1️⃣
📌 مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم
🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت
◇ کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن
یوسف این کار رو نکرد.
◇ به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم.
◇ پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند
◇ گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند
◇ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم
◇ گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم
◇ شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم.
◇ دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر.
◇ فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو.
◇ کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
🔻 مادران شهدا مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و ولایت ایستادند
🔹️ به راستی ما کجای کار هستیم ؟
#مادر_شهید
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
1️⃣ 📌 مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم 🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2️⃣
📌 خواهرشهید یوسف داورپناه: خوانواده های شهدا میخواهند که مسئولان بیشتر به مردم خدمت کنند
🔹️ خواهر شهید یوسف داورپناه درباره شهادت برادرش می گوید: در آن منطقه ما زمین کشاورزی داشتیم.
◇ برادرم برای کمک به خانواده به مرخصی آمده بود ولی توسط این حزب دموکرات در منطقه سقز کردستان به اسارت گرفته شد و به فجیعترین حالت هم شکنجه دید.
◇ مادرم میگفت: با چاقو بدنش را مجروح کرده و با سیگار او را سوزاندند و به سینه و پاهایش جراحت وارد کرده و در نهایت یوسف را جلوی چشمان مادرم به شهادت رساندند.
◇ مادرم با دست خودش پیکر فرزندش را دفن کرد و سالها بعد که امنیت به منطقه برگشت، مادرم ترجیح داد که پیکر شهید در همان منطقه باقی بماند.
◇ از مردم میخواهم که مانند همیشه صبوری کنند ، مشکلات و کاستیها را تحمل کنند، آن موقع یک نوع جنگ بود اما هم اینک هم در میدان دیگری میجنگیم.
◇ ما خانواده های شهدا هیچ درخواستی از مسئولان نداریم ، ولی از این موقعیت خویش استفاده کنند و به مردم بیشتر خدمت کرده و برای حل مشکلاتشان تلاش کنند، چون به معنای واقعی مردم خوبی داریم.
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
23.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز آنجا که اهل میدان است،
صحبت از مادر شهیدان است
🩸شعرخوانی ماندگار در حضور رهبرانقلاب درباره حاج قاسم و ابومهدی و حاج عماد
#مادر_قاسم_سلیمانی
#یازهراس♥️
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
2️⃣ 📌 خواهرشهید یوسف داورپناه: خوانواده های شهدا میخواهند که مسئولان بیشتر به مردم خدمت کنند 🔹️ خ
3️⃣
📌 مادر شهید داورپناه قهرمان ملی ماست
🔹️ یک کاربر فضای مجازی درباره مادر یک شهید در توییتی نوشت: «فیروزه شجاعی را میشناسی؟
◇ او مادر شهید یوسف داورپناه است. منافقین سر او را بریدند، شکمش را پاره کردند و جگر یوسف را بیرون کشیدند و بدنش را قطعهقطعه کردند و این مادر را همراه با پیکر شهیدش حبس کردند.
🔻 سلبریتی نیست، نخل طلایی و اسکار هم نگرفت، ولی این زن، قهرمان زندگی ما است.»
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🩸آرزوی شهادت داشته باش
آرزوی شهادت نمیزاره ،
شیطون حریفِ تو بشه ....
#آرزوی_شهادت
#اللهمارزقناتوفيقالشهادةفيسبيلكــــ
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸اینو امام گفته بود؛
کجا رو میدید این سید؟!
◇ حاج حسین یکتا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
3️⃣ 📌 مادر شهید داورپناه قهرمان ملی ماست 🔹️ یک کاربر فضای مجازی درباره مادر یک شهید در توییتی نوش
4️⃣
📌 روایتی دیگر از زبان مادر شهید یوسف داورپناه
🔹️ شهید یوسف داورپناه در پانزدهم تیرماه سال ۱۳۴۴ در شهر کرمان متولد شد.
◇ این شهید بزرگوار در رشته برق فارغالتحصیل شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
◇ شهید داورپناه ، پس از آن که منافقین و گروهکهای ضدانقلاب در غرب کشور اقدام به اغتشاش کردند، داوطلبانه به کردستان رفت و در پیرانشهر با هدف مبارزه با منافقین و ضدانقلاب به جمع گروه ضربت سپاه پاسداران پیوست.
◇ در پنجم شهریورماه سال ۱۳۶۲، زمانی که اعضای حزب دموکرات کینهای سخت از یوسف داشتند، با هجوم به منزل این شهید او را به اسارت گرفتند و پس از شکنجه فراوان، به طرز فجیعی او را به شهادت رساندند و پیکر یوسف را به مادرش برگرداندند.
◇ فیروزه شجاعی، مادر شهید یوسف داورپناه می گوید: او مرتب جبهه میرفت و هر بار هم زخمی برمیگشت.
◇ یکبار که آمدنش طول کشید مادر دلنگران به مقر سپاه رفت و گفت: «خبری از بچهام ندارم. خیلی وقته خانه نیامده است.»
◇ مسئول مقر سپاه گفت: اینکه یوسف در بیمارستان تبریز بستری است.
◇ سراسیمه به آنجا رفتم. یوسف را دیدم که به عصا تکیه داده و به دوستان مجروحش کمک میکند.
◇ او تا مرا را دید گفت: «اینجا چه میکنی؟ برای چه آمدی؟»
◇ منهم به جای پاسخدادن پسر را در آغوش گرفتم و صورتش را بوسهباران کردم.
◇ یوسف خود را کنار کشید و گفت: «مادر خیلی از مجروحانی که اینجا هستند از خانواده خود دورند یا مادر ندارند. این کار را نکن. مبادا دل شکسته شوند.»
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روزیکه حال تهران خوب بود
🔹 ۲۶ خرداد سال ۱۳۹۴، ۱۷۵غواص دفاعمقدس که با دستهای بسته شهید شده بودند (در کنار ۹۴ شهید دیگر) در میدان بهارستان تهران تشییع شدند.
◇ حضور گسترده مردم، این روز را به یکی از روزهای به یادماندنی تهران تبدیل کرد.
◇ از میان ۵۰ هزار شهید گمنام دفاعمقدس، همچنان ۳ هزار شهید تفحص و شناسایی نشدهاند.
#شهدای_غواص
#شهدای_بحر
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
4️⃣ 📌 روایتی دیگر از زبان مادر شهید یوسف داورپناه 🔹️ شهید یوسف داورپناه در پانزدهم تیرماه سال ۱۳۴
5️⃣
📌 چرا کومله ها یوسف را تیرباران و شهید کردند ؟
🔹️ شهریور سال ۱۳۶۲ بود. یوسف در عملیات والفجر دو غوغا کرده بود برای همین فرماندهاش مهدی باکری برایش چند روز مرخصی تشویقی درنظر گرفت.
◇ او هم راهی ارومیه شد تا بتواند مادر را ببیند. اما وقتی به آنجا رسید متوجه شد پدر و مادرش به روستایشان در سقز رفتهاند و به سمت روستا راه افتاد
◇ بعدازظهر به روستا رسید و هنگام مغرب یوسف در خانه مشغول نماز شد و مادر یوسف داشت نان میپخت که ناگهان از بالای دیوار کوملهها ریختند.
◇ با اسلحه بالای سر یوسف ایستادند و یکیشان گفت: «برای خمینی نماز میخوانی؟!»
◇ یوسف هم جواب داد: «اولا خمینی نه و امامخمینی. دوما من برای خدا نماز میخوانم.»
◇ یکی از کوملهها اسلحه را روی سینه مادر گذاشت و گفت: «تو هم که برای سپاهیها نان درست میکنی.»
◇ دستهای یوسف را بستند و همین که میخواستند بیرون ببرند یوسف به آنها گفت من را از داخل روستا نبرید. گفتند:چقدر زود ترسیدی؟!
◇ یوسف گفت : نمیخواهم زنان و دختران اینجا فکر کنند شما به روستا احاطه دارید.
◇ به یوسف گفتند: اگر در مسجد از خمینی بد بگویی تو را آزاد میکنیم.
◇ یوسف هم قبول کرد. به مسجد رفت. جای سوزنانداختن نبود. مردم گوش تا گوش نشسته بودند.
◇ یوسف شروع کرد به صحبتکردن. از امامخمینی(ره) گفت. از رهبرش؛ از کسی که استقلال را به این کشور هدیه کرده بود.
◇ آنقدر درباره محاسن ایشان حرف زد که کوملهها او را از مسجد بیرون آوردند. بدنش را با سیگار سوزاندند تا تنبیه شود. ساعتی بعد صدای رگبار تیر بلند شد.
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada