eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ″ذره‌ای کم نشود حرمت بانویِ دمشق تا دفاع حرمش دستِ علی‌اکبرهاست...″ 🔹 اشک‌های خالصانه‌ و ملتمسانه‌ی شهید مجید قربانخانی کنار ضریح حضرت زینب (سلام الله علیه) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 🔹 ازپله های قهوه خانه که پائین می آمد به من اشاره می کرد و می گفت: "پناه حرم! بریم"؟ ◇ و خودش شروع می کرد به خواندن: "پناه حرم! کجا داری میری برادرم؟! بدرقه راه تو، دیدهء ترَم! آهسته تر برو داداش، ببین چه مضطرم" ◇ حالا این نوحه را من یاد گرفته بود ولی عجیب به دلش نشسته بود... ◇ دلش تاب اضطرار حضرت زینب را نداشت رفت تا بار دیگر عمه سادات به اسارت نرود... ✍ راوی: دوست شهید 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 حساب و کتاب خدا زمین تا آسمان با حساب و کتاب ما فرق می‌کند. 🔹 شنیده بودم درباره حرِّ سپاه یزید که یک شبه حرِّ سپاه حسین(ع) شد ... ◇ و در لا به لای روایت های جنگ خوانده بودم نام شاهرخ ضرغام و روایت عاقبتِ خیری که برایش رقم خورد با عشق آقا روح الله؛ ◇ اما هنوز برایم قابل لمس نبود یک شبه آسمانی شدن کسی که اصلا در مسیر آسمان نیست! ◇ تا وقتی که در نگاهم به تابوت داش مجید افتاد؛ آنجا تمام آنچه قبلا شنیده بودم، از تغییر حرّ تا شاهرخ را به چشم دیدم. ◇ وقتی آقا مجید شده بود مرکز توجه همه آنهایی که شاید اگر چند سال پیش او را در خیابان می‌دیدند، هزار جور سرزنشش می‌کردند، برای خالکوبی بدنش یا لحن حرف زدنش و... آخر سر هم سری تکان می‌دادند برای افسوس به حال و روزش، ◇ اما حالا همان داش مجید شده آقا مجید و یک جماعت با حسرت نگاهش می‌کنند، وقتی روی دست بالا می‌رود آری من به چشم دیدم، می‌شود یک شبه آسمانی شد، حتی اگر تمام عمر را درگیر زمین بوده باشی! ◇ من به چشم دیدم حساب و کتاب خدا را که زمین تا آسمان با حساب و کتاب ما فرق می‌کند؛ ◇ انگار خدا چند سال منتظر داش مجید نشسته بود و آغوش باز کرده بود برایش... انگار خدا منتظر یک بهانه بود تا بغلش کند... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada