هدایت شده از شعر هیأت
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#مادران_شهدا
#مثنوی
🔹چهار رکعت دلواپسی🔹
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهست در مفاتیحش
و دانه دانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلة المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/141
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از مِنّا | سید حمید طباطبائی
0⃣ از کودکی عاشق #سعدی بودم. اما در دانشگاه با گوش دادن نوارهای شرح #مثنوی سروش، مثنویخوان شدم. یکی از بحرانهای آن دورانم شنیدن دعوا و اختلافات سعدی و #مولوی و رفتار تحقیرآمیز مولوی با سعدی بود. فکر میکردم باید از بین این دو، یکی را انتخاب کنم و دیگری را کاملا کنار بگذارم.
تا اینکه طلبه شدم و نگاه مجموعهنگری که از استاد #میرباقری یاد گرفتم این بحران را برایم حل کرد. تازه فهمیدم نیاز نیست یکی از این دو را تماما کنار بگذارم و مرید دربست آن دیگری باشم. از او یاد گرفتم که چگونه باید #نظام_فکری و میز ذهنیام را با نگاه #حجتمحور فقهی بچینم و بعد از حفظ جهت، از هر اندیشهای، در منزلت مناسب خودش استفاده کنم.
1⃣ خودم را «خانه شاگردش» میدانم. از ۲۰ سال پیش، یعنی سال سوم طلبگیام، پایم به خانهاش باز شد؛ بعضی درسها را در خانه برگزار میکرد. علاوه بر شاگردی، در بعضی کارها کمکی میکردم. چندین سال، از صبح تا شب در محضرش بودم و خیلی از اوقات در جلساتمان، خودم بودم و خودش. اما با اینحال همیشه شاکی بودم که چرا این همه از وقتش را در اختیار مردم و رسانهها و هیئات و ... میگذارد. انگار دوست داشتم یکجا بایستد و من همیشه در #سایه اش باشم، درست مثل این عکس (عکس مربوط است به آبان ۱۴۰۱). اما او فیضش عام و بیشتر شبیه خورشید بود تا سایهبان. این روزها که برخی روزنامهها به او میگویند «#تئوریسین_سایه» ناخودآگاه میخندم.
2⃣ در انتخابات سال 92 میخواست موضع رسمی بگیرد. منظورم مخالفت با نظرشان نبود، اما میخواستم چیزی را که شنیدهام به گوششان برسانم. گفتم: «ایشان در کلاسهایش، اندیشه شما را جزء اندیشههای باطل و خطرناک دستهبندی میکند.» گفت: «مگه من برای اینکه ایشان با من خوب است یا من را قبول دارد میخواهم ازشون حمایت کنم؟! باید مراقب باشیم که منافع شخصی، کوچکترین تأثیری در مواضع ما نداشته باشد».
این روزها که میبینم به او میگویند «مقتدای فکری #جلیلی» تعجب میکنم!!!
3⃣ برای رفع یک مشکل شخصی از ایشان کمک خواسته بودم. همان روزها #شهدای_خدمت شهید شدند و بازار دعوت از ایشان برای کاندیداتوری ریاست جمهوری داغ شد. موقع مناسبی نبود؛ اما از سر اجبار با خجالت و شرمندگی پیام دادم و آن کار شخصی را یادآور شدم. چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت: «صبح پیگیر شدم و با فلانی تماس گرفتم، انشاءالله تا عصر قسمتی از کار انجام میشه. الآن هم دارم میرم کربلا، انشاءالله برگردم پیگیر بقیه کار هم خواهم شد». خیلیها اگر در موقعیت او بودند به چیزی جز خودشان و رؤیای ریاست فکر نمیکردند، اما او فکرش درگیر حل مشکلات مردم بود. از اینکه یک نادان میگوید: «برای رهبر شدن در خواب رؤیا دیده»؛ خندهام میگیرد.
4⃣ دیشب یکی از دوستان از حسین پرسید: «عکسالعمل خود حاج آقا نسبت به تخریبها چیه؟»
گفت: «وقتی بهشون میگیم فلان مطلب رو علیه شما پخش کردهاند، فقط لبخند میزند».
😮💨 چه روزگاری شده!
کسی مثل من، که پشت سیمهای خاردار نفسش اسیر است و هر کاری میکند برای خودش و نفسش است، باید دست به قلم ببرد و برای اثبات اینکه او #سودای_قدرت ندارد، مطلب بنویسد.
نمیدانم از شوری این آش، باید بخندم یا به حال خودمان گریه کنم؟
https://eitaa.com/s_h_taba
مِـنّـــا؛
تلاشی برای یافتن خویش در #هویت فراگیر امام
【فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي】