکردم.
تقریبا سه سال گذشت و من فکر کردم تو این سه سال ب شناخت خوبی رسیدمه و کامل میشناسمش بعد عاشقش شدم بعد بهم پیشنهاد ازدواج داد و..... 😭
#نظرات_دوستان
#سوال_66
سلام آقای محمدی
من یه خاطره بگم😂😂.
ما رفته بودیم شمال بعد من دوره م بود.من تو جاده اینطور ی شدم خیلی عصبی بودم...(دوستم هم باهامون اومده بود برای کارش)رسیدیم هتل اون رفت حموم دوش بگیره..
بابای من ول نمیکرد میگفت تو چرا نمیری حموم؟! باید تمیز باشی و..
منم عصبی بودم نمیخواستم جواب بدم...گذشت و دو روز بعد بابام فهمید.(من مشکل معده دارم)به خاطره معدم مجبور شدیم بریم به دکتر.بابام هی میگفتن بگو مریض شدی..منم هی نمیخواستم بحث کنم میگفتم باباجون ربطی نداره به مشکل معدم..میگفت نه بگو بهشون😂😂
آقا من زدم به در محل ندادن.یهو بابام به دکتر گفت:من دخترم دو روزه پَریوت🤣🤣شده.
دکتره میگفت چی؟! بابام با جدیت کامل تکرار میکرد پَریوت شده🤣🤣
خلاصه کل افراد اتاق(چهار تا دانشجو پزشکی بودن..دوتا پسر دوتا دختر)
حالا فرض کنین منو..داشتم آب میشدم..از مطب هم که اومدین بیرون..همه ی خانواده متوجه مریضی من شده بودن..😂😂
چند روز بعد تو یک روستایی رفتیم شب بخوابیم(مدرسه پسرانه)شبش من رفتم دستشویی در و بستم..درو که باز کردم یه پسر جوون و مادرش بود..بعد من وایستادم برن...نرفتن
گفتم:میشه برین؟!
پسره یه نگاهی کرد خیلی سرد گفت:یعنی چی؟!
مامانش گفت :سرویس عمومیه
حالا بیا و ثابت کنننن😐😐😐😂😂
بعد پسره دوباره نگاهی کرد..دستمو که دید..من فهمیدم دستمو عقب کشیدم..
انگار که فهمیده باشه..نفس عمیق کشید گفت:دستموبشورم میرم
وای انقد بد بود..رفیقمم همیشه منو دست میندازه😐💔💔💔
همه تو این سفر فهمیده بودن من مریض شدم...فقط داداش کوچیکم نفهمیده بود که اونم فک کنم یه بویی برده بود😐💔
#نظرات_دوستان
#سوال_68
سلام درمورد سوال اخرتون
من دوسال پیش جدا شدم
دلیل انتخابم هم این بود که خسته شده بودم از بس مادرم هر جا نشست گفت هیچکس رو قبول نمیکنه،
وقتی هم یکی رو قبول کردم انقد گریه کرد که اخر جواب منفی دادم بهش
اولین نفر بعد کسی که خواستمش اومد خواستگاری منم با بی رغبتی قبول کردم
البته بخاطر حرفای خواهرم و دختر خاله هامم روم فشار بود
دختر خاله هام ده سال ازم کوچکتر هستن و ازدواج کردن و بچه دارن و مدام تیکه میندازن بهم
خواهرمم مدام در گوش مادرم میخوند که بده بره دیگه رو دستت میمونه میخوای چکار کنی(همیشه طعنه و کنایه میزنه بهم که تو بدبختی و خودشو خوشبخت ترین فرد دنیا میدونه)
اصن نمیدونم چی شد یهو دیدم سر سفره عقد نشستم
توی اون یه سالی هم که عقد بودم
هر بدی بود ازش دیدم
از خساست و توهین و تحقیر تا آزار و اذیت های جنسی
بعد یکسال تمام بلاهایی که سرم اورد رو به خانواده ام گفتم و جدا شدم
#دختر_مردم
#سوال_86
#نظرات_دوستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
من چند ماهه درگیر این رابطه لانگ دیستنس شدم
چندبار کات کردیم باز برگشتیم، با خودتون هم حرف زدم
بازم راه ارتباطی خیلی زیاده متاسفانه
و بدیش اینه من تو فشار روانی کنکورم بودم و همه ی برگشتن ها از سمت من بود و انگار خودش خیلیم میلی نداشت
واقعا دلم نمیخواد باز به اون دوران برگردم اما میبینمش تو مجازی فعالیت میکنه و اصلا عین خیالشم نیست و انگار فقط زندگی من بود که بهم ریخته بود حالم بد میشه
انگار هنوز عصبی ام از رفتاراش ولی نه میتونم بگم و نه گفتنش فایده ای داره
#نظرات_دوستان
#سوال_102