@Chadorgirlshangout
کتابخانه ریحانه النبی 🍒👆🏻
توی این کتابخانه، کلی کتاب های متفاوت میزاریم برای همه سنین😻
عضو شو...دوست نداشتی لفت بده😽
سلام رفیق✋
خواستم یکم از ناگفته ها بگم😃
اول از همه اینکه😁
کپی از کانالمون کاملا آزاد هست🙂
حلال تر از شیر مادر 😊🍼
تازه خوشحال هم میشیم😍
ولی یه نکته ای👇🏻
همیشه افرادی خلاقت دارن توی کارشون موفق تر هستند🖐🏻پس سعی کنید خودتون برای کانال تون خلاقیت به خرج بدید 😃
مثلا چندتا ایدھ و کارهای باحال که طرحش با خودتون بوده رو توی کانال عمل کنید√
الان من تجربه ی چند سال فعالیت توی فضای مجازیم رو گذاشتم توی دست تون✊🏻😎
دیگه ببنم چیکار می کنید😉
دوم راجب تبادل😁
باید عرض کنم خدمت شما که....
آمار مهم نیست.....مهم محتواست رفیق✋
حتی با آمار ¹هم تبادل می کنیم 😆
البته با توجه به آمار کانالتون تبادل های مختلف داریم👌🏻
اینم باید عرض کنم که کانال های پرنسس و باربی و ....تبادلات انجام نمی دیم❌
و یک شرط دیگه حتما حتما باید عضو کانالمون باشید 😚
@dokhtarane_mahdavi313
آیدی جهت تبادلات 👇🏻
@Afarejangenarm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حادثه در پردیس سینمایی کوروش
😳 فقط برای دوتا خواننده؟؟؟ 🤔🤨
سُلالہ..!
https://harfeto.timefriend.net/16374809934428 اینم ناشناس کانال....💋
دخترا یادتونه قبلا رمان ریحانه رو میزاشتم؟؟؟
حالا قراره یه رمان بهتر و خوشگل تر رو بنویسم....نظرتون چیه؟
#تلنگر⚠️
🌱بیاید همیشه یه طوری
تویِ پیوے و دایرڪت چت
ڪنیم🤳🏼📱
ڪه انگآر فردا قراره
اسڪرین شات هاش بیاد
#مهسا_بانو
°•🤍🕊•°
بعضیا❗️
بند ِ #ࢪوسریشونو بازکردن.!👩🏻
ࢪفتنجلودوࢪبین.📸!
واسهلایک👍🏻!•}
اما...🍂
بعضیاهم✌️🏻!
بندپوتینشونوبستن🌱!
#ࢪفتنࢪومین.💣!
واسهخاک...🥀!•]
ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ
|🕊| #شهیـدانهـ
|✨| #تلنگرانهـ
#مهسا_بانو
سُلالہ..!
https://EitaaBot.ir/poll/b46 اینم نظر سنجی❤️ همتون شرکت کنید👍
خب دخملا از امشب واستون رمان جدید رو میزارم حتما بخونید 🙂
#تلنگرانہ⚠️♨️
بعضےاز گـناهـان
یهجوريبینمون عاديشدن،
کهتا بهطرفمیگی،چرااینکارو
انجاممیدی !؟
میگه: «همـه»انجاممیدن،حالابرامنعیبه ... !
! اینخیلیچیزخطرناکیه ...!❌
بهاینافرادبایدگفت:
اوندنیادیگه، «همــه» قرارنیست
بجای توبرن جهنم، تو خودت بایدبری ..!
💡یادموننره:
خودمونمسئولکارهاییڪه
انجاممیدیم، هستیم ... پس
بابهانه،خودمونو فریبندیـم ..!🚶🏾♂️
#گناهممنوع
#گرهکورظهور
#امامزمان
#مهسا_بانو
{•🌤•}
#تلنگر
استادی میگفت:
گاهی یک پیام به نامحرم
یک صحبت با نامحرم
بسیاری از لطف هارا
از انسان می گیرد
لطف رسیدن به مراتب الهی..!
لطف رسیدن به شهدا..!
لطف رسیدن به مقامِ سربازیِ امام زمان‹عج›..!
#حواسمونهست
#گناهممنوع
#ارتباطبانامحرمحرامهست
#گرهکورظهور
#مهسا_بانو
#شادکنک 😂🎈
ایرانسل در اینده ی نزدیک :
مشترک گرامی .....
امدم سر کوچه تون ، در خونتون خونه نبودی 😂
راستشو بگو با همراه اول کجا رفته بودی 😂 😂
#مهسا_بانو
#شهیدانہ🕊
شهادتفقطدرجبھههاۍجنگنیست !'
اگرانسانۍبراۍخداکارکندوبهیاداوباشد
وبمیرد ؛ شھیداست :)
شهیده زینب کمایی♥️
#مهسا_بانو
#شادکنک🎈
ایرانی ها وقتی از خونه میرن بیرون، میگن : آخیش پوسیدیم تو اون چاردیواری.
وقتی برمیگردن، میگن: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه 😂😂
#مهسا_بانو
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_دوم
خیلی خوشحالم بودم،داشتم بال در می آوردم!
به تک تک دوستانم پیام دادم و برای مهمونی روز پنجشنبه دعوت شون کردم یعنی می شد دو روز دیگه.....
از مادرم اجازه گرفته بودم از بیرون پیتزا سفارش بدم و برای مهمونی کلی خرید کردم،یک کیک بزرگ هم سفارش داده بودم.....و همه چیز آماده بود.....
[روز مهمانی]
صبح پنجشنبه خیلی زود از خواب بلند شدم ،مامانم میز صبحانه رو چیده بود و خودش مشغول خوردن بود...
–سلام
مامان:سلام فاطمه زهرا جان....
–مامان من پارمیس هستم!
مامان:بله،بله ....درسته....سلام پارمیس جان
–علیک سلام مامان قشنگم
مامان:دست و صورتت رو بشور بعد صبحانه بخور،منم دیگه صبحانم تموم شده و دارم میرم خونه خاله الناز....
–چشم...
مامان:صبحانه رو که خوردی میز رو خوب جمع کن زحمت ظرف ها رو هم بکش....
–چشم.
مامان:چشمت بی بلا
من دست و صورتم رو شستم...
و اومدم سر میز...
مامان هم داشت از خونه خارج میشد...
مامان:خداحافظ،خوش بگذره....
–ممنون مامان، خداحافظ
بعد صبحانه میز رو جمع کردم و ظرف ها رو شستم ...
ساعت ۱۰ بود.
رفتم توی اتاق ،نشستم پشت میز تحریر....کتاب زبان رو باز کردم و تا ساعت ۱۱ زبان خوندم....بعدش از پشت میز بلند شدم و رفتم تا برای مهمونی آماده بشم....
در کمد دیوار بزرگ اتاق رو باز کردم...یک پیراهن آبی کم رنگ که تا بالای زانو هام بود و آستین هم نداشت رو تنم کردم و رفتم جلوی آینه،از اون پاپیون بزرگی که روی لباس بود خیلی خوشم میومد ...اولش فکر کردم که بهتره همون رو بپوشم ولی باید یه لباس خاص تر انتخاب می کردم....
یک پیراهن قرمز توری رو در آوردم اینم مثل قبلی کوتاه بود و آستین نداشت هر چند اون لباسم رو زیاد دوست نداشتم اما یاد حرف مامانم افتادم که می گفت رنگ قرمز خیلی بهم میاد افتادم و اونم پوشیدم....اما درش آوردم .....خلاصه کلی لباس عوض کردم تا بلخره اون لباس مورد علاقم رو پیدا کردم،یک شلوارک خیلی کوتاه که یه کوچولو از اون پاره بود با یک لباس آستین کوتاه قرمز که وقتی اون رو تن می کردم یکم از شکمم معلوم می شد.....وقتی لباسم رو پوشیدم رفتم جلوی آینه و آرایش کردم و موهای بلندم رو با هد قرمز بزرگی جمع کردم،با اینکه توی خونه بودیم اما برای اینکه تیپ زیبا تری داشته باشم یک چکمه قرمز طرح چرم رو که تا بالای اون بند می خورد رو پا کردم و آماده شدم.....
حدود ساعت ۱۲زنگ در به صدا در اومد بچه ها رسیدند
#خودم_نویس
@dokhtarane_mahdavi313
سُلالہ..!
https://harfeto.timefriend.net/16374809934428 اینم ناشناس کانال....💋
نظرهای قشنگ تون راجب رمان 😘