eitaa logo
رسانه سخنرانی ایران صدا
23.8هزار دنبال‌کننده
233 عکس
1.4هزار ویدیو
84 فایل
روزها فکر من اینست همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم گاهی یک تلنگر کافیست! . دریافت اپلیکیشن 👉 iranseda.ir . 👇 بانک سخنرانی مذهبی 🌐 http://sokhan.iranseda.ir/ . ارتباط: @erahsepar . تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
@iransedaD1738850T11202203(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 26.1M
🧿قسمت هیجدهم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای حامد البرزیان 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حامد البرزیان را می شنویم: 🏮 گرفتاری در محل کار و ناامیدی و در زندگی و ناشکری 🏮 تصادف با ماشین انجام عمل احیا و انتقال با هلیکوپتر به یک بیمارستان مجهز 🏮 جدا شدن روح از بدن و دیدن جسمم که جای سالمی نداشت و بعد از مدت‌ها خدا را شکر کردم که از دنیا رها شدم 🏮 صدای همه افراد واضح و مجزا شنیده می‌شد و پشت دیوار را هم می‌دیدم 🏮 دو نفر را در دو سمتم احساس کردم و به سرعت به سمت پایین سقوط کردم 🏮 روی تخته سنگ قرار گرفتم متوجه شدم به دلیل ناشکری‌هایم قرار است عذاب بشوم چیزی به دستم دادند که از حرارتش تمام سلول‌های بدنم در معرض سوزش شدید قرار گرفت 🏮بزرگترین گناه من در زندگی این بود که تقاضای مرگ می‌کردم و به همین دلیل و گناهان دیگر از عذاب کشیدم 🏮 احساس کردم که دیگر پیر شدم اینجا بود که به خدا گفتم ای کاش من را زمان پیامبر آفریده بودی که گناه کم بود یا اصلاً مرا یکی از پیامبران خلق می‌کردی 🏮 آن لحظه که این حرف را زدم عذاب من تمام شد و به و به کلبه‌ای رفتم که در زمانی بسیار کهن بود 🏮 من مشکلات آنجا را درک کردم و و سختی‌ها را دیدم همان لحظه از ته دل توبه کردم 🏮 شرمنده بودم که فهمیدم خدا توبه مرا پذیرفته همان لحظه بود که برگشتم به این دنیا 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738850T15954206(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 22.81M
🧿قسمت نوزدهم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه‌گر: آقای بهنام راعی از ارومیه 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای بهنام راعی را می شنویم: 🏮ایجاد تصادف سنگین و ضربه سخت به سر و شکستن جمجمه 🏮 اولین مسئله که به خاطر آوردم ضربه‌ای بود که در مشاجره به پدرم زده بودم 🏮تزریق آمپول مسکن برای کم شدن درد که به همین دلیل به کما رفتم 🏮جدا شدن روح از بدن و دیدن جسمم در حالتی بد 🏮 تمام کارهای بدی ه از دوران دبیرستان انجام داده بودم می‌دیدم و صحنه مشاجره با پدرم را دیدم و خیلی عذاب آور بود از خدا طلب توبه کردم تا به من فرصتی دوباره بدهد و بتوانم جبران کنم 🏮چند سال قبل حامی کودکی در کمیته امداد شده و ماهانه مبلغی برایش واریز می‌کردم که آن کودک را آنجا دیدم که به من امید می‌داد و کمی حالم بهتر شد 🏮مادرم را دیدم که لباس سربازی ام را به هیات برده و از حضرت ابالفضل(ع) شفای مرا می‌خواست و به دعای مادرم و بچه‌های هیات بود که حضرت عباس(ع) شفاعت کرد تا من به دنیا برگردم اگر به دیگران بدهی نداشتم و حق پدر و مادر بر گردنم نبود هرگز نمی خواستم که دوباره به این دنیا برگردم 🏮پدرم را پشت اتاق عمل دیدم که به دکتر می‌گفت من خواب دیده ام و پسرم زنده می‌ماند و روح پدربزرگم در اتاق عمل همراه من بود 🏮کم کم حس کردم رو به جسمم پایین می‌روم تا اینکه در بخش آی سی یو به هوش آمدم در حالیکه بیش از ۴۰ روز در کما مانده بودم. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738851T15242340(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 23.73M
🧿قسمت بیستم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای علی لعل یوسف از مشهد 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای علی لعل یوسف را می شنویم: 🏮احساس دل درد شدید انتقال به بیمارستان و از هوش رفتن 🏮جدا شدن روح از بدن و رفتن به بالا تا از ساختمان بیمارستان بیرون آمدم ما همه را در ساختمان با جزئیات می‌دیدم 🏮با سرعت به سمت بالا رفتم و تلاوت آیه انا الله و انا الیه راجعون ز دور می‌شنیدم و می‌ترسیدم که برای من باشد 🏮 با سرعت زیاد مرا به سمت بالا بردن به گونه‌ای که احساس کردم تمام بدنم رنگش به صورت سرخ گداخته شده تا اینکه به حلقه‌ای نورانی رسیدم 🏮خانه خدا را با ابعادی بزرگ داخل آن حلقه نورانی می‌دیدم و اماکن مقدس دور آن گردش می‌کند و پشت آن فضای سرسبز و زیبا بود که وقتی خواستم آنجا باشم همان لحظه در محیط زیبا حضور داشتم تا اینکه دوباره به سمت بالا برده شدم 🏮 داخل تونلی شدم که زندگیم را از لحظه اول تا آخر با جزئیات دیدم 🏮تصادفی را در دوران نوجوانیم با موتور دیدم که آن لحظه نام امام رضا (ع) را بردم و دیدم که تا نام ایشان را بردم نور سبزی مثل پارچه مرا از آسیب حفظ کرد 🏮بعد از مرور کامل زندگی باز به سمت بالا حرکت کردم 🏮 مرا با سرعت بسیار زیادی به سمت پایین برگرداندن و همان مسیر را برگشتم تا اینکه به جسم خودم در بیمارستان ملحق شدم 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738852T17115404(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 25.92M
🧿قسمت بیست و یکم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: خانم معصومه فیضیان 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم معصومه فیضیان را می شنویم: 🏮با درد قفسه سینه به رختخواب رفتم و خودم را بالای اتاق دیدم و همسر و فرزندانم را دیدم 🏮 دهانه چاهی را دیدم که نور کمی انتهای آن دیده می‌شد آبادی متروکه‌ای درون آن بود که صدای جیغ و فریاد می‌آمد 🏮 زنان و مردان ژولیده را می‌دیدم که با صف می‌آمدند و سرشان قطع می‌شد و داخل آتش دود می‌شدند اما باز دوباره همان‌ها را می‌دیدم 🏮پشت سر هم امام زمان را قسم می‌دادم شخص بسیار نورانی از من پرسید چرا انقدر قسم می‌دهی وقتی گفتم از اینجا ترسیدم فرمود دنبال من بیا 🏮به دشت سرسبز رسیدیم که انتهای آن دیوار بلندی بود ایشان به من فرمود باید از آن رد شویم اما بعضی‌ها موفق نمی‌شدند وباره ترسیدم فرمودند کمکت می‌کنم 🏮آن طرف دیوار پر از زیبایی و سرخوشی بود 🏮وقتی در بچگی یتیم بودم ه من می‌گفتند که امام علی (ع)پدر یتیمان است و من ایشان را خیلی دوست داشتم فهمیدم پیش نماز امیرالمومنین است 🏮 داخل راهرو در صفی ایستادم که سه خانم سفیدپوش لوح زندگی آنها را ورق می‌زدند و هر خانمی نوبتش می‌رسید یا خوشحال می‌شد یا ناراحت لوح من خالی بود گفتن به دلیل زایمان خداوند اعمالم را پاک کرد. 🏮از همان تونلی که رفته بودم برگشتم و از قفس سینه وارد جسمم شدم 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738853T15087714(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 24.9M
🧿قسمت بیست و دوم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای حمید جعفری از خمینی‌شهر اصفهان 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حمید جعفری را می شنویم: 🏮تلخی با پدرم و رفتن به منزل و بی‌اعتنایی به همسرم تصادف با موتور با پیکان 🏮 پیکان فرار کرده من به دنبالش رفتم وقتی برگشتم دیدم افراد زیادی دور موتور جمع شدند و جسم خودم را خونین کنار موتور دیدم 🏮 آمبولانس آمد و جسمم را به بیمارستان برد خانواده در حیاط بیمارستان منتظر بودند مرا از در پشتی بیمارستان به بیمارستان دیگری در اصفهان منتقل کردن 🏮 من به خانه پدریم رفتم و از آنجا با سه تا از دامادها به اصفهان بالاسر جسمم رفتم 🏮 هر روز خانمم به دیدنم می‌آمد روزی از پرستار حال مرا پرسید و به او گفتم که سطح هوشیاری من خیلی پایین آمده همان لحظه کنار جسمم آمده و ناگهان به سوی تونلی کشیده شدم 🏮داخل تونل دو طبقه بود و طبقه زیر آن مواد مذاب را می‌دیدم که در جریان است 🏮 به پدرم هم دیدم او از من ناراضی بود و مرا نبخشید انتهای تونل رفتم و قبرستان شهرمان رسیدم و درگذشتگان فامیل را دیدم 🏮 مادربزرگم رو دیدم کنارم آمد و گفت هنوز وقت تو نرسه باید برگردی اگر اینجا بمانی مادرت از شدت افسردگی خودش را خواهد کشت 🏮از قبرستان به بیمارستان برگشتم و به جسم خودم برگشتم و از کما خارج شدم. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738855T14247864(Web) (1)-mc.mp3
زمان: حجم: 19.95M
🧿قسمت بیست و سوم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای رضا معظمی گودرزی از بروجرد 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای رضا معظمی گودرزی را می شنویم: 🏮رابطه بدی با پدرم داشتم وصرفا بخاطر لجبازی با او همه چی را رها کرده و سربازی رفتم 🏮بعد سربازی و بعد ازدواج با خانم هم ناسازگاری می‌کردم تا اینکه بیکار و بی پول شدم و به ته خط رسیدم و خیلی جدی آرزوی مرگ می‌کردم 🏮یک شب که در اتاق خوابیده بودم ابتدا درد شدیدی در قفسه سینه حس کردم و بعد هم احساس سبکی دست داد و خودم را در هرجایی که فکرش را می‌کردم حاضر دیدم 🏮به سمت تاریکی بالا رفتم و به محیطی رسیدم که حس کردم تنها نیستم و یک راهنما در کنارم قرار دارد که هر چه می‌پرسیدم جواب می‌داد 🏮آن راهنما به من گفت که باید بالا برویم و مثل نوری در حرکت بودیم در میان نورهای دیگر و من نورهای اشخاص دیگر را می‌دیدم که خیلی پرنورتر و درخشان تر بودند و من عقب تر از آن‌ها به دنبالشان می‌رفتم به سمت یک نور بزرگ‌تر 🏮 صحنه ای از سربازی را نشانم دادند که روز تاسوعا برای اینکه صدای عزاداری مردم را نشنوم صدای آهنگ را زیاد کرده بودم و گرسنه هم بودم که غذای نذری برایم آوردند و همانجا هم تلنگری به من زده شده بود ولی توجهی نکرده بودم 🏮تا اینکه به من گفتند هنوز وقت تو نشده و ضربه‌ای به سینه‌ام خورد و روی تخت بیمارستان چشمانم را باز کردم. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738856T15489946(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 24.47M
قسمت بیست و چهارم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای هادی عباسی از اسفراین 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای هادی عباسی را می شنویم: 🏮تصادف در جاده حین اعزام به ماموریت کاری و خارج شدن موقت روح از بدن باید 🏮 تونل پرنوری را مشاهده کردم و وارد آن شدم از آنطرف تونل که بیرون آمدم خودم را در امامزاده شهرمان دیدم که پدر و پدربزرگم در صحن امامزاده به استقبالم آمدند و پرسیدند تو اینجا چکار می‌کنی؟ 🏮از امامزاده به صحنه تصادف برگشتم و دیدم یکی از ماشین‌های عبوری به کمک آمده و جسمم را کنار جاده کشیده‌اند و از آنجا مرا منتقل کردند به بیمارستان 🏮جسم مرا با آمبولانس به بیمارستان دیگری اعزام کردند که همراه آن رفتم و در مسیر خاطرات کودکی خودم و حتی لحظه فوت پدرم را دیدم تا اینکه به بیمارستان رسیدیم 🏮در آی سی یو که بودم دعاهای دونفر را که قبلاً کمک کرده بودم تا اعتیادشان را ترک کنند و برایم دعا می‌کردند مثل یک نوری می‌دیدم که تخت مرا روشن می‌کرد 🏮بی تابی همسر و خواهرها و مادرم را که می‌دیدم به شدت اذیت می‌شدم 🏮برادرم را دیدم که چسبیده بود به ضریح مطهر امام رضا(ع) و شفای مرا از آقا می‌خواست و من از بالای ضریح تماشا می‌کردم و پای پنجره فولاد رفتم و خودم را دوباره در همان تونل پرنور دیدم که اینبار امام رضا(ع) دستی بر سرم کشیدند و همان موقع به جسمم برگشتم. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738857T17607956(Web) (1)-mc.mp3
زمان: حجم: 16.34M
قسمت بیست و پنجم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گران: خانم نفیسه متعبد از تهران/ خانم منیره محمدی از تهران در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم نفیسه متعبد را می شنویم: 🏮بلافاصله بعد از بیهوشی در اتاق عمل خود را از جسم جدا دیدن و بوجود آمدن تعداد زیادی روح شبیه خودم که هر کدام در قسمتی از اتاق عمل حضور داشتند و همه چیز و همه جا را از طریق آن‌ها مشاهده می‌کردم 🏮مشاهده کردم پرستار به دکترم گفت : خانم دکتر من هرچه ضربه می‌زنم فایده ای نداره و بچه از دست رفته که خانم دکتر که تلاش می‌کرد با ماساژ قلبی جسم مرا برگرداند به او گفت من که نمیتوانم بروم به خانواده اش بگویم هم مادر از دست رفت و هم بچه؛ اینقدر ادامه بده لاقل بچه اش بمونه 🏮آن موقع تازه یادم افتاد من برای وضع حمل در اتاق عمل هستم و آن نوزاد هم پسر من است و دقیقاً یادم افتاد دو نوزاد قبل از او را هم از دست داده بودم 🏮نوزاد یک دفعه شروع به گریه و جیغ زدن کرد و رنگش از کبودی به روشنی تغییر کرد و من یک دفعه خودم را روی تخت دیدم که چشمم به سمت بالاست و روح شفاف عظیمی سعی می‌کند به زور داخل جسمم بشود و از سمت قفسه سینه وارد جسم من شد. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738857T17616660(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 11.33M
ادامه‌ی قسمت بیست و پنجم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه‌گر: خانم منیره محمدی از تهران 🎯در ادامه‌ی این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم منیره محمدی را می‌شنویم: 🏮در لحظه بیهوش شدن در اتاق عمل به صورت افقی بالا رفتم و هم درون اتاق عمل را می‌دیدم و هم بیرون آنجا خانواده خودم را می‌دیدم و هم در قسمت‌های دیگر سایر بیماران را می‌توانستم ببینم 🏮حس کردم دونفر پشت سر من قرار گرفته‌اند که با من صحبت می‌کردند و مرا به جایی هدایت کردند که با سرعت زیادی از یک مسیر تاریک عبور کردیم و به فضای سرسبز و پردرخت زیبایی رسیدیم که به من می‌گفتند از نعمت‌های اینجا استفاده کن اما من به آن‌ها می گفتم می‌خواهم بچه‌ام را ببینم 🏮مجدد آن دو نفر مرا به همان بالای اتاق عمل برگرداندند و منتظر بودند که دوباره مرا ببرند و من مراحل عمل را از بالا می‌دیدم و صحنه ای که خیلی مرا آزرده کرد این بود که پزشک برای به هوش آوردن من مرتب به صورت من می‌زد و من خیلی از اینکار ناراحت می‌شدم که چرا مرا می‌زند تا اینکه کم کم از بالا به سمت پایین آمدم و به هوش آمدم و چشم باز کردم 🏮وقتی به هوش آمدم از آمدنم پشیمان بودم و دوست داشتم که دوباره برگردم ولی دیگر بی‌فایده بود. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738858T18054974(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 20.39M
قسمت بیست و هفتم از سری پنجم برنامه؛ تجربه گر: آقای سید امید متقی 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای سید امید متقی را می شنویم: 🏮واژگون شدن خودرو در جاده و پرت شدن از پنجره به کنار جاده و ضربه مغزی 🏮انتقال به بیمارستان و مشاهده خارج شدن روح از بدن و به سمت بالا رفتم 🏮از آنجا در روستای خودمان حاضر شدم و دیدم مردم روستا در حال خاکسپاری شخصی هستند که روح او از تابوت بالا آمد و با من صحبت کرد و گفت من برای خوب شدن تو دعا می کنم 🏮شخصی نورانی با شال سبز کنار تختم آمد و دست به ستون فقرات و دنده های من روی تخت می‌کشید و پرسیدم شما چه کسی هستید که پاسخ داد من جد تو هستم و باز شخص نورانی دیگری هم بودند که به ایشان خطاب کرد پسرم و من از آنها پرسیدم یعنی شما امام موسی کاظم و امام رضا هستید؟ اما پاسخم را ندادند و آقازاده ده دوازده ساله اشان هم آمدند و جدم به من سفارش کردند از همه حلالیت بگیر و حق الناس به گردنت نباشد 🏮زندگی‌ام از دو سالگی تا قبل از تصادف برایم مرور شد 🏮مادربزرگ مادرم را دیدم که جلو آمد و ضربه‌ای به سرم زد و گفت پسر خوبی باش و مادرت را نیز اذیت نکن به او گفتم بی بی کمک کن مریضم چرا میزنی و من نمی‌خواهم برگردم که او دوباره ضربه‌ای به پشت سرم زد که بعد این ضربه در بیمارستان به هوش آمدم. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738862T13330177(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 25.98M
قسمت بیست و هشتم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای سید محمد موسوی 🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای سید محمد موسوی را می شنویم: 🏮اولین تجربه نزدیک به مرگ من مربوط به زمانی است که وقتی داخل اتاق شدم تا خواستم بنشینم یک نور بسیار جذاب و زیبا مرا بسوی خودش جذب کرد و ناخودآگاه به سمت آن کشیده شدم 🏮جماعتی را دیدم که در سالنی بودند واینجا به موضوع حق الناس رسیدگی می کردند و اینبار تمام وجودم غرق گرسنگی شد 🏮صندوقچه ای که داخلش عمل‌های نیک من بصورت نورهایی داخل آن بود را آورده بودند و نهایتاً سر سفره ای رسیدم پر از غذاهایی که من دوست داشتم که حس کردم این سفره متعلق به امام مجتبی(ع) است و باعث شد گرسنگی من برطرف شود 🏮من در این دنیا زیاد قرآن خوانده بودم اما آن قرآن هایی که خوانده و معنی آن را هم توجه کرده بودم به فریادم رسید و نهایتا با نگاه شخصی که می‌دانستم امیرالمومنین(ع) هست آن سرما و سختی از بین رفت 🏮به گلستانی زیبا رسیدم اما در اینجا باید پاسخگوی ناشکری هایم در زندگی دنیا می بودم و حالتی از پشیمانی تمام وجودم را فرا گرفته بود و در آن موقع تنها چیزی که به فریادم رسید جاهایی بود که خدا را یاد کرده بودم 🏮جایگاه رفیع ائمه اطهار(ع) را می‌دیدم که با تونلی از نور با محل مزارشان در زمین مرتبط می‌شدند و تکه‌ای جدا شده از بالای آسمان هفتم را می‌دیدم که در زمین محل رفت وآمد خوبان عالم شده و آنجا کربلا بود 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda
@iransedaD1738862T13342020(Web)-mc.mp3
زمان: حجم: 23.42M
قسمت بیست و نهم از سری پنجم برنامه ؛ تجربه گر: آقای سید محمد موسوی 🎯در این قسمت روایت دو تجربه ی نزدیک به مرگ آقای سید محمد موسوی را می شنویم: 🏮دومین تجربه نزدیک به مرگ من مربوط به زمانی است که قرار بود مادرم عمل جراحی کند و من برای همراهی با ایشان رفته بودم ولی حال خودم بد شد ومرا به بیمارستان دیگری بردند و آنجا بر اثر حساسیت به آمپولی که تزریق کردند به کما رفتم 🏮یک لحظه دیدم بالای جسم خودم ایستاده‌ام 🏮لحظه‌ای دیگر خودم را در محیطی سرسبز دیدم که پدر بزرگ و مادربزرگ و دایی شهیدم به استقبالم آمدند و من آنجا دست مادربزرگم را بوسیدم و او به من دلداری داد و گفت نگرام مادرت نباش، او خوب می‌شود. بعد هم به من گله کرد که چرا نسبت به نمازهایت مراقبت نمی‌کنی و یک درمیان می خوانی 🏮وارد یک سرزمینی شدم که آدم‌های مختلفی در آنجا بودند که ناگهان دیدم یک تخت بیمارستانی وارد آن سرزمین شد و مادرم روی آن خوابیده. به سمت او رفتم و تخت را گرفتم 🏮 نوری سفید مادرم را در بر گرفت و با خود برد و من برگشتم و در مسیر بازگشت چند نفر را دیدم و در نهایت بالای جسم مادرم در بیمارستانی که او را عمل کرده بودند برگشتم دیدم مادرم به هوش آمده و پرستاری کنار تخت اوست و تا خواست با او حرف بزند مادرم دوباره از هوش رفت و پرستار با حالتی گفت: اینکه دوباره بیهوش شد... 🏮در حالیکه بخش شلوغ شده بود همان لحظه بود که من داخل جسمم بودم. 🎧از همین سری بشنوید🔻 🔹https://b2n.ir/f78608 👉 @abbas_mowzoon ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ 🔈⃝🇮🇷کانال سخنرانی @sokhan_iranseda @sokhan_iranseda