eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حاجتی که صدر زاده از شهدای گمنام طلب کرد 🔹️ مصطفی به هر دری میزد که به سوریه اعزام شود با آن مخالفت می‌شد ، یک روز که خیلی کلافه بود بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ... ◇ چند تا پله می‌خورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ، من از پلہ‌هـا بالا رفتم و دیدم کہ مصطفی حتی از پلہ‌هـا هم بالا نیامد !! ◇ پایین ایستادہ بود و با لحن تندی که انگار از یک رفیق و دوست طلب می‌کند، گفت :« اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید خودتان باید کارهای من را جور کنید». ◇ دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود ، من فقط او را نگاہ می‌کردم ... ◇ گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می‌ کرد !! ◇ کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا حاجتــش را گرفت ، سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد. ◇ مصطفی اصلا برای ماندن نبود نمی توانست بمــاند ، آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود، گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود . ✍️ راوی: همسر شهید 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 کسب آرامش به سبک مادر شهید صدرزاده 🔹️ مادر شهید مصطفی صدر زاده می گوید: کسی داغ جوانش را نبیند ، خیلی داغ سنگینی است‼️ ◇ اما همین که می دانم الان مصطفی در جوار امام حسین (سلام الله علیه) و اهل بیت است و همین که می دانم عاقبت او به بهترین نحو ممکن ختم به خیر شد آرامش می گیرم و سنگینی داغش برایم قابل تحمل می شود. ◇ شهید صدر زاده در وصیت نامه اش خطاب به پدر و مادر خویش میگوید: چقدر در حق پدر و مادر کوتاهی کردم چقدر شما را به دردسر انداختم ◇ فقط خدا شاهد تلاش شما بود که در زمان جنگ باید سختی و مشقت از من نگه‌داری کردید و بعد از جنگ هم برای درس‌خواندن من چقدر سختی کشیدید. ◇ فقط خدا می‌داند که چقدر نگران کرده‌ام اذیت کرده‌ام و شما تحمل کردید زیرا تلاش‌ می‌کردید تا فرزندتان عاقبت‌به‌خیر شود ◇ از شما ممنونم که همیشه انتخاب را به عهده خودم گذاشتید. ◇ حتی وقتی در نوجوانی می‌خواستم به نجف برای تحصیل بروم مخالفت نکرده و از اینکه همیشه به نظر من احترام گذاشتید ممنونم ◇ حالا هم از شما خواهش می‌کنم یکبار دیگر و برای آخرین بار به نظرم احترام بگذارید و از هیچ‌کس و از هیچ نهادی دلخور نباشید مبارزه با دشمنان خود آرزوی بنده بود و فقط خدا می‌داند برای این آرزو چقدر ضجه زدم و التماس کردم ◇ ممکن است بعضی‌ها به شما طعنه بزنند اما اهمیت ندهید بنده به راهی که رفتم یقین داشتم. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 شهید صدرزاده و آموزش حجاب با عروسک باربی 🔹️ اصلا آدمی نبود بخواد به کسی فقط تذکر لفظی بده، یادمه یه روز با فاطمه توی بازار رفته بودیم ◇ برای خرید فاطمه بهانه عروسک باربی گرفت من عصبانی شده بودم میگفتم نه. ◇ تا من رفتم دوتا مغازه اونطرف تر دیدم براش خریده نمیدونستم چه کنم؟ ◇ چون یکی از قوانین خونه این بود جلوی فاطمه نباید به برخورد و رفتار هم اعتراض میکردیم. ◇ خلاصه با ایما و اشاره گفتم: چرا خریدی؟! ◇ وقتی سوار ماشین شدیم به فاطمه گفت: بابایی میره سوریه برای چیه؟! ◇ فاطمه گفت: با آدم بدا بجنگی ◇ گفت: چرا؟! ◇ گفت: چون نیان منو اذیت کنن ◇ بعد شروع کرد و گفت: میدونی بابایی آدم بدا این عروسکها رو درست میکنن که دخترای گلی مثل فاطمه عزیز بابا رو بد کنن؟ ◇ فاطمه گفت :چطور؟ ◇ گفت: مثلا بهش یاد بدن بلوزای اینطوری که تنگه وآستین نداره بپوشن موهاشون اینطوری کنن و روسری نداشته باشن و کفشاشونُ پاهاشونُ اینطور کنن ◇ چون خوب میدونن اگه فاطمه ی بابا دختر با حجابی نباشه ..... ◇ بعد به من گفت: حالا مامانِ فاطمه بیا با هم سه تایی برای عروسکا چادر بدوزیم ◇ ما حتی نرسیدیم چادر بدوزیم چون اون عروسک فقط باز شد، حرف هایش اینقدر اثر داشت که فاطمه حتی یک بار باهاش بازی نکرد 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671