eitaa logo
صبح حسینی
437 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید نذر فرج امام زمان ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند این حسینی است که در قالب من ریخته اند ما دو تا آینه روبروی یکدگریم محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها ای به قربان موی خاکی تو معجرها امر کن تا که بیفتند بپایت سرها آه در گریه نبینند تو را خواهرها از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری مگر از یاد تو رفته است که زینب داری حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟! تن تو گر که بیفتد تن من می افتد تو اگر جان بدهی گردن من می افتد دلم آشفته و حیران شد و…حرفی نزدم نوبت رفتن یاران شد و…حرفی نزدم اکبرت راهی میدان شد و…حرفی نزدم در حرم تشنه فراوان شد و…حرفی نزدم بگذار این پسران نیز به دردی بخورند این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند نذر خون جگرت باد ،جگر داشتنم سپرسینه ی تو سینه سپر داشتنم خاک پای پسران تو پسر داشتنم سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند به حرم بر روی بال و پر تو برگردند له شده مثل علی اکبر تو برگردند دست خالی اگر از محضر تو برگردند… …دستمال پدرم را به سرم می بندم وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم تو خریداری و من از تو خریدارترم من که از نرگس چشمان تو بیمارترم بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم امتحان کن که ببینی چقدر حساسم بخداوندقسم شیرتر از عباسم بگذارم بروی،باز شود حنجرتو یا به دست لبه ای کُند بیفتد ،سر تو جان انگشت تو افتد پی انگشترتو می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟ طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد علی اکبر لطیفیان علیهم السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای فدای دلِ منوّرتان ای به قربان چشم کوثرتان وای بر حال جبرئیل، اورا گر برانید ، روزی از درتان تو سلیمان و موری آمده است تا مشرّف شود به محضرتان من کیم؟دوره گردِ چشمانت زینبم من همان کبوترتان کودکانم چه ارزشی دارند؟ جانِ عالم، تصدق سرتان کرده ام یا اخا دو آئینه نذر چشم علی اصغرتان ظهر دیدی چگونه خوش بودند در صفوف نماز آخرتان به امیدی بزرگشان کردم تا به دستم شوند ، پرپرتان گر بگویی بمیر ، میمیرند دست بر سینه اند و نوکرتان پای تفسیر ، شیرشان دادم پای تفسیر ِگریه آورتان پای تفسیر سوره ی مریم سوره ی زخمهای پیکرتان تا که راضی شوی و اذن دهی پر بگیرند در برابرتان یادشان داده ام، قسم بدهند بر ضریح کبود مادرتان بگذار اینکه ذبحشان سازم پای رگهای سرخ حنجرتان علی اکبر لطیفیان سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نه به اندازۀ علی اکبر ولی آن قدرها جگر داریم تو به روی خودت نیاوردی ما که از قلب تو خبر داریم به همین ذکر یا علی، مادر که نوشتیم روی پیشانی همۀ آرزوی مان این است بر تن ما کفن بپوشانی تو به خیمه بمان مراقب باش داییِ ما غم تو را نخورد آن قدر غُصه خورده، حداقل غُصۀ ماتم تو را نخورد دو برادر کنار هم بهتر می توانند یاورش باشند می توانند در مقابل سنگ روی نی حامیِ سرش باشند آن قدر تیر و نیزه می بارد خم به ابرویمان نیاوردیم مادرم! تو دعا کن آخر کار لا اقل تکه تکه برگردیم محسن ناصحی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای سالها کنار من و آشنای من هستم برای تو ،تو هستی برای من این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده هم کربلای توست وَ هم کربلای من مهریه ی عروسی من دیدن تو بود ای آشنای من همه در لحظه های من نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم حالا رسیده است زمان دو تای من بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟ این رسم ها نبود به جای وفای من تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند دیدی اگر ظهور نکردند به پای من بگذار آخر عمری نذر من ادا شود باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مرثیه های؛ سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیهم السلام سلام الله علیها سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام علیه السلام صلی الله علیه و آله علیهم‌السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف علیه السلام سلام الله علیها علیه السلام سلام الله علیها سلام الله علیها علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف علیه السلام
رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم خدا كند بگذارد خودی نشان بدهيم   رسيده وقت نماز رشادت و مردی نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهيم   اگر كه داد دوباره جواب سر بالا بگو چگونه جوابی به اين و آن بدهيم ؟   بيا كه عهد ببنديم و قول مردانه… …به هم دهيم كه قبل از حسين ، جان بدهيم   به حاجت دل خود می رسيم اگر او را قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهيم   بخند و غصه نخور ، چون به قلبم افتاده اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهيم   سلام الله علیهما http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نمی شناخت سر از پا برای دیدنشان  چقدر ذکر ودعا خواند تا رسیدنشان  دوتا زره به تن کوچک دو آهو کرد  و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان  به شاد کردن قلب حسین می ارزید  بهای این همۀ تا ابد ندیدنشان  به دست خویش درختی ز میوه هاش گذشت  و باد سر زده آمد برای چیدنشان  و حس مادری اش بود اینکه دقت کرد  به طرز پا شدن و رفتن و دویدنشان  به روی خویش نیاورد اشک را؟ اما  خمید مادر غمدیده با خمیدنشان  به زیر سم ستوران و زیر پنجۀ تیغ  نگاه کرد دوباره به قد کشیدنشان  حسین بود کنارش نخواست گریه کند  به دل بریدنشان و به سر بریدنشان  در آسمانِ دلِ مادری که زینب بود  هنوز مشت پری مانده از پرشان  (مهدی رحیمی)   سلام الله علیها  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هر چه از روز واقعه می‌رفت دل عاشق به شور می‌افتاد داشت کم‌کم غروب می‌آمد داشت از عشق دور می‌افتاد یک به یک جمع عاشقان را دید که چگونه پی لقا رفتند مثل پروانه‌ها، پرستو‌ها بهر دیدار با خدا رفتند با خودش زیر لب سخن می‌گفت: خیمه‌ها خالی از دلاورهاست نوبتی هم اگر حساب کند نوبت انقلاب خواهرهاست! در یم عاشقی شناور شد دل خود را به موج دریا زد هر چه از عشق می‌رسد نیکوست رفت مجنون و رو به لیلا زد به کمر بست جوشن خود را مثل مـادر حماسه بر پا کرد رفت و اِستاد در برابر شاه با فغان استغاثه بر پا کرد:‌   ای سلیمان به درگه کرمت سینه‌ای پر ز آه آوردم گرچه مورم، به پیشگاه شما بر سر دوش، کاه آوردم‌   ای که بر دیگران نظــر داری خاطرت هست خواهری داری؟ خاطرت هست کنج این خیمه وارث آه مادری داری؟ پیش این چشم‌های خیره به ما دوست دارم که رو سفید شوم بنت و اُخت شهیدم و حالا پیش تو مادر شهید شوم زِینِ أب هستم و جگر دارم تا سر جان تو را هوا دارم عاشقی را تمام خواهم کرد جای یک تیغ، من دو تا دارم این دو تا پیش‌کش که می‌بینی هدیه‌ی من به انقلاب توأند جای جامه به تن کفن کردند تا بدانی در التهاب توأند بهر زینب اگر پسر هستند هر دو تا بهر تو سپر هستند هر دو شاگرد درس عباسند اهل رزمیدن و خطر هستند لب خود‌تر کن و تماشا کن رزم این بچه‌شیرهایم را پیششان “یاعلی” بگو و ببین غیرت این دلیرهایم را دست رد کم بزن به سینه‌ی من کاسه‌ی صبر من سرآمده است رمز فتح دل تو دست من است نوبت ذکر مادر آمده است! دست رد می‌زنی به سینه‌ی من؟ سینه و میخ در که یادت هست! قصد داری که بگذری از من؟ سیلی در گذر که یادت هست! …روضه خواند و گرفت حاجت خویش وه که این زن چه باوری دارد همه گفتند خوش به حال حسین! چه وفادار خواهـری دارد …با همان اسم رمز یا زهرا سوی جبهه شتاب می‌کردند در دل بی‌قرار مادرشان گوئیا قند آب می‌کردند… «مصطفی هاشمی نسب» علیهم‌السلام https://eitaa.com/sobhehoseini
خالی از عشق هرچه غیر از دوست دست در دست مادر آمده اند این دوسرباز، این دو شیر ژیان پا که هیچ است، با سر آمده اند بس که با اقتدار می‌آیند مرگ زانو زده به محضرشان پدر از تیره‌ی بنی هاشم دختر حیدر است مادرشان جان به کف آمدند و از آقا اذن میدان جنگ می‌خواهند مرگِ زیباتر از شهادت نیست هر دو مرگی قشنگ می‌خواهند هردوتا قول داده اند به هم دیگری تیغ ناگهان نخورد عهد بستند هرچه هم شد آب در دل هر دوتا تکان نخورد زینب از دور صحنه را می‌دید شاد از این که سپاه او دو تن است یکی از این دوتا شبیه حسین دیگری هم مشابه حسن است اندک اندک هوا غبار گرفت کم کم آن روی سکه رو می‌شد ورق قصه داشت بر می‌گشت شرح این داغ مو به مو می‌شد دست در دست هم رجز خواندند در دفاع از حرم قسم خوردند آتش کینه‌ها زبانه کشید تا که نام علی به لب بردند هر دو تا بچه آهوی معصوم طعمه‌ی چنگ‌های تیر شدند بین دستان عده‌ای دل سنگ در دل سنگ‌ها اسیر شدند تا که این دو به خاک افتادند ناگهان دشت از صدا افتاد سرشان را زدند بر نیزه جسمشان زیر دست و پا افتاد رفت آقا و یک تنه از دشت هر دوتا را به خیمه‌ها آورد وای از آن لحظه‌ای که از خیمه یک نفر رفت و یک عبا آورد … «مجتبی خرسندی» سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست باشد محل نده قسم مرتضی که هست وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیر النسا که هست یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم بیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هست از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات زینب نمرده شانه دارالشفا که هست قربانیان خواهر خود را قبول کن گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست گفتی که زن جهاد ندارد برو برو لفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هست خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی کنم بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست محمد سهرابی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini
بنا نبود بمانی غریب در صحرا و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی مرا برای جهاد عظیم خط بزنی بنا نبود مهیای سوختن باشی میان خیمه پی کهنه پیرهن باشی زمین نیوفت کتاب مقدس زینب فدای بی کسی ات!ای همه کس زینب عصای دست شدن رسم خواهری باشد علی الخصوص که خواهر برادری باشد براه عشق تو این چشم تر که چیزی نیست جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست بیا خودت پسران مرا ببر میدان که پیشمرگ تو باشند این دو در میدان بیا که شاهد حاجت روایی ات باشند بزرگ کردمشان تا فدایی ات باشند تورا بجان من آقا قبول کن بروند بحق چادر زهرا قبول کن بروند چه بهتر است نبینند راه بسته شده در ازدحام ره قتلگاه بسته شده چه بهتر است نبییند زخم خنجر را به سمت خیمه ی زنها هجوم لشگر را چه بهتر است نباشند و خون جگر نشوند شبیه من وسط خیمه شعله ور نشوند چه بهتر است نبینند اوج این غم را بروی مادرشان ضربه های محکم را. چه بهتر است نبینند آب خواهم شد اسیر وارد بزم شراب خواهم شد سید پوریا هاشمی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini
 آخر خودت بگو چقدر ربنا کنم؟ باچشمهای خیس خدا یاخدا کنم؟ وقتی که بی کسی به سراغ تو آمده در خیمه ام نشینم و دائم دعا کنم درد غریبی تو به جانم شرر زده این درد را بگو که چگونه دوا کنم؟ پنجاه سال از تو خجالت کشیده ام وقتش رسیده دین خودم را ادا کنم خواهر بلاکش غم و درد برادر است باید برای تو در سپر دست و پا کنم امروز اگر برای تو از این دو نگذرم فردا چگونه رو به سوی مصطفی کنم؟! شاگرد مادرم که برای امام سوخت وقتش رسیده است به او اقتدا کنم.. روح و روان من جگرم را قبول کن لطفی نما دو تاج سرم را قبول کن.. سربازهای خواهرت آماده اند اخا بنگر چگونه پای تو افتاده اند اخا هرچند کوچکند ولی مرد جنگی اند هرچند کوچک اند علی زاده اند اخا در اضطراب رد شدن از جانب تواند از دیشب است که سر سجاده اند اخا.. از من اسیر عشق شدن ارث برده اند هستند چون اسیر تو آزاده اند اخا.. وسع کم مرا به بزرگی خود ببخش این دو برای پیشکشی مانده اند اخا دیگر نگو دو خوشه انگور زینب اند دیگر رسیده اند دگر باده اند اخا ایراد سن و سال نگیر از دو غنچه ام وقتی قسم به فاطمه ات داده اند اخا رحمی نما به سوز دل و گریه هایشان دارو ندار من پدری کن برایشان.. دارند میروند تو حسرت نکش فقط جانم فدات بار مصیبت نکش فقط نذر من است پای تو ارباترین شوند از نیزه دار و حرمله منت نکش فقط حلا که دین من به تو قدری ادا شده.. حرفی وسط ز عمق جنایت نکش فقط آرام باش بر سر بالینشان حسین تو پای از رکاب به سرعت نکش فقط من راضیم در شاخه گلم را نیاوری باکام تشنه اینهمه زحمت نکش فقط درخیمه مانده ام که نبینی غم مرا آقای خوب من تو خجالت نکش فقط مردی نمانده غصه نخور زینبت که هست جانم فدات ناله غربت نکش فقط مویم سفید شد به تماشای عشق تو من مادر شهید شدم پای عشق تو.. سید پوریا هاشمی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini