عنایت شهدا.amr
164.5K
✅#پیشنهاد_دانلود
🌹🍀🌹#خاطره_دبیر_فیزیک از واسطه گری و #عنایت_شهدا در حلّ #مشکلات
♻️مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن #یاد_شهدا کمتر از #شهادت نیست.
♻️#شهید_مهدی_زین_الدین: هر گاه در #شب_جمعه #شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد #اباعبدالله_الحسين_علیه_السلام یاد میکنند!
#شهید_طلبه_صفر_بخشی
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
✅انگشتهای ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
♻️ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ،
♻️ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ،
♻️ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ،
♻️ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
♻️ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ،
♻️ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ،
ﺍﻣﺎ هیچکدام ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ #ﻣﺴﺨﺮﻩ نمیکند ...
هیچکدام ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ نمیکند،
ﻭ هیچکدام ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ #ﺗﻌﻈﯿﻢ نمیکند،
آنها ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ یکدست میشوند ﻭ ﮐﺎﺭ میکنند.
#خداوند متعال در #قرآن کریم به #دو_دلیل عمده درباره #تفاوت و اختلافهای #خلقتی_انسان اشاره میکند؛
♻️1_#آزمایش_افراد (سوره انعام آیه 165)
♻️2_#قوام_زندگی_اجتماعی و #کمک_کردن_انسانها_به_همدیگر که در واقع خداوند میخواهد به افراد پر استعداد با این کار پاداش دهد و به آنها که از استعداد کمی برخوردارند در پی درخشش استعدادها و #صبر در مقابل کمیها اجر دهد. (سوره زخرف آیه 32)
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
🌺جواب داستان شماره 2 با تشکر از نوجوانان همراه کانال #سفره_دینی خصوصا دختر خانم عزیز #ثنا_زینالی
🍀برخی از عزیزان هم جواب درست رو به صورت پیام به ادمین ارسال نموده اند ولی امتیاز بیشتر برای افرادی هست که بصورت عکس دست نوشته، ارسال نمایند.
داستان شماره 1
داستان شماره 2
داستان شماره 3
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
♻️یک ماه بود مرتب برای مسابقه استانی #کاراته ی امروز تمرین می کردیم.
🌵پشتکار بچه ها ستودنی بود، روزی دو وعده #تمرینِ سخت و نفس گیر را با همه ی مشکلاتش به سرانجام رساندیم تا نتیجه مسابقه را به سود خود رقم زدیم.
🌳بچه ها، خوشحال از این #پیروزی، داشتند با هم حرف می زدند.
🌵حمید می گفت: با این پیروزی و پیچیده شدن خبرش در شهر همه از ما #حساب خواهند برد، دیگر کسی نمی تواند در مقابل ما گردنکشی کند.
🌳علی می گفت: آری از این به بعد #انتظارات از ما بیشتر خواهد شد، باید همچون #شهیدابراهیم_هادی دستگیر ضعیفان باشیم.
🌵محمد حسن هم سوالش از بچه ها این بود: با جوایزی که دریافت می کنیم چه باید بکنیم؟
🌳با صدای مجری برنامه، همه ی توجه ها به سمت جایگاه برگشت.
🌵زمان، به کندی می گذشت و نفس ها در سینه ها حبس شده بود.
🌳مجری اعلام کرد که جوایز رو از دستان نماینده #فدراسیون_کارته خواهیم گرفت.
🌵ایشان به در خواست مجری، قبل از اهداء جوایز، دقایقی کوتاه به #سخنرانی پرداختند و در ضمن صحبتشان فرمودند:
🌳آنچه باید شما #نوجوانان #کاراته_کار عزیزم را به آن متذکر شوم این است که؛ سعی کنید در زندگی #تکبر و #غرور رو کنار بزنید، چرا که آدمی هر چه هم قدرتمند و قوی باشد باز هم در برابر #قدرت و #عظمت_الهی #ضعیف است.
🌵از#امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام هست که می فرمایند:
🍃بیچاره فرزند آدم که #پشه_ای او را آزار می دهد، #جرعه_ای در گلویش گیر می کند و او را از پای در می آورد، #عرق کردن او را بدبو می سازد.🍃
🌳#قهرمانانی را الگوی خود قرار دهیم که مسیر زندگی ما را دست خوش تغییراتی دهند که بعد ها دچار #پشیمانی نشویم.
✅حدیث مرتبط با #داستان بالا را از بین کلمات قصار #نهج_البلاغه از شماره 400 تا 450 پیدا و برای ادمین @abdolhosein_rasi ارسال نمائید.
♻️به تعدادی از #نوجوانان عزیز که جواب را روی برگه نوشته و عکسش رو تا داستان بعدی ارسال نمایند هدایایی در روز #عید_غدیر داده خواهد شد.
داستان شماره 1
داستان شماره 2
داستان شماره 3
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
🌺حکایت#عبرت_آموز #رسول_خدا (صل الله علیه و آله وسلم) بهنگام مرگ جوانی بر بالین وی حاضر شد، به او فرمودند:
بگو:
لا اله الا اللَّه
پس چندین بار زبانش گرفت.
🌹حضرت به زنی که بر بالین او نشسته بود فرمود:
این جوان مادر دارد؟
عرض کرد: آری، منم مادرش. فرمود: تو بر او خشمگین و ناراضی هستی؟
عرض کرد: آری، #شش_سال است که با او سخن نگفته ام. حضرت به او فرمود: از وی راضی شو، عرض کرد: خداوند از او راضی باشد برضایت شما ای رسول خدا.
پس رسول خدا (ص) بآن جوان فرمود: بگو:
لا اله الّا اللَّه
و او گفت : .لااله الا الله
پیامبر (ص) به او فرمود: چه می بینی؟
گفت: مردی سیاه چهره، زشت رو، با لباس چرک و بدبو، که در این لحظه نزدیکم آمده و گلویم را گرفته می فشارد.
پیامبر (ص) باو فرمود: بگو:
🍀یا من یقبل الیسیر، و یعفو عن الکثیر، اقبل منّی الیسیر، و اعف عنّی الکثیر، انّک أنت الغفور الرّحیم🍀
🌹«ای کسی که عمل اندک را می پذیری، و از گناهان فراوان در می گذری، عملی اندک را از من بپذیر، و از گناهان فراوان من بگذر، همانا که تو بخشنده و مهربانی».🌹
🌺پس جوان این کلمات را گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) باو فرمود: نگاه کن چه می بینی؟
گفت: مردی را می بینم سپید چهره، زیبا رو، خوشبو، و خوش لباس که نزدیکم آمده، و آن مرد سیاه را می بینم که از من رو گرداند و دور شد.
🌹حضرت فرمود: #دعا را تکرار کن. او تکرار کرد، فرمود: چه می بینی؟ گفت: دیگر آن مرد سیاه را نمی بینم، و این مرد سپید را می بینم که نزدیکم آمده است. سپس بر همین حالت جان سپرد.
🌹خوب در این حدیث تامل کن ببین اثر حقوق چه اندازه است که این جوان با آنکه از صحابه شمرده می شود مثل پیغمبر رحمت صلوات الله علیه و آله به عیادت او آمده وبه بالین او نشسته وخود آن جناب #کلمه_شهادت تلقین او فرموده نتوانست به کلمه تلفظ کند مگر وقتی که #مادرش از او #راضی شد آن وقت زبانش باز شد وکلمه شهادت گفت.
📚منبع : منازل الاخره ص ۸۴ ، شیخ عباس قمی
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
🌺جواب داستان شماره 4 با تشکر از نوجوانان همراه کانال #سفره_دینی خصوصا دختر خانم عزیز #فاطمه_عباس_پور
داستان شماره1
داستان شماره 2
داستان شماره 3
داستان شماره 4
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
🌹در تاریخ کربلا آمده که امام حسین علیه السلام هشت بار #استغاثه کرده فرمودند: «#هل_من_ناصرٍ_ینصرنی» آیا کسی هست به من کمک کند؟ آیا کسی هست از حرم دفاع کند.
🌹دو برادر بد سابقه هستند، یکی اسمش ابوالحتوف و یکی نامش سعد است.
🔥اینها جزء خوارج نهروان هستند. نمونهای برای داعش در تاریخ اسلام پیدا کنیم همین خوارج هستند.
🍃ابوالحتوف و سعد در جنگ صفین همراه امیرالمؤمنین علیه السلام بودند و در جنگ نهروان مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند. افکار انحرافی داشتند. با فراخوانی که در کوفه داده شد به کربلا آمدند تا امام حسین علیه السلام را بکشند.
🍃ساعتی رسید، که پیام «#هل_من_ناصرٍ_ینصرنی» را شنیدند.
🍃ابوالحتوف دست به شانه برادرش زد و گفت: برادر آن طرف بریم!
سعد گفت: الآن؟ جنگ تمام شد! کسی نمانده است.
او این پیام را به تاریخ داد که #هیچوقت_برای_خوب_شدن_دیر_نیست!
🍃گاهی آدم نگاه میکند به گذشته و میبیند کار خوبی ندارد. نوری ندارد، دستاوردی ندارد، ولی این دو شهید بزرگوار این پیام را که #هیچوقت_برای_خوب_شدن_دیر_نیست و فقط نیاز به تصمیم دارد.
🌹خدمت امام حسین علیه السلام آمدند. حرّ بن یزید ریاحی وقتی آمد صبح بود، آغاز جنگ بود، هنوز کسان زیادی کشته نشده بود، اینها عصر آمدند. امام حسین علیه السلام با آغوش باز توبه آنها را پذیرفت. و فرمود: خدا قبول میکند.
آمدند با دشمن جنگیدند، همان جمعی که خودشان جزئی از آن بودند. و به شهادت رسیدند.
📚تسمیة من قتل مع الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۲۸.
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد
او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل
از روی شوق در ره جانانه جان سپرد
🌹سالروز #شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت #امام_جواد علیه السلام تسلیت و تعزیت باد.
#صلوات_خاصه_امام_جواد_علیه_السلام
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
🌹شناخت مختصری از زندگانی#امام_جواد_علیه_السلام
🌺امام نهم که نام مبارکش «محمد » وکنیه اش «ابو جعفر» و #القاب_مشهور آن حضرت#«تقی » و#«جواد»است، مختار ومنتجب و مرتضی و وقانع عالم والقاب کریمه دیگر گفته اند .
🍀در ماه مبارک رمضان سال195هجری قمری در شهر «مدینه » دیده به جهان گشود.
🍀مادر او«سبیکه»که از خاندان « ماریه قبطه» همسر پیامبر به شمار می رود از نظر فضائل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت وبرترین زنان زمان خود بود ، به طوری که امام رضا علیه السلام از او به عنوان بانوی منزه وپاک دامن وبا فضیلت یاد می کرد.
🍀روزی که پدر بزرگوار #امام_جواد_علیه_السلام در گذشت او حدود #هشت سال داشت ودر سن #بیست_و_پنج سالگی به #شهادت رسیده ودر #قبرستان قریش در #بغداد در کنار قبر جد بزرگوارش، امام موسی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد.🌼
📚منبع : تاریخ چهارده معصوم علامه مجلسی ص 959. سیره پیشوایان مهدی پیشوائی 529
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
#داستان_وفاداری
#مرد_درویش به دیوار تکیه زده و به آدم هایی که در کوچه رفت و آمد می کردند، نگاه می کرد. #گرسنگی آزارش می داد و لباس هایش پر از #وصله بود. در حال فکر کردن به #تیره_روزی خود بود که صدای بلندی به گوشش رسید:
دور شوید راه را خلوت کنید! جناب #وزیر از راه می رسند!
با شنیدن این صدا همه به کناری رفتند و تخت #یحیای_وزیر که بر دوش چهار غلام حمل می شد از دور پیدا شد.
ده غلام از پیش تخت و ده غلام به دنبال آن حرکت می کردند.
هنگامی که تخت از جلوی #درویش عبور می کرد، شال کمر یکی از غلامانی که به دنبال تخت حرکت می کرد باز شد و در نزدیکی درویش بر زمین افتاد. غلام با عجله شال را از زمین برداشت و مشغول بستن آن به دور کمر شد.
درویش در این فرصت، غلام را خوب نگاه کرد. لباس هایش از پارچه ی اطلس دوخته شده و شال کمرش زربافت بود. کفش های گران قیمتی به پا داشت و به موهایش روغنی خوشبو مالیده بود که عطر آن مشام درویش را نوازش می داد.
#غلام با سرعت شال کمرش را بست و به دنبال تخت وزیر دوید و از درویش دور شد.
♻️درویش آه بلندی کشید. سرش را بسوی آسمان بلند کرد و گفت: #خدایا_بنده_پروردن_را_از_یحیای_وزیر_یاد_بگیر!
مدتی از این ماجرا گذشت. روزی درویش از خیابان اصلی شهر عبور می کرد که دید عده ای از مردم در جایی جمع شده اند.
خود را به آن ها رساند. دید که #غلامی را #شلاق می زنند. خوب که دقت کرد، متوجه شد که این همان غلامی است که مدتی پیش همراه #یحیای_وزیر بود.
از مردی که کنارش ایستاده بود پرسید:
برای چه این #غلام را #شلاق می زنند.
مرد گفت: یحیای وزیر به پادشاه خیانت کرده.
او مقداری از #جواهرات_سلطنتی را دزدیده و در جایی پنهان کرده. اکنون #یحیای_وزیر و تمام #غلامانش زیر #شلاق و #شکنجه هستند تا جای #جواهرات را بگویند.
#درویش به #غلام نگاه کرد. چهره اش از شدت درد به هم فشرده و لباس هایش از ضربات #شلاق پاره شده بود. ولی آن چه باعث تعجب درویش شده بود این بود که غلام، لب از لب باز نمی کرد و حرفی نمی زد.
درویش نزدیک تر رفت و به غلام گفت:
چرا جای #جواهرات را نمی گویی تا از این عذاب نجات پیدا کنی؟
#غلام صورت خاک آلوده اش را به سوی درویش برگرداند و گفت:
#من_نان_و_نمک_یحیای_وزیر_را_خورده_ام. چطور می توانم به او #خیانت کنم؟
#درویش در حالی که سخت به فکر فرو رفته بود، بسوی خانه به راه افتاد. هنگام شب، وقتی که درویش به خواب رفت، صدایی شنید که به او می گفت: تو به ما گفتی که بنده پروردن را از
یحیای وزیر یاد بگیریم! حال ما به تو می گوییم راه و رسم #بندگی را از #غلام او یاد بگیر.
درویش از خواب پرید. #اشک پهنای صورتش را #خیس کرده بود.
📚منبع مثنوی معنوی
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
♻️بچه ها بهترین غذای مورد علاقه خود رو به جشنواره غذا رسانده بودند.
سه نفر #داور بود و یکی یکی، غذا ها برای #تست خدمتشان ارائه می شد.
از چهره ها می شد فهمید که کدوم غذا، مورد #قبول واقع شده.
قبل از اعلام نتایج نهایی یکی از داوران شروع به صحبت کرده و گفت:
نکته قابل ذکر در پختن غذا، بعد از داشتن تمام مواد، #به_اندازه_بودن آنهاست.
غذا هایی که امروز تست شد، مواردی به خاطر استفاده بیشتر از اندازه ی نیازِ یک ماده، طعم غذا عوض شده و در کنار آن برخی نمکشون و برخی شیرینیشون بیشتر شده بود.
#شوری و #شیرینی #نمک و #عسل مال خودشون هست ولی شیرینی و شوری غذا مال خودش نیست بلکه برگرفته از نمک و عسل می باشد.
#وجود_در_انسان_ها_مثل_نمک_در_غذا_هست»
#موجود در #عالم_هستی یا باید خودش #وجود را داشته باشد یا کسی که #وجود را دارا هست بهش #وجود بدهد.
یکی دیگه از #داورها گفت:
مثل #وجود_خداوند که #وجودش از #خودش هست و کسی بهش وجود #نداده ولی ما #انسانها و دیگر #موجودات عالم، #وجود را #خداوند برایشان داده و مستندش، #بودن بعد #نبودن انسانها و موجودات هست.
چرا که اگر #وجود برایشان #همیشگی و از خودشان بود نباید #بودن و #نبودن برایشان اتفاق می افتاد. همانطوری که مزه دار و بی مزه بودن غذا به داشتن و نداشتن #نمک هست.
#داور_سوم ادامه داد یک سوال مطرح میکنم کسانی که بتوانند #جواب درست بدهند همراه برندگان امروز جایزه بهشون تعلّق خواهد گرفت.
#سوال:
#انسان به عنوان یک #موجود که مصداقش ما و شما باشیم، در کنار #وجود داشتن مان که #دانا و #توانا هستیم، نشان از چه مطلبی، نسبت به آن کسی که #وجود را داده هست.
بچهها هر کدوم جوابی دادند که بهترینش ....
♻️به تعدادی از #نوجوانان عزیز که جواب سوال را روی برگه نوشته و عکسش رو تا #داستان بعدی ارسال نمایند هدایایی در روز #عید_غدیر اهداء خواهد شد.
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f