eitaa logo
صبح حسینی
470 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
با لب پاره؛ لب بام؛ سلامم به شما  تا بگیرد دلم آرام؛ سلامم به شما  آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم  ای علی زاده ببین میثم تمار شدم  باز هم شکر زن و بچّه ندیدند مرا  موقعی که وسط کوچه کشیدند مرا  هیچ کس نیست دگر دور و بر مسلم تو  بسته شد مثل علی بال و پر مسلم تو  سر عباس و پسرهات سلامت آقا  گر شکستند در این کوچه سر مسلم تو  قسمت این بود ؛ لبِ تشنه شهیدم بکنند  پیش مرگ جگرت شد جگر مسلم تو  لب من خشک و دو چشمم تر و قلبم سوزان  زده اند آتش بر خشک و تر مسلم تو  به فدای سر یک موی عزیزان تو باد  جان هر دو پسر دربه در مسلم تو  کاش می شد بنویسم که نیایی اینجا  که می آید به سر تو چه بلایی اینجا  حاصل این سفرت بی علی اصغر شدن است  بی برادر شدن و بی علی اکبر شدن است  همه ی ترسم از این است که مضطر بِشَوی  مثل این نائب دل سوخته ؛ بی سر بِشَوی  وای اگر گَرْد بر آیینه ی تو بنشیند  شمر با چکمه روی سینه ی تو بنشیند  وای اگر کار به توهین و جسارت بکشد  وای اگر خواهرتان بار اسارت بکشد  وای اگراهل و عیال تو زمین گیر شوند  دخترکهات پس از رفتن تو پیر شوند  بدنم نقش زمین است میا کوفه حسین  خواهش مسلمت این است میا کوفه حسین  (محمد قاسمی)  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
میرسد بر گوش بانگ قافله  نیست حرفی از جدایی فاصله  دست دختر وصله ی دست پدر  بی خبر از درد پا و آبله  لحظه زیبا میگذشت اما چه سود  دست هایی در کمین حیله بود  شوکت زینب محیا بود و بس  سایه ی عباس بر پا بود و بس  شبه پیغمبر به روی مرکبش  در مصاف اربا اربا بود و بس  ناگهان بغضی گلویی را گرفت  رشته ی هر گفت و گویی را گرفت  با نگاهش دیده ای تر شد ولی  چهره ای حیران و مضطر شد ولی  شایدم راز نهان کودکی  بر غم این غصه بستر شد ولی  کربلا فصل کبود زینب است  درکی از عمق شهود زینب است  میرسد کم کم زمانی که کمان  میرود مردی به جان بازی جان  اکبرش کو اصغرش کو ناگهان  دیده شد هفتاد و دو سر بر سنان  خیمه بازاری مثال شام شد  هتک حرمت ها همه انجام شد  (مهرشاد واحدی)  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
و مي گريد غمش را نيمه جان آهسته ... آهسته كنار تشت زر با خيزران آهسته ... آهسته دو دست كوچكش بر مي كشد ديباج را از تشت نمايان مي شود ماه نهان آهسته ... آهسته چو خورشيدي كه سر بر مي زند با شور و شيدايي ز پشت پرده هاي آسمان آهسته ... آهسته نگاهش مي خورد پيوند با لبخند محزوني كه مي ريزد عقيق و ارغوان آهسته ... آهسته ميان تشت خون مي لغزد انگشتان لرزانش به روي گونه هاي مهربان آهسته ... آهسته و مي بويد چو گل هاي بهاري زلف خونين اش و مي ريزند با هم هردوان آهسته ... آهسته نگاهش مي رود سوي غروب و گرد اندوهي كه مي بارد به روي كاروان آهسته ... آهسته نفس از سينه اش پر مي كشد – پرواز بي برگشت-  به سمت وسعت رنگين كمان آهسته ... آهسته شكوفا مي شود در مقدمش دروازه هاي عرش به آهنگ مفاتيح الجنان آهسته ... آهسته و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته   شاعر: بهروز سپیدنامه سلام الله علیها   http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم  آینه بودم و از غربت تو تــارشــدم  روز اول که دلم از غم تو خلق شده  با تو همسایه ی دیوار به دیوار شدم  مست بودم زشعاع نگهت ای خورشید  که زکم نوری چشمان تو هوشیار شدم  دل سنگ آب شد از غربت یک لحظه ی تو  روزهای خوشیم رفت، عزادار شدم  من که پای نگهت هستی خود را دادم  هرچه را هم، بدهم باز بدهکار شدم  محو رویت شده بودم که عجب می سوزی  همچو اشکی ز دو چشم تو پدیدار شدم  نیتم بود که شرمنده زینب نشوی  تازه فهمیده ام ای یار که انگار شدم  من که عمری به سر چشم ترت جایم بود  خواب دیدم که تو رفتی و دگر خوار شدم   مانده ام بی کس و تنها، همه هستم به فدات  اگر از داغ تو من نیز شکستم به فدات   تا ابد باد سلامت ثمر من، سرتو  می چکد خون دل من زدو چشم تر تو  روح سرگشته من دل شده ی ماتم توست  دل صد پاره من هست حسین،  پرپر ِ تو  خارج از گود مکن این دو کفن پوش مرا  طفل هایم به فدای علی ِ اکبر تو  چقدر برزخ سردی است دراین ظهرعطش  چقدر گرگ نشسته است به دور و بر تو  آینه های مرا خرد بکن زیر غمت  تا نبینند به سر نیزه سر اصغر تو  بپذیر این دو پسر را که خدا ناکرده  تا نبینند اسیری من و دختر تو  دربساطم به جز این دو پسرم هیچ نبود  شرمگین است، ندارد به از این خواهر تو  دست ردّ بر جگر سوخته ی من نزنی  من که بودم زپس مادر تو مادر تو   از سرم آب گذشته است چنین می گویم  رمقی نیست زداغ تو بر این زانویم  (رضا دین پرور) سلام الله علیهم http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بار من را كمرم نه سر زانو برداشت  كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت  در خداحافظي ات بود كه من افتادم  آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت  آهوي خوش قد و بالاي حرم، ميكُشَمَش  نيزه زن را كه رسيد از رويت ابرو برداشت  هر چه كردم بخدا روي به قبله نشدي  علتش نيزه ي آن بود كه پهلو برداشت  ديدم از دور كسي رَختِ تو را ميپايد  آمدم زودتر از من، همه را او برداشت  زخمهاي بدنت از دو طرف مرتبط اند  هر كسي نيزه اي از پشت زد از رو برداشت  بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد  آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت  بخدا خسته شدم آه كجايي اكبر  كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت  عاقبت توي عبايي جگرم را بردم  با چه وضعييتي آخر پسرم را بردم  (علی اکبر لطیفیان)  علیه‌السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است  این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است  پا به میدان می گذارد زاده ی شیر جمل  لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است  در خیال خام، آخر می دهد سر را به باد  هر که از غفلت نگه بر سن و سالش کرده است  کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند  لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!  درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت  مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است  می وزد از هر طرف چشمان شور تیر ها  از نفس افتاده و... آزرده حالش کرده است  هر کسی آیینه باشد، سنگ باران می شود  بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است  از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!  دشت را لبریز از خون زلالش کرده است  جسم این مه پاره هم سطح بیابان شد ز بس  رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است  می رسد خورشید اما دست دارد بر کمر  داغ تو مثل علی اکبر هلالش کرده است  (هادی ملک پور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872