زینب آئینه ی جلال خداست
چشمهی جاری کمال خداست
ردّ پایش مسیر عاشوراست
خطبه هایش سفیر عاشوراست
مثل کوهِ وقار برگشته
وه چه با افتخار برگشته
پشت دروازه خواهری آمد
خواهرِ بی برادری آمد
خواهری که تنش کبود شده
رنگ پیراهنش کبود شده
نیمه جانی که کاروان آورد
با خودش چند نیمه جان آورد
کاروانی که شیرخواره نداشت
گوش هایی که گوشواره نداشت
گر چه خورشیدِ عالمین شده
چند ماهی ست بی حسین شده
چند ماه است دیدهاش ابری ست
بر سرش سایهی برادر نیست
آسمان بود و غم اسیرش کرد
خاطرات رقیه پیرش کرد
رنگ مویش اگر سپیده شده
بارها، بارها کشیده شده
بهر اُمّ البنین خبر آورد
از ابالفضل یک سپر آورد
از حسینش فقط کفن آورد
چند تا تکّه پیرهن آورد
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
بگذار از آن شهر ریا دیگر نگویم
از قصّه ی شام بلا دیگر نگویم
من را نگاه بی حیای کوفیان کشت
زخم زبان شام را دیگر نگویم
آقا همین بس که تو را از من گرفتند
از کوفه و سنگ جفا دیگر نگویم
می دانی ای آرام جانم ای حسینم
پس از سر و تشت طلا دیگر نگویم
طاقت نداری تا بگویم ای برادر
آتش به جان خیمه ها . . . دیگر نگویم
داغ سه ساله پشت زینب را شکسته
این داغ سنگین بود و ما . . . دیگر نگویم
من بودم و یک دشت باغ لاله امّا
با داغ خود کشتی مرا دیگر نگویم
یک کربلا بس بود تا زینب بمیرد
از کربلا تا کربلا دیگر نگویم
وحید محمدی
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_شانزدهم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چه ها دیدم، چه ها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی بُردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که می جستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه ها کردم
تو را ای آشنای دل، اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم، اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بسانِ شمع، آبم کرد، بانگ آب، آب تو
اگرچه تشنه بودم چشمه های چشم وا کردم
میان خیمه های سوخته همچون دلم، آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم
شکسته جای مهرت را، ز بی مهری به نی دیدم
شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان، چون مرتضی کردم
علی انسانی
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_هفدهم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
آنچه از من خواستى، با کاروان آورده ام
یک گلستان گل، به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیوار عالم، فتنه میبارید و من
بى پناهان را بدین دارالامان آورده ام
اندر ین ره، از جرس هم، بانگ یارى برنخاست
کاروان را تا بدین جا، با فغان آورده ام
بسکه من، منزل به منزل، در غمت نالیده ام
همرهان خویش را چون خود، به جان آورده ام
تا نگویى زین سفر، با دست خالى آمدم
یک جهان، درد و غم و سوز نهان آورده ام
قصه ویرانه ی شام ار نپرسى، خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام
خرمنى، موى سپید و دامنى خونِ جگر
پیکرى بى جان و جسمى ناتوان آورده ام
دیده بودم با یتیمان مهربانى میکنى
این یتیمان را بسوى آستان آورده ام
دیده بودم، تشنگى از دل قرارت برده بود
از برایت دامنى اشک روان آورده ام
تا به دشت نی نوا، بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام
تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو
در کف خود از برایت، نقد جان آورده ام
نقد جان را ارزشى نبوَد ولى شادم چو مور
هدیه اى سوى سلیمان زمان آورده ام
تا دل مهر آفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه اى از درد دل را، بر زبان آورده ام
هاتفی پروانه را می گفت کز این مرثیت
درفغان اهل زمین و آسمان آورده ام
علی مجاهدی، پروانه
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_هجدهم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
یک اربعین به نیزه سر یار دیده ام
یک اربعین چو شمع به پایت چکیده ام
یک اربعین به ضربه شلاق ساربان
بر روی خارهای مغیلان دویده ام
یک اربعین تمام تنم درد می کند
با ضرب تازیانه ز جایم پریده ام
یک اربعین رقیه تو مُرد از غمت
اکنون بدون او به کنارت رسیده ام
یک اربعین به شام و به کوفه حماسه ها
با خطبه های حیدری ام آفریده ام
یک اربعین به چوبه محمل سرم شکست
همچون پدر ببین تو، جبین دریده ام
یک اربعین کنار عدو، وای وای وای!
بس جور طعنه های فراوان کشیده ام
یک اربعین به ضربه سیلی ببین حسین!
روی کبود و قامت از غم خمیده ام
مجید لشگری
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_نوزدهم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
بری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برایت سفید شد
در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود
بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین
من که به روی چشم علمدار جام بود
یادم نمی رود سر بالا نشین تو
بازیچه ی نگاه اهالی شام بود
در حرف های مرد و زن پشت بام ها
چیزی اگر نبود فقط احترام بود
با دست سنگ صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم
آیینه ی ترک ترک در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوال برد مسلمانی تو را
بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
اما خدات خواست سلیمانی تو را
ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم
حیران نبودم این همه حیرانی تو را
این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست
یعنی کسی ندید پشیمانی تو را
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
علی اکبر لطیفیان
#اربعین
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_بیستم_صفر
https://eitaa.com/sobhehoseini
بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید
نیزهداران سایبانِ بسترش را پس دهید
لحظههای آخرش چشمش به این درخُشک شد
تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید
خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید
آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است
میشود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید
پیشِ او میگفت دختر_مرد شامی میزدش
لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید
این طرف او داد میزد آن طرف با او رباب
نیزههای بی مُروت حنجرش را پس دهید
آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟
کاشکی میشد بگوید اصغرش را پس دهید
ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست
خیزران در دستها دیگر سرش را پس دهید
حسن لطفی
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
هنوز رخت سیاه عزا به تن دارد
هنوز در دل خود غصه ی کفن دارد
هزار خاطره از کوچه ی بنی هاشم
هزار خاطره از مادر و حسن دارد
شکسته بال و پرش را فراق جانکاهی
دو چشم خیس و دو تا دست سینه زن دارد
هزار حرف نگفته است در دلش از شام
هزار غصه ز دوری اش از وطن دارد
هنوز هم که هنوز است پلک او زخمی است
هنوز در بر خود پاره پیرهن دارد
هنوز هم که هنوز است، چشم او تار است
و ردّ سلسله ها را به روی تن دارد
هنوز هم که هنوز است روضه می خواند
چه روضه های عجیبی از آن بدن دارد
همان بدن که میان حصیر پیچیدند
هزار بوسه از آن تیر و نیزه ها چیدند
وحید محمدی
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_یازدهم_ماه_رمضان
https://eitaa.com/sobhehoseini
زینب آئینه ی جلال خداست
چشمه ی جاری کمال خداست
رد پایش مسیر عاشوراست
خطبه هایش سفیر عاشوراست
مثل کوه وقار برگشته
وه چه با افتخار بر گشته
غصه و ماتم دلش پیداست
رنگ مشکی محملش پیداست
پشت دروازه خواهری آمد
خواهر بی برادری آمد
خواهری که تنش کبود شده
رنگ پیراهنش کبود شده
نیمه جانی که کاروان آورد
با خودش چند نیمه جان آورد
کاروانی که شیر خواره نداشت
گوش هایی که گوشواره نداشت
گر چه خورشید عالمین شده
چند ماهی ست بی حسین شده
چند ماه است دیده اش ابری ست
بر سرش سایه ی برادر نیست
آسمان بود و غم اسیرش کرد
خاطرات رقیه پیرش کرد
رنگ مویش اگر سپیده شده
بارها بارها کشیده شده
بهر ام البنین خبر آورد
از ابالفضل یک سپر آورد
از حسینش فقط کفن آورد
چند تا تکه پیرهن آورد
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#نذر_فرج
https://eitaa.com/sobhehoseini
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
یا حضرت ام المصایب در همه عمر
یا حضرت ام ابیها بعد زهرا
ای عمه ی ما قبلِ کلثوم و رقیه
هستی خودِ تو مادرِ ما بعد زهرا
پیغمبره هستی,امامت هم که داری
عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا
مثل و شبیهت را ندیده چشم هستی
وقتی تو زن هستی خوشا بر زن پرستی
ای بر سر هر پنج تن هم تاج زینب
ای روح تو همیشه در معراج زینب
آرامش دشت و وقار کوه داری
دریای طوفان دیده ی مواج زینب
چادر نمازت چادر بیت الحرام است
دور تو میچرخند پس, حجاج زینب
خم شد قدت خم بر دو ابرویت نیامد
با اینکه بودی غصه را آماج زینب
اعجوبه ی حیدر نمایی که ندادی
بر دشمنت هم در اسارت باج زینب
خلق خدا هستند وقتی بنده ی تو
لفظ اسیری نیست پس زیبنده ی تو
عمری به پای گریه هایت گریه کردم
بر غصه ی بی انتهایت گریه کردم
بانو شنیدم چادرت آتش گرفته
آتش گرفتم در عزایت گریه کردم
گودال جای زن نبود اما تو رفتی
جان خودت خیلی برایت گریه کردم
نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی
اینجا خود من در ازایت گریه کردم
تو روضه ی دروازه ی ساعات خواندی
بر شام بیش از کربلایت گریه کردم
خندید دشمن بر پریشانیت بانو
بر چوب محمل خورده پیشانیت بانو
علیرضا وفایی (خیال)
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#نذر_فرج
https://eitaa.com/sobhehoseini
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
یا حضرت ام المصایب در همه عمر
یا حضرت ام ابیها بعد زهرا
ای عمه ی ما قبلِ کلثوم و رقیه
هستی خودِ تو مادرِ ما بعد زهرا
پیغمبره هستی,امامت هم که داری
عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا
مثل و شبیهت را ندیده چشم هستی
وقتی تو زن هستی خوشا بر زن پرستی
ای بر سر هر پنج تن هم تاج زینب
ای روح تو همیشه در معراج زینب
آرامش دشت و وقار کوه داری
دریای طوفان دیده ی مواج زینب
چادر نمازت چادر بیت الحرام است
دور تو میچرخند پس, حجاج زینب
خم شد قدت خم بر دو ابرویت نیامد
با اینکه بودی غصه را آماج زینب
اعجوبه ی حیدر نمایی که ندادی
بر دشمنت هم در اسارت باج زینب
خلق خدا هستند وقتی بنده ی تو
لفظ اسیری نیست پس زیبنده ی تو
عمری به پای گریه هایت گریه کردم
بر غصه ی بی انتهایت گریه کردم
بانو شنیدم چادرت آتش گرفته
آتش گرفتم در عزایت گریه کردم
گودال جای زن نبود اما تو رفتی
جان خودت خیلی برایت گریه کردم
نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی
اینجا خود من در ازایت گریه کردم
تو روضه ی دروازه ی ساعات خواندی
بر شام بیش از کربلایت گریه کردم
خندید دشمن بر پریشانیت بانو
بر چوب محمل خورده پیشانیت بانو
علیرضا وفایی (خیال)
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#نذر_فرج_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
https://eitaa.com/sobhehoseini
هنوز رخت سیاه عزا به تن دارد
هنوز در دل خود غصه ی کفن دارد
هزار خاطره از کوچه ی بنی هاشم
هزار خاطره از مادر و حسن دارد
شکسته بال و پرش را فراق جانکاهی
دو چشم خیس و دو تا دست سینه زن دارد
هزار حرف نگفته است در دلش از شام
هزار غصه ز دوری اش از وطن دارد
هنوز هم که هنوز است پلک او زخمی است
هنوز در بر خود پاره پیرهن دارد
هنوز هم که هنوز است، چشم او تار است
و ردّ سلسله ها را به روی تن دارد
هنوز هم که هنوز است روضه می خواند
چه روضه های عجیبی از آن بدن دارد
همان بدن که میان حصیر پیچیدند
هزار بوسه از آن تیر و نیزه ها چیدند
وحید محمدی
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
#نذر_فرج_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
https://eitaa.com/sobhehoseini