سُلالہ..!
#آفتاب_در_حجاب #رمان #پارت_پنجم #قسمت_پنجم سال ششم هجرت بود که من پا به عرصه وجود گذاشتم نفر ش
#آفتاب_در_حجاب
#رمان
#پارت_ششم
#قسمت_ششم
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاءصیل
شب دهم محرم باشد، من بر بالین سجاد، به تیمار نشسته بودم ، آسمان سنگینى میکند و زمین چون جنین ، بى تاب در
خویش بپیچد، جون غلام ابوذر، در کار تیز کردن شمشیر برادر بود ، و برادر در گوشه خیام ، زانو در بغل ، از فراق
بگوید و از دست روزگار بنالد.
چه بهانه اى بهتر از این براى اینکه من گریه ام را رها کنم و بغض فرو خفته چند ده ساله را به دامان این خیمه کوچک
بریزم.
نمى خواهم حسین را از این حال غریب درآورم . حالى که چشم به ابدیت دوخته است و غبار لباسش را براى رفتن مى
تکاند. اما چاره نیست . بهترین پناه اشکهاى من، همیشه آغوش حسین بوده است و تا هنوز این آغوش گشوده است باید
در سایه سار آن پناه گرفت.
این قصه ، قصه اکنون نیست . به طفولیتى برمى گردد که در آغوش هیچ کس آرام نمى گرفتیرم جز در بغل حسین . و در
مقابل حیرت دیگران از مادر مى شنیدم که : ((بى تابى اش همه از فراق حسین است . در آغوش حسین ، چه جاى
گریستن ؟((!
اما اکنون فقط این آغوش حسین است که جان مى دهد براى گریستن و من آنقدر گریه مى کنم که از هوش مى روى و
حسین را نگران هستى خویش مى کنم.
حسین به صورتتم آب مى پاشد و پیشانى ام را بوسه گاه لبهاى خویش مى کند. زنده مى شوى و نواى آرام بخش
حسین را با گوش جانم مى شنوم که:
آرام باش خواهرم ! صبورى کن تمام دلم ! مرگ ، سرنوشت محتوم اهل زمین است . حتى آسمانیان هم مى میرند. بقا و
قرار فقط از آن خداست و جز خدا قرار نیست کسى زنده بماند. اوست که مى آفریند، مى میراند و دوباره زنده مى کند، .......
⭕️ادامه دارد.......
کپی ؟ : با ۳ صلوات برای ظهور و سلامتی ✓
ادمین #اسما
💔@barbaleshohada
سُلالہ..!
خطبه خورشید #قسمت_ششم خطبه حضرت زینب در شام #قسمت_ششم ادمین #اسما 💔@barbaleshohada
نظراتون رو درمورد رمان آفتاب در حجاب و خطبه خورشید در پیوی بگین
@sarbaze_emamzaman0
🌻چالش داریم🌻
🌻نوع: متفاوت🌻
🌻ظرفیت:هرچی شد🌻
🌻زمان: ساعت۱۷🌻
🌻جایزه:به همه جایزه میدم(به برنده رمان دختر بسیجی،به بقیه والپیپر)🌻
آیدی:
@Mahdieh_N_86