▪️▪️▪️ یا حنان و یا منان
در شبهای قدر با “اللهم انی اسئلک باسمک” نامهای خدا را بر زبان جاری میکنیم، اما در انتها چیزی نمیخواهیم. خداوند در این فرازهای پرثمر، دستمان را باز گذاشته که خودمان با درک معانی صفات و اسماء خدای تبارک و تعالی از او درخواست کنیم، هم دنیا بخواهیم و هم آخرت.
اللهم انی اسئلک باسمک
یا حنان یا منان
یا دیان یا برهان
یا رضوان یا غفران
یا سبحان یا مستعان
یا ذالمنّ و البیان
خدایی که از سرِ مهر و محبت، نعمتها میدهد
خدایی که پاداشها میدهد به آنها که دلیل و راهنماییاش را میپذیرند
خدایی که از بندهاش راضی و خشنود است، همانکه در مسیر راهنمایی او قرار میگیرد، خطاهایش را میآمرزد
خدایی که منزه است از هر آنچه که مخالف خیر است، پس خیر مطلقش به یاریاش تعلق گرفته است
خدایی که صاحب نعمتهاست و عطا میکند به همهی مخلوقاتش
خدایی که راهنماست و خلقش را با بیانی آشکار به سعادت هدایت میکند
این آخرین حدّ مهربانی اوست که یاد میدهد چگونه اورا صدا کنیم و از او چه بخواهیم.
پس ای حنان و ای منان، با تمام مهر و محبتت بر بندگانت منت بگذار و نعمتت را بر ایشان تمام کن و عافیت به آنها عطا کن.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/جوشن-کبیر-2
@sobhnebesht
🔸🔹🔸 سال نو مبارک!
سال نو بر مؤمنان ضیافت خدا مبارک!
آنانکه برای خانهتکانی دل، در ِخانهی دوست نشستند، دقّالباب کردند و اشکها ریختند.
آنانکه لباس سیاه نافرمانی را از تن درآوردند و جامهی سپید بندگی پوشیدند و در شبهای قدر چنان العفو گفتند که خداوند جامهی نو به ایشان هدیه داد.
آنانکه رجب و شعبان را حرمت نهادند و روح خویش را در آنها آماده ساختند. ودر ماه شریف رمضان به شیطانِ در غل و زنجیر نگاه نکردند و عطای وسوسههایش را به لقایش بخشیدند. با اینکه نفسشان به آن وسوسهها عادت کرده بود.
همان بندگانی که بیمنت سر خوان نعمت حق نشستند و با آب توبه گلو تر کردند و از همه مهمتر بندگیشان را وسیلهای برای تجارت در درگاه حق قرار ندادند.
آنانکه سجادههایشان را جمع نکردند؛دهانهایشان را دوختند؛ چشمهایشان را به زیر انداختند؛ سمعک گوشهایشان را درآوردند؛ به پاهایشان امر کردند:” آهستهتر!”
همان مومنانی که زبان به غیبت نگشودند و به گوشتهای مردهی برادرانشان دستدرازی نکردند. آفرین بر آنها که فردا عید دارند. از میهمانی بندگی درآمدند وبه میهمانی بندگی وارد شدند.
برایشان دعا میکنم تا در این بندگی بعد از شستوشوی دل، همچنان بنده باشند.برایشان دعا میکنم تا بتوانند بوی بد نافرمانیها، کشتارها، اختلاسها، حقالناسها و فسادها را با بندگی خود از زمین بزدایند. تا با بندگی شان زمین را جای بهتری برای نفسکشیدن کنند. و در محضر خدای ارحمالراحمین و مالک یوم الدین آبرو بخرند.
سال نو بر آنان مبارک.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/سال-نو-مبارک-63
🍃🌸 @sobhnebesht 🌸🍃
🔹🔸🔹 لحظات غم نزدیک است!
به روزی فکر میکنم که در خواب عمیقی فرو رفته و عزرائیل را میبینم که آمده و جانم را میگیرد. صبح بیدار نمیشوم و تشخیص پزشک، ایست قلبی در خواب است. از من که گذشت، نگران کسانی میشوم که به من نسبت ناروا زدند و حلالیت نگرفتند، پشت سرم غیبت کردند، بدیهایم را آشکار نمودند، مهربانیها و دلسوزیهایم را ندیدند، نگران روزی هستم که عذاب وجدان میگیرند و در مراسم ختمم شرکت میکنند و برایم میگریند، غافل از اینکه من خندههایشان را میخواستم نه گریههایشان، بخششهایشان را نه حسرتهایشان.
در همین افکار سیر میکنم که به خودم میگویم تا فرصت داری به دیدار کسانیکه دوستشان داری برو، بدیهایشان را ببخش و با آنها بخند که وقت تنگ است، مرگ بیهیچ فاصلهای ایستاده و منتظر اذن پروردگار است، مبادا دوستی برود و تو مردهپرست باشی و در عزایش عذاب وجدان بگیری و گریه کنی. غرورت را کنار بگذار و لحظههای شادی را از دست نده که لحظات غم نزدیک است.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/لحظات-غم-نزدیک-است
🌹 @sobhnebesht 🌹
🔸🔹🔸 به کجا چنین شتابان؟!
امروز صبح که به ایستگاه مترو رفتم، مردم و خودم را دیدم که به سرعت به سمت ایستگاه حرکت میکردیم، یک لحظه به ذهنم آمد که به کجا چنین شتابان!
چقدر برای دنیایمان میدویم، یکدقیقه به قطار دیر برسیم، بیستدقیقه عقب میمانیم. همهی تلاشمان این است که این یکدقیقه را دیر نکنیم. حتی نمازمان را سریع میخوانیم و گاهی نمیدانیم چه میگوییم که برای دنیایمان بدویم.
اما نمیدانیم صف محشر طولانی و پرجمعیت است، کسی تورا هل نمیدهد که زودتر به مقصد برسد، زیرا او از جلورفتن میترسد، جلو جای خوبی برای او نیست، جای حساب و کتاب است، همانجایی که از او میپرسند: آنروز در ایستگاه مترو چرا مردم را هل میدادی که زودتر بروی و روی صندلی بنشینی، چرا وقتی کسی از روی پلهها به زمین افتاد تو از روی او رد شدی و کمکش نکردی، چرا با صدای بلند حرف زدی و دیگران را آزار دادی، چرا برای اینکه دوقران بیشتر بفروشی، حق مردم را زیر پا گذاشتی و شرم زنانه را حفظ نکردی و در حضور مردان لباسهای زنانه فروختی و توجه آنها را جلب کردی؟
میدانی آن جلوتر در محشر اصلا جای خوبی نیست، چارهای نداری که ساکت و سر به زیر بایستی و فقط به دنیای ازدسترفته فکر کنی. آنجا دیگر وقتی برای جبران و زمانی برای اصلاح نیست، هرچه هست اینجاست.
کاش کمی برای آخرتمان میدویدیم.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/به-کجا-چنین-شتابان-30
@sobhnebesht
🔸🔹🔸غدیر مبارک
برای آنها که پا در رکاب ولایت برای ظهور ولایت مبارزه میکنند،
برای آنها که تفنگ بر دوش میگیرند و مرزها را امن میکنند، که اگر ولی آمد، جانشان را تقدیم کنند،
برای آنها که قلم بر دست میگیرند و ولایت را برای محبانشان تفسیر میکنند
غدیر برای آنها که اورا دوست دارند و منتظر فرزندش هستند، مبارک.
غدیر برای فرزندش مبارک.
همانکه منتظر است بیاید و جهان بیولایت را نجات دهد.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/غدیر-مبارک-1
🌸🍃 @sobhnebesht 🍃🌸
🔸🔹🔸 تشنگی
امروز جمله ای شنیدم که از یک سو روحم تازه شد و از سوی دیگر دلم گرفت. جمله این بود: علی علیه السلام نمیتوانست فقر را ریشه کن کند بلکه تحمل آنرا آسان میکرد.
روحم تازه شد، زیرا امام اول من، همان که ادعا میکنم شیعهی او هستم، روزگاری به خاطر گرسنگان گرسنه بود، کار میکرد و کم میخورد، درد مردم را میشناخت، چون آنرا تجربه میکرد.
علی علیه السلام همان است که دوست داشت در گرمای تابستان حجاز روزه بگیرد و سخت کار کند، چاه حفر کند، نخلستان ایجاد کند، آنها را وقف نماید و افطار که میشود غذایش را ببخشد. او از سلالهی پاکان است، از نسل ابراهیم و اسماعیل، آنانکه روزی به خاطر خدا قربانی میکنند و روزی دیگر قربانی میشوند.
دلم گرفت، زیرا صاحب منصبان عصر من وقت ندارند نامهی مولا به مالک اشتر را بخوانند، وقتشان در مذاکرات بیهوده هدر میرود، صبحانه ها و ناهارهای کاری اجازه نمیدهند یکبار حتی نامهی مولا را از پرِ شال مالک درآورند و بخوانند، فقط بخوانند.
دلم گرفت، زیرا مولای ما در شهر خویش و در میان اقوام و آشنایانش غریب بود و امروز نیز در میان شیعیان و محبانش غریب است.
مولای غریب تاریخ بشر! چند روزی از غدیر میگذرد، مباهله نیز آمد، انفسنای قرآن، جان پیامبر! جهان در زشتی غرق شده است و دوستداران انسانیت و آزادی تشنهاند، اما کسی نیست به آنها آب گوارا بدهد، آنها تشنهی آب سرچشمه اند. مولای غریب! میدانم هنوز جگرمان نسوخته که اگر سوخته بود، فرزند منتظَر شما میآمد.
میشود در مباهله دعا کنید تشنهی سرچشمه شویم که زودتر بجوشد و خستگی را از تن جهان خسته بزداید؟ دعای شما مستجاب است و من میخواهم تشنه شوم و هیچ آبی مرا سیراب نکند، دعا کنید تشنه شوم.
پینوشت:
انفسنا در آیهی مباهله بهمعنای جان ماست که نشان میدهد امیرالمؤمنین علیه السلام جان پیامبر هستند.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/تشنگی-3
🍃🌸 @sobhnebesht 🌸🍃
▪️▪️▪️ مباهله
خیمهها برپا شده است و هرکس در چادر خود رنج سفر از مدینه تا این سرزمین را از تن میزداید و به آینده میاندیشد، آیندهای نهچندان دور.
امشب دوم محرم، سالروز ورود کاروان حضرت حسین علیهالسلام به سرزمین نینواست، سرزمین سختی و بلا.
چقدر ورود حسین علیهالسلام در این سرزمین به مباهلهی جدّش حضرت ختمی مرتبت شباهت دارد، زیرا او نیز با زنان و کودکان و مردانی اندک در روز عاشورا با سران کفر و نفاق محاجّه نمود.
مردان اندک کربلا تاریخ را بهخاطر مردانگیشان خجالتزده کردند. قصهی حبیب بن مظاهر، زهیر بن قین، فرزندان امّالبنین و… از تاریخ صفحات اضافه برای ثبت بزرگ مردیشان طلب کردند. آنانکه اصالت ولایت را فهم نمودند و برایش جنگیدند و خونشان را هدیه دادند.
تاریخنویسان در سال 61 هجری کاغذها و قلمهای پردارشان را برداشتند و حوادث سخت روزهای سخت را نگاشتند.
آنها نوشتند که مردان شرور تاریخ در چنین روزهایی در حال صیقل دادن لبههای شمشیرهایشان بودند که با آن بزرگان عصر و آلالله را از صفحهی روزگار محو کنند؛ چه خیال باطلی! هزار و سیصد و شصت و هفت سال است که بیرق عزا برافراشته شده و در غم ازدست رفتن ولایت، نالهها زمین را پر کرده است.
لعن کردنها که تمامی ندارد، همیشه عاشق ولایتی هست که لعن کند صاحبان شرّ را:
اللهم العن کسانی را که نعلهای تازه به اسبان تندرویشان زدند که سینهی فرزندان خانهی وحی را با آن بکوبند.
اللهم العن حرملهها را که تیرهایشان را تیز کردند که گلوی نوزادان را بشکافند.
اللهم العن سیاهیلشکران را که دل دختران خیمهها را ترساندند.
اللهم العن سوارانی که خیمهها را غارت کردند و سوزاندند که متاعی اندک از دو روزهی دنیا برچینند.
اللهم العن پیادههایی را که گوش و گوشواره با هم دزدیدند.
البته هنوز هم شقاوت و بدی در کار است و انسانهای پلید در کلاس درس شیطان مینشینند و او آنها را تعیین سطح میکند و به هریک چیزی میآموزد
رانده شدهی درگاه رحمت الهی، آنروزها به شاگردان کلاسش آموخت که خیمههای دوم محرم در دهمین روز باید خاکستر شوند و دل دختران بترسد که شد آنچه نباید میشد.
آنروز، شیطان، این استاد قهار به برخی وعدهی ملک ری داد و به او آموخت که خورشید را چگونه بر نیزه بلند کند، امروز نیز به برخی دیگر میآموزد که در شهادت حسین علیهالسلام خوشحال باشند و بخیل نباشند که کشندگان حسین علیهالسلام به بهشت بروند. اینان گویی فقط ارحمالراحمین را شناختهاند و شدید العقاب را نیافتهاند، زیرا درب مهبط الوحی را نکوفتهاند.
اللهم العن شیطان و شاگردانش را که انسانیت را به یغما بردند، اللهم العن…
پینوشت: برخی صوفیه معتقدند که همهی انسانها چه بدی کنند و چه خوبی به بهشت میروند، حتی شمر و سنان و یزید و.. . آنان میگویند شمر کار بزرگی انجام داده که امام علیهالسلام را به درجهی شهادت رسانده است. میگوییم بله، او امام را شهید نمود، اما شقاوت و بدی زیبندهی انسانیت نیست و در فطرت انسان نهاده نشده است. در هیچ جای شرع نیامده که کشندگان آلالله به بهشت میروند. خداوند همان اندازه که ارحمالراحمین است، شدید العقاب نیز هست.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌹
#حسینیه_نبشته_ها
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/مباهله-57
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ اخلاص
برخی از دوستان شیخ عباس قمی یک روز به او گفتند:” آقا خوب است شما کتاب دعای مفتاح الجنان را کامل کنید.” ایشان هم پذیرفت و این کتاب را اصلاح و تکمیل نمود. ادعیهای را که سند درستی نداشتند، حذف و ادعیه و تعقیبات و زیارات زیادی به آن اضافه کرد و نام آن را از مفتاح الجنان به مفاتیح الجنان تغییر داد.
کتاب مفاتیح الجنان در لابهلای مطالب ارزشمند دعا و زیارت، حکایات قشنگ و شیرینی هم دارد که خواندشان خالی از لطف نیست.
بعد از اتمام کار، یکی از ارادتمندان شیخ همراه فردی بازاری و تاجر به دیدار او رفتند. شیخ سرمای بدی خورده بود و سر و وضع مناسبی نداشت و در یک خانه محقر و نامناسب زندگی میکرد.
فرد بازاری از وضعیت ظاهر شیخ و خانه ی محقرش خیلی مشمئز شد. او ناراحت بود که چرا به اینجا آمده است. هنگام رفتن از روی دلسوزی به شیخ گفت:” کاری داری من برایت انجام دهم؟” شیخ به دستنوشتههای مفاتیح الجنان که روی کاغذهای مختلف نوشته بود اشاره کرده و گفت:” بله اگر برایت مقدور است اینها را چاپ کن و به دست مردم برسان.”
اخلاص شیخ عباس باعث شد الان در خانهی همهی شیعیان مفاتیح در کنار قرآن قرار دارد و برخی دعاهای آن در مناسبتهای مختلف خوانده میشود. اما ای کاش فقط به کمیل و زیارت عاشورا و جوشن شبهای قدر، بسنده نکنیم و مانند حضرت امام (ره) مفاتیح را از ابتدا دوره کنیم. شاید حتی بتوانیم آنرا مثل کتاب درسی بخوانیم و مباحثه کنیم.
این کتاب دریایی از توحید ناب است که در دعاها منعکس شده و راهگشای خطاهای معرفتی است.
خوب است هربار که این کتاب را میخوانیم صلواتی به روح شیخ عباس قمی هدیه کنیم.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌹
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/اخلاص-99
@sobhnebesht
▪️▪️▪️ خودت را بساز!
رو به دریا ایستاده و به آینده مینگرد. به روزی که دنیا را عوض خواهد کرد. به روزی که به جای دشمنی، کبر، غرور، فقر، کودکان در بند آندورایی، سربازان آفریقایی تبار کشتیهای آمریکایی، افغانهای به خاک و خون کشیده شده از زد و بندهای با طالبان، جهانی بهتر بسازد. جهانی که در آن کودکی کشته نشود. رنگینپوستی کتک نخورد. کودک شیرخوارهای نماد آزادیخواهی نشود.
از روستا میرود که درس بخواند و جهانی را تغییر بدهد. اما نمیداند درس او دنیا را تغییر نمیدهد، بلکه فقط زندگی مادیاش را بهتر میکند.
راستی! چرا آدمها واقف نیستند اصالت با فرد است نه با اجتماع؟ تا وقتی که آدمها خودشان ساخته نشوند؛ در برابر شیطان و اغوایش کمر خم نکنند؛ تا وقتیکه غرور خودشان تمام نشود؛ کبر را به خاک ننشانند؛ تا وقتیکه داشتههای دنیا برایشان بیارزش نشود، جهان عوض نخواهد شد.
کاش پنجاهسال پبش که رو به دریا ایستاده بود و نقشه تغییر جهان را میکشید، کمی به خودش و به ضعفهایش میاندیشید. کاش فقط قوتهایش جلوی چشمش رژه نمیرفت. کاش اول به تغییر خودش فکر میکرد که حالا بعد از این سالهای ازدسترفته، نه خودش تغییر کرده باشد و نه دنیا.
یادمان باشد ترامپها و مشه دایانها و قذافیها و صدامها تکرار تاریخاند و جایشان را نوبهنو عوض میکنند. پس تو خودت را بساز و بگذار گوشهای از این زمین، انسان را آنگونه که باید باشد ببیند. تعداد مردان و زنان خودساخته که زیاد شود، زمین جای بهتری برای زیستن خواهد بود.
یادت باشد، سنگ بزرک نشانه نزدن است. زور تو به آن نمیرسد. سنکریزههای کوچک را بردار؛ امتحانش به اندازه یک عمر میارزد.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌹
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/خودت-را-بساز
@sobhnebesht
▪️▪️▪️مصباح الهدی و سفینه النجاه
پدر و دختر بودند و از بصره به کربلا میرفتند. پدر پیر و بیمار بود، حنجرهاش را در زندانهای صدام از دست داده بود و نمیتوانست صحبت کند. دختر نیز یک پایش را در اولین پیادهروی بعد از سقوط صدام در اثر انفجار مین ازدست داده بود و با دو عصا راه میرفت.
امروز از طلبههای کلاس پرسیدم آیا رسالت پیامبر جواب داده و انسان در انسانیتش پیشرفت کرده است؟ میگفتند: بله، جواب داده است. پرسیدم: پس چگونه است که در سال 61 هجری به فاصله پنجاهسال از وفات پیامبر، عاشورا رقم خورده است؟ چه پیشرفتی حاصل شده است؟ انسانیت که در روز عاشورا تمام شد، ثارالله شهید شد و بر بدن مبارکش اسبها هنرنمایی کردند.
همانهایی که صحابه پیامبر بودند یا فریاد هل من ناصر ینصرنی را نشنیدند و خوابیدند و یا شنیدند و در صف دشمن ایستادند که بیایند و ببُرَند و ببَرند و بسوازنند و شامی بسازند که در خاطره حضرت سجاد از روز عاشورا نیز درد عمیقتری ایجاد کند. پیشرفت انسانیت کجاست؟
هریک از طلبهها چیزی میگفتند و من رد میکردم. به آنها نشان میدادم که رسالت پیامبر جواب نداده و در عصر حاضر فرزندانی همچون داعش دارد که مانند عاشورا، عاشوراها میسازند. فقط نمیکشند، بلکه … .
در ذهن طلبهها چالش ایجاد شده بود و پاسخ میخواستند، اما من عادت ندارم پاسخهای دقیق بدهم که خودشان به جواب برسند. فقط گفتم: چه شده است که حدود چهارده قرن پس از عاشورا 20 میلیون انسان با پای پیاده به کربلای حسین میروند و خبرش در 60 ثانیه در کشوری اروپایی مصباح الهدایه جوانی مسیحی میشود؛ او به کربلا میآید و در کشتی نجات حسین مینشیند و به سیل عاشقان متصل میگردد؟ واقعا چه شده است؟
✍به قلم: #شهره_شریفی 🌹
#حسینیه_نبشته_ها
#یاوران_زینب سلام الله علیها
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/مصباح-الهدی-و-سفینة-النجاة
@sobhnebesht
▪️▪️▪️جاهلیت
واپسین ساعات عمر پربرکت حضرت ختمیمرتبت است، مردی از سلاله پاکان که تمام زندگیاش را صرف تربیت و هدایت خلق کرده است؛ چه آنزمان که در خلوت غار حرا سر بر آستین تفکر و یادکرد خدای احد میگذاشت و حلفالفضول و محمد امین و تربیت حضرت امیر را در کارنامه خویش ثبت میکرد و چه زمانیکه در همان غار حرا صدای ملکوتی جبرئیل را شنید که: "بخوان به نام پروردگارت"؛ او معلم اخلاق مردم سرزمینش بود.
حال که ساعات پایانی عمر شریف اوست، بدون در نظرگرفتن شهادت یا رحلت، یک نکته انسان را میآزارد. جاهلیتی که در این ساعات پایانی خستگی را بر تن حضرتش باقی گذاشت. جهل مردی که مقام عصمت و ولایت پیامبرش را درک نکرد و اورا متهم به هذیانگویی نمود تا بتواند سقیفه، این ننگ بزرگ تاریخ را مدیریت و رهبری کند.
تاریخ تکرار میشود. روزیکه سرزمین وحی عزادار سبط اکبر است، بار دیگر جاهلیت خودی نشان میدهد، آنجا که تیرها به اشاره کجاوهنشین جمل، تابوت نوه پیامبر را نشانه میگیرد.
این روزهای مدینه و غربت دلگیرش به اشک میگوید ببار و برای مهدی فاطمه خالصانه دعا کن که جهل نیز خسته شده و میخواهد بمیرد و بیش از این روسیاه برگههای تاریخ نشود.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌹
#حسینیه_نبشته_ها
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/جاهلیت
@sobhnebesht
🔸🔹🔸 بال فروتنی!
مادر، خانه را آب و جارو کرده بود. غذای مورد علاقهی بچهها و نوههایش را پخته و منتظر آمدنشان بود. فرزندانش، معمولا روزهای جمعه، به خانهاش میآمدند و خانه بوی زندگی میگرفت. آن روز اما، هیچکدام از بچهها نیامدند و غذاهای مادر به انتظار میهمان در قابلمهها ماند.
مادر گوشی را برداشت و به تکتک دخترها و پسرهایش زنگ زد و از آنها پرسید که چرا امروز نیامدهاید. همهشان گفتند: "خودت دوست نداری ما به خانهات بیاییم. بچهها سروصدا میکنند ناراحت میشوی. ظرفها را میشوییم، میگویی مراقب باشید بشقابهایم را لبپر نکنید. دائما غر میزنی، به بچهها تشر میزنی و اعصابشان را نداری. ما هم تصمیم گرفتیم دیر به دیر بیاییم که مزاحم آسایشت نشویم."
مادر با آخرین دخترش که حرف زد، مدتی طولانی در سکوت فرو رفت و دانههای اشک را به میهمانی گونههایش فرستاد؛ دلش برای بچههایش تنگ شده بود. با خودش فکر میکرد: بچهها راست میگویند، حساس و زودرنج شده، نوههایش از دیوار راست بالا میروند و او ناراحت میشود. بچهها فوتبال میبینند و گُل، گُل میگویند و او ناراحت میشود. نگران لبپر شدن ظرفها و لکهای روی فرش و مبلش هم هست.
اما بچههایش بدانند، انسان به پیری که نزدیک میشود، سودا در او غلبه میکند. در این حالت، حوصله محبت کردن ندارد اما توقع محبت دارد. راهحل یقینا، دوری نیست. بلکه فواصل دیدار را زیاد و مدت حضورشان را کم کنند. محبت به افراد سودایی، سودا را در آنها کاهش میدهد. با این نگاه به آیه قرآن توجه کنیم که میفرماید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيرا» (سورة اسراء، آیة24)؛ «و از سر مهر، بال فروتنى براى آندو فرو آور؛ و بگو: پروردگارا! آندو را رحمت كن، همانگونه كه مرا در خردى پرورش دادند.»
یادمان باشد، کودکی ما در غرزدنهای مداوم ، استرسها و ترسهای نبودنشان و بودن در آغوش پرمهرشان گذشت است. پس کمترین کار این است که بال فروتنی را بگشاییم و مهر را با تمام وجود تقدیشان کنیم.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/بال-فروتنی
🍃🌸 @sobhnebesht 🌸🍃