▪️▪️▪️ آشپزی شیرین
سادات می گفت:” جمعه، تنها کاری که تونستم انجام بدم آشپزی بود. با اینکه امروز امتحان داشتم اصلا نرسیدم درس بخونم. یک بار برای مادرشوهرم و مهمانهایش غذا پختم. یک بار برای مادرم و مهمانهایش. آخر شب خسته و کوفته رسیدم خانه.”
گفتم:” زرنگی میکردی اقلا این آشپزی رو هدیه میکردی به امام حسین علیه السلام که اقلا یک ذخیره ی آخرتی هم برای خودت جمع کرده باشی.” با هم خندیدیم و گفت:” نیت کردم برای امام سجاد علیه السلام. گفتم همه مهمان حضرت باشند. آخه یاد حرفهای تو افتاده بودم” روز اولی که آمده بودیم حوزه بهش یک حرف گفته بودم و می گفت دیروز یاد حرفهایت افتاده بودم.
روز اول بهش گفته بودم:” همیشه دعا میکنم و میگم آقا جان اگر لیاقت ندارم سربازت باشم اقلا آشپز که میتونم باشم. یا ظرف شور. یا رخت شور. بالاخره سپاهت غذا و خورد و خوراک میخواد. آشپزی که بلدم انجام بدم. فقط منم باهات باشم هر کاری که بگی انجام میدم برات."
آقا جان!
اگر سرباز لایقی نیستم لااقل به عنوان آشپز من را قبول کن که برای سربازانت، برای مهمانانت، برای عاشقانت غذا بپزم. این قدر که از دستم بر میآید. آدم اگر به هیچ درد امامش نخورد باید سربگذارد زمین و بمیرد.
✍️ به قلم #خاتون_بیات🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما
https://goo.gl/18xuuy
🌷 @sobhnebesht 🌷
#ارسالی_از_کاربران
▪️▪️▪️پیراهن های مشکی
ديدن لباس مشكي تن آدم ها هيچ وقت آدم را خوشحال نمي كند و من هم هيچ وقت فكر نمي كردم روزي از ديدنش خوشحال شوم؛ ولي چند روز پيش كه در خيابان راه مي رفتم از اين كه مرد و زن، پير و جوان با هر ديدگاه و تفكري يا نه بهتر است بگويم با هر دين و آئيني، با هر روش و تفكري، با هر ظاهري، لباس مشكي به تن كرده است تا محرم را بزرگ بدارد دلم شاد شد.
من كه دوست نداشتم توي خيابان ها راه بروم و از ديدن خانم هاي بي حجاب زجر بكشم، اين بار دوست داشتم جدا از غمي كه مصيبت اين ماه و لباس هاي مشكي به دلم مي انداخت راه بروم و آدم هاي سيه پوش بيشتري را ببينم.
به قول اقاي مطهري هر كس روحش بزرگ تر باشد جاذبه و دافعه اش بزرگ تر و عميق تر است و من در وسعت و بزرگي و قدرت روح ابا عبدلله مانده ام از پس قرن هاي قرن آمده است و باز دوباره همه ي آدم ها را يك رنگ كرده است.
چه وسعتي ، چه جاذبه اي ؟!؟!!!!!!
چه كسي در كجاي دنيا چنين مقتدايي دارد!!!
خوش به حال من كه تو را دارم مولاي لب تشنه من.
#حسینیه_نبشته_ها
ارسالی از سرکارخانم #باران عضو محترم و همراه گرامی کانال نبشته های دم صبح🌸
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️عزاداری در مکتب تحریف!
دستهایش رنگ حنای غلیظی به خود گرفته….
تعجب می کنم از رنگ و لعابی که در عرف ما یادآور شادی است و در ماه عزای اهل بیت بر دستهایی نشسته که می دانم عاشقانه برای امام سینه هم زده است!
در یک دستش یک لیوان یکبار مصرف است پر از حنا و روی آن اکلیل ریخته شده و حسابی تزیین شده.در دست دیگرش هم یک شاخه گل با روبان مشکی جلب توجه می کند.
نگاهم می کند.سکوت بینمان حاکم است و من فکر می کنم شاید دچار اوهام شده ام و هنوز محرم نیامده.
از خودم می پرسم الان کجای تقویم هستیم؟؟ نکند من اشتباه می کنم؟؟
بعد از مکثی طولانی می گوید:حالا چرا اینقد چشات گرد شده؟ مگه چی دیدی؟ خوب دیشب تو یه مراسم خصوصی خونه یکی از دوستام نامزدی حضرت قاسم بود.ما هم شرکت کردیم!
با دستپاچگی، دست و پا شکسته می پرسم: مگه تو آیینهای محرم، نامزدی حضرت قاسم هم داریم؟؟
می گوید: بله دیگه.خوب مگه تو کربلا برای حضرت قاسم نامزد نکردن؟؟ خوب ما هم شبیه سازی می کنیم و برای ایشون گریه هم می کنیم !
می گویم: مگر نمی شود بدون این تحریفات و دروغهای تاریخی گریه کرد؟ برای حضرت قاسم این کارها را می کنید یا برای دل خودتان؟ می خواهید اینطور مراسمات را بگیرید،کسی مانع شما نمی شود اما خواهش می کنم از نام اهل بیت استفاده نکنید.
در کجای تاریخ و کدام مقتل معتبر عروسی حضرت قاسم آمده است؟
کجای حادثه عاشورا تا این حد بی دغدغه و بی مشغله بوده که امام فرصت کنند برای حضرت قاسم مراسم نامزدی برپا کنند؟
آیا دغدغه امامتان را تا این حد می دانید؟ که در کربلا و این چند روز مصیبت بار، فکر و ذهنش فقط مشغول قاسم باشد و همسر نداشتن قاسم؟
این چه ظلمی است که شما به امام مظلوم و واقعیت عاشورا می کنید؟
چرا هوسهای دل خودتان را به نام اهل بیت تمام می کنید؟
چرا ظلم می کنید به قاسم که شهادت در رکاب امیرش برایش “احلی من العسل” بود؟آیا چنین شخصیتی با این سطح دغدغه مندی در آن بحبوبه گرفتاریهای عمویش، به ازدواج فکر می کرده است؟
چرا این روحهای بزرگ را در حصار خواسته های کم ارزش قاب می کنید و با این قاب به دنیا معرفی می کنید؟
غم بزرگی دلم را فرا می گیرد.برای مظلومیت امامی اشک می ریزم که وسعت اهداف و افق وسیعش را به اندازه خواهشهای دل هوسباز خودمان کوتاه می کنیم….
#حسینیه_نبشته_ها
✍️ به قلم #محدثه_بروجردی🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/gXHgrq
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️رزق کریمانه
اوایل بهار دو تا جوجه خریدیم، بلکه مرغ شوند، تخم محلی بگذارند. دست برقضا هر دو خروس شدند!
مادر جان با قد ده سانت تحویلشان گرفت، آب معدنی تازه کوهستان، دانه خوب، سبزی تازه خودرو، همه فکرش جوجه ها بود. ما هم که حسود! در خفا می رفتیم دو تا فحشی لنگه دمپایی چیزی نثارشان می کردیم.
سر ظهر گنجشک ها و یا کریم ها دسته دسته می آمدند و رزق روزشان را از حیاط کوچکمان می گرفتند. حرصم در می آمد و کیش محکمی می کردم. مادر اما سخاوتمندیش را هرروز تکرار می کرد و در جواب دندان قروچه های من می گفت: ” خلیفة الله باشی باید نشانه ای از خدایت به ارث ببری، این قطره ای ست از دریا “
رحمانیت در قلب صاف و دست های پرترکش موج می زند.
سایه ات مستدام مهربان!
✍️ به قلم #معصومه_رضوی🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/iugQFu
🌷 @sobhnebesht 🌷
#ارسالی_از_کاربران
▪️▪️▪️از مباهله تا عاشورا(پرده سوم)
تنها چند ماه بعد از رحلت رسول اکرم
پیامبر تا در قید حیات بودند، بارها گفته بودند که "فاطمه از من است و هر که او را غضبناک کند خدا را غضبناک کرده"، در هنگام سفر اخرین کسی که با او وداع می کرد فاطمه بود و در هنگام رجعت اولین کسی را که می دید فاطمه علیها السلام بود..
زمانی که راه خانه ها به مسجد را بست، تنها خانه هایی که درشان باز بود، خانه پیغمبر بود و خانه علی و فاطمه علیهم السلام.
حال چگونه است که به جای رعایت ادب و حفظ حرمت عزادار بودن این خانواده، در خانه را آتش می زنند و بهترین زن عالم را آنگونه شهید می کنند؟
اگر نبود حجت خدا، یقینا زمین تحمل نمی کرد ایستادن چنین ظالمان و ناشکرانی را بر خود و عذابی دردناکتر از عذابهایی که بر ظالمان هر یک از اقوام پیامبران سابق فرود امده بود بر سرشان خراب میشد.
#حسینیه_نبشته_ها
ارسالی از سرکارخانم #طباطبائی عضو محترم و همراه گرامی کانال نبشته های دم صبح🌸
🌷 @sobhnebesht 🌷
#ارسالی_از_کاربران
▪️▪️▪️از مباهله تا عاشورا(پرده چهارم)
سال چهلم هجری
امان از تنهایی های مولا، امان از سکوت شیر و شمشیر خدا، امان از خانه نشینی امیر المومنین...
امان از خلوتهای حضرت با چاه...
امان از جنگ هایی که بر او وارد کردند ، امان از دوستان نادان و جاهل و خائن..
این همان علی است که همه جا در کنار پیامبر بود؛ او و پیامبر پدران امت بودند، پیامبر مدینه علم بود و علی باب آن، او وصی و جانشین پیامبر بود..
او کسی بود که هنچون پیامبر اولی بود بر جان و مال امت..
و ...
و علی علیه السلام در محراب شهید شد..
و داغ آنجاست که عده ای بگویند مگر علی علیه السلام ،این عابدترین عباد، نماز می خوانده؟!!
اگر نبود حجت خدا، یقینا زمین تحمل نمیکرد ایستادن چنین ظالمان و ناشکرانی را بر خود و عذابی دردناکتر از عذابهایی که بر ظالمان هر یک از اقوام پیامبران سابق فرود امده بود بر سرشان خراب می شد .
#حسینیه_نبشته_ها
ارسالی از سرکارخانم #طباطبائی عضو محترم و همراه گرامی کانال نبشته های دم صبح🌸
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️دولت کریمه یا فروشگاه بدون فروشنده
هرچه استاد فقه از تفاوت احتیاط واجب با فتوا می گفت، او گیج تر نگاه می کرد. صدای شکم خالی اش در گوشش می پیچید، نه صدای استاد!
مدیر حوزه علمیه ابتدای سال تحصیلی گفته بود من به عنوان متولی این مکان راضی نیستم طلبه ای ناشتا سرکلاس بنشیند. اعلام همین مطلب همه را ملزم به خوردن صبحانه کرد. بدون هیچ اجباری همه اجرای این حکم را برای خود واجب می دانستند.
اما معده او آن روز صبح فقط دو دانه شکلات را میزبان بود! طبیعی است که ساعت یازده ضعف کند. درس استاد که تمام شد مانند تیر از چله کمان رها شده بیرون پرید برای خرید چیزی که او را از این گرسنگی نجات دهد.
آنجا اما برخلاف دانشگاه و مدرسه بوفه نداشت. از دیگران پرس و جو کرد؛ گفتند خادم حوزه صبح ها پرس نان عسل و کره و ارده شیره تهیه می کند و می فروشد.
آبدارخانه را که بسته دید ناامید شد. چشمش به میزکنار در افتاد. بشقاب های صبحانه آماده، به ردیف کنار هم نشسته بودند. برچسب قیمت هرکدام هم روی پیشانی بشقاب ها خورده بود.
نگاهی انداخت اما نه دوربین مدار بسته ای دید و نه ناظری! زیر لب گفت “اعتماد به تقوای یکدیگر” !
انتهای میز، کاسه ای نقش فروشنده را ایفا می کرد....
✍️ به قلم #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/5yuQjr
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️ مرد همسایه سه ماه پیش ، جوانش جلوی چشمانش، از داربست افتاد و مرد.
▪️ مرد همسایه سه ماه پیش چهل سالش بود.
▪️ مرد همسایه امروز شصت سالش شده بود!
▪️ موهای سفیدش شاهدند….
“لایوم کیومک یااباعبدالله”
#حسینیه_نبشته_ها
#ربابه_حسینی
🌷 @sobhnebesht 🌷
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش علامه حسنزاده آملی به خانمی که در جمع مختلط با صدای بلند میگوید:" بر محمد و آل محمد صلوات!"
@sobhnebesht
▪️▪️▪️بحران تنوع طلبی!
نشستم روی نیمکت پارک، علی کوچولو مشغول بازی ست. دوتا خانم همنشینمان شده اند. باد ملایمی می وزد.
_” دختر مریم جون رو یادته… بعد یکسال نامزدی جدا شده “
_ ” وااای، چی می گی! پسر نازی خانم تازه سه ماهه عقد کرده، وسایلشون رو پس فرستادن “
سعی می کنم نشنوم، برگ های زرد سرو کنده شدند از درخت.
_ ” دخترم خواستگار داره، انقدر دور و بریامون طلاق گرفتن می ترسم شوهرش بدم “
نگاهم را به سرسره دوختم، باد شدت گرفته، برگ ها کم کم رسیده اند به زمین.
_ ” منم همین طور… پسرم از سربازی اومده، درسشم تموم شده، موندیم چه کار کنیم.”
علی کوچولو را صدا می زنم به خانه برویم، نم نم باران می بارد، از بادهای پاییزی باید پناه گرفت.
_ ” همش تقصیره جامعه ست، بد زمونه ای شده “
_ ” آره واقعا…. “
مکالماتشان را با سکوت پایان دادند.
علامت سؤالی بزرگ ورم کرد توی ذهنم. دور برمان پر شده از نامزدی های بهم خورده، شناسنامه های المثنی که قرار است ازدواج های کوتاه چند ماهه را لاف پوشانی کنند… همش تقصیر زمانه ست؟!
نه زندگی ها، سختی گذشته را دارند و نه مادرشوهرها، جَنَمِ قبل را! کدام خشت را کج گذاشتیم؟! شاید تقصیر رنگهاست.
نزدیکی های عید که می شود اکثرمان در پی رنگ سالیم، از پرده و فرش و رو تختی گرفته تا گیره لباس و دمپایی حمام!
ارباب ها کل اثاث خانه را تغییر می دهند؛ رعیت ها به گلدان و قوری بسنده می کنند. مُدگرایی دمار از روزگارمان درآورده و بدتر از آن، ست کردن های الکی. ثمره اش تنوع طلبی بی نهایت ماست. هر سال گوشی عوض کردن، هرروز بروزرسانی شدن با حجره های بازار، این قدیمی شده آن تکراری ست، و تکرار جمله “دیگر نمی توانم تحمل کنم، یک چیز جدید می خواهم! “
بعد توقع داریم دختر و پسرهای دست پرورده ما از بیست سالگی به بعد تا پایان عمر با یک همسر زیر یک سقف زندگی کنند. البته که تنوع می خواهند!
✍️ به قلم #معصومه_رضوی🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/CLst3T
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️پیچگوشتی بابا
وقتی به این خانه آمدیم یکی از مهمترین کارها نصب پرده و آینه و جاحولهای و… بود. کارهایی که نیاز به ابزار فنی و یک آدم کاردرست مثل بابا داشت.
برای همسر تازهکارم که همیشه سرش در درس و بحث بوده این کارها ناآشنا مینمود و تخصصی نداشت. بابا دستبهکار شد و همه چیز را به بهترین شکل ممکن نصب کرد. خانه کوچکمان رنگ و لعاب گرفت و زندگی جاری شد. وقتی روز آخر بابا همه سفارشات فنی را برای چندمین بار تکرار کرد و توصیههای مهم تمام شد؛ یک پیچگوشتی قشنگ و دوستداشتنی برای ما یادگار گذاشت و گفت که حتما به کارمان خواهد آمد. پیچگوشتی را گذاشتم توی کشوی جاکفشی و برخلاف انتظارم که فکر میکردم خیلی استفاده ندارد از آن به بعد بارها به کارم آمد. از محکم کردن دسته ماهیتابه گرفته تا باز کردن در خانه همسایه بغلی که کلیدش را جا گذاشته بود و باز کردن حباب لامپ حمام که سوخته بود و…
بعد از فوت بابا این پیچگوشتی برایم شد نمادی از تمام خوبیهایش، تمام کمکهایش به ما در اوایل زندگی، تمام لطفهایش در حق ما.
این پیچگوشتی برای من فقط یک وسیله کاربردی و مفید ساده نیست. هربار که از آن استفاده میکنم برایم منبر میرود. با من سخن میگوید. استاد اخلاق من است. به من نهیب میزند که آیا من نیز یادگاری برای بازماندگانم خواهم داشت؟ یک چیز کوچک که ارزش مادی چندانی ندارد اما یادآور خاطرات خوب باشد. برای دیگران چطور؟ آیا برای صدقه جاریه چیزی کنار گذاشتهام؟ کاری کردهام؟
✍️ به قلم #نسیم_روشنا🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://bit.ly/2xAVLEQ
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ زنان بهشتی
چشم هام خیلی درد می کرد، سردرد ناگهانی هم قوز بالا قوز شده بود. برای یک روز هم که شده گوشی را گذاشتم کنار تا هردو کمی استراحت کنند، انگشتان من و تاچ بی نوای او!
کارهایم که تمام شد رفتم سراغ نامه های رفیق جان، تسکین همیشه دردهایم. از چوق الف شروع کردم به خواندن، معادل فارسیش می شود آخرین نشانه گذار گفتگو!
«خانه هایی در بالای یکدیگر که جلویش جوی های آب جریان دارد». اوصاف بهشت همیشه مرا به وجد می آورد. برای ده بیست سال زندگی کردن در چنین خانه ای در دنیا حاضریم یک عمر شبانه روز جان بکنیم، نمی دانم چرا زیستن ابدی در عمارت های بهشتی ما را به ولع نمی اندازد برای ورع داشتن!
خدا که خلف وعده نمی کند...
کمی « الذین آمنوا و عملوا الصالحات» باشیم، مگر از ما زن ها چه خواسته اند: نمازهای پنج گانه، روزه ماه رمضان، رضایت شوهر و ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام.
پیامبر بزرگوار اسلام صلّیالله علیه وآله فرموده است:
اذا صلّت المراة خمسها و صامت شهرها و احصنت فرجها و اطاعت بعلها فلتد خل من ایّ ابواب الجنّة شاءت.
وقتی که زنی نماز پنجگانهاش را بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و دامن خود را حفظ کند و از شوهر خویش اطاعت نماید، از هر دری از درهای بهشت که بخواهد، وارد میشود.
مکارم الاخلاق باب ۸ صفحه ۲
✍️ به قلم #معصومه_رضوی🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/7sR1io
🌷 @sobhnebesht 🌷