eitaa logo
سُلالہ..!
265 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترا به دلیل اینکه داریم به قسمت های پایانی رمان نزدیک میشیم سعی میکنیم بیشتر پارت بزاریم💕🙃
ࢪیحانہ اݪنبے^^ …………………………….........……<𑁍> ✫✩✫✩✫✩✫✩✫✩✫ 🙂 ✫✩✫✩✫✩✫✩✫✩✫ ..........................................<𑁍> ۞☽︎..
.........﴾ 𖤐⃟🇮🇷 ﴿.......... فـ؏ـاݪیٺ اݪعان☕️ (سࢪود) .........﴾ 𖤐⃟🇮🇷 ﴿..........
MohammadHosein Amani Nehad - Koh Gheirat (1).mp3
5.34M
ࢪیحانہ اݪنبے^^ …………………………….......……<𑁍> ✫✩✫✩✫✩✫✩✫✩✫ زمسٺون گذشٺ،باݟبون اومدۍ؟ دیگہ گݪ نمےخواد بہاࢪے خودٺ.. بیا خونہ و زندگیم دسٺ ٺـو.. ڪہ آجࢪ ࢪو آجࢪ بذاࢪے خودٺ.. ڪسے ڪہ براے نماز شبش یہ دنیا سٺآاࢪه کنارش مےیاد.. سواد خݪائق کہ گݪ بازیہ.. زبون مݪائک بہ ڪاࢪش مےیااآد.. .................* ۲ آهاے کوه غیࢪٺ صدامون و داࢪے؟ هوامون خࢪابہ هوامونو داࢪے؟ بیا دونہ دونہ گࢪه هاࢪو وا ڪن.. خودٺ ڪہ نشون دݪامونو داࢪے.. .................* امیࢪے حسین و ونعم اݪ امیࢪ.. هنوزم شنیدھ مےشہ از ݪباٺ.. سࢪٺ پاے دجݪہ اسٺ..وݪے عاشقے.. نگاٺو ڪشوندھ بہ سمٺ فرات.. ٺنٺ ࢪو بذاࢪ ࢪو زمین گوش ڪن!. ببین قݪب ؏ـاݪم بہ اسم کیہ؟. ٺو ڪہ جاے خود داࢪے حتے ؏ـݪے!. امیدش بہ اوون چــــادࢪ خاااآکیہ!. .................* ۲ آهاے کوه غیࢪٺ صدامون و داࢪے؟ هوامون خࢪابہ هوامونو داࢪے؟ بیا دونہ دونہ گࢪه هاࢪو وا ڪن.. خودٺ ڪہ نشون دݪامونو داࢪے.. .................* ✫✩✫✩✫✩✫✩✫✩✫ .......................................<𑁍> ۞☽︎.. •• ۞☽︎.. ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانہ اݪنبے^^ --------------------𖤐⃟🦋 ..............................𖤐⃟✨ سلام سلام😍❤️ بریم سراغ کارمون👇 ..............................𖤐⃟✨ --------------------𖤐⃟🦋 ♤↻.. •• ♤↻.. ••
ریحانہ اݪنبے^^ --------------------𖤐⃟🦋 ..............................𖤐⃟✨ 😕قبرستونا پُره از آدمایی که گفتن از شنبه، از فردا، هفته‌ی دیگه، امشب... 🔻 حواسمون باشه واسه هر کاری وقت نداریم... اگه میخوای حرفی بزنی، کاری بکنی، همین امروز انجامش بده! ⌛️ خیلی زود دیر میشه... او منتظر آمدن ماست... اللهم عجل لولیک الفرج اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ..............................𖤐⃟✨ --------------------𖤐⃟🦋 ♤↻.. •• ♤↻.. ••
ریحانہ اݪنبے^^ --------------------𖤐⃟🦋 ............................𖤐⃟✨ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ خدای مهربان هم در فرج تعجیل خواهد کردبه شرطی که ببیند در دل ما سوء نیت نیست✨ ‌‎ ..............................𖤐⃟✨ --------------------𖤐⃟🦋 ♤↻.. ‌ •• ♤↻.. ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ریحانہ اݪنبے^^ --------------------𖤐⃟🦋 ..............................𖤐⃟✨ 🔶اگر کسی گناهی انجام بده و به دیگران نشون نده... ..............................𖤐⃟✨ --------------------𖤐⃟🦋 ♤↻.. •• ♤↻.. ••
ریحانہ اݪنبے^^ --------------------𖤐⃟🦋 ..............................𖤐⃟✨ مثل هر هفته،جوان های فامیل جمع شده بودند خانه رجایی! یک نفر نیامده بود، وقتی سراغش را گرفت جوانی بلند گفت: چون مشروب خورده خجالت می کشد داخل شود. هیچ کس نفهمید رجایی در گوشی چه حرفی به جوان زد، دستش را گرفت و آورد سر سفره و گفت:  با هم غذا می خوریم - ولی دهان من نجس است «تو مهمان من هستی» را گفت و غذا را شروع کرد، جوان می گفت که دیگر سراغ آن کار حرام نرفتم چون رجایی من را به لجاجت نینداخت ..............................𖤐⃟✨ --------------------𖤐⃟🦋 ♤↻.. •• ♤↻.. ••
دیگه من برم🚶🏻‍♀🖐🏻🍃
خواستم عقب بشینم که اجازه نداد و گفت جلو بشینم. بوی عطرش خیلی خوب بود. جوری که متوجه نشه بهش نگاه کردم. چشم های قهوه ای،پوست گندمی،هیکل خوب،لب های قلوه ای...... سپهر:خوردی منو با چشمات. با خجالت سرم رو پایین انداختم و هیچی نگفتم. خندید و گفت:پس خجالتی هستی. هیچی نگفتم،انقدر حرف زد که آخر خودش خسته شد. گوشیم رو از کیفم بیرون آوردم. مزاحمه ۲۰ تا پیام داده بود....... دیگه تحمل مزاحمت هاش رو نداشتم. -میشه آهنگ بزاری؟! سپهر:حتما. وقتی آهنگ رو روشن کرد گفتم:دابسمش بگیریم؟! سپهر یکم تعجب کرد و بعد از چند ثانیه گفت:آره. رفتم تو پخش زنده اینستا،سپهر آهنگ رو زد از اول و دوتایی شروع کردیم به خوندن. سعی کردم خودم رو نزدیک سپهر کنم. بعد از چند دقیقه که خسته شدیم پخش زنده رو قطع کردم. سپهر:حالا میشه بگی چرا پخش زنده گرفتی؟! -مزاحم داشتم میخواستم بگم شوهر دارم. سپهر خندید و گفت:پس بگو. گوشیم زنگ خورد،النا بود. سریع جواب دادم:جونم الی؟! النا:خیلی آدم بیشعوری هستی. -چرا؟!!! النا:با پسر قریبه تو خیابون چه غلطی میکنی؟! -وای الی. النا:زهرمار. تمام ماجرا رو برای النا تعریف کردم،النا و سپهر قش کرده بودن از خنده. وقتی تلفن رو قطع کردم گفتم:چته؟! سپهر:هیچی. تو دلم کلی فوش بهش دادم. رسیدیم به یه رستوران خیلی شیک. سپهر:رسیدیم. -کور نیستم. سپهر خندید و پیاده شد. از ماشین پیاده شدم و به سمت رستوران رفتم. پشت سرم میومد،سر یک میز دو نفره نشستم. سپهر:چی میخوری؟! -کباب. وقتی گارسون اومد سپهر غذا ها رو سفارش داد. داشتم غذام رو میخوردم که گفت:نظرت راجب به من چیه؟! خیلی غیر منتظره پرسید!!!! -نظری ندارم. سپهر:ولی من نظرم راجب تو اینکه یه دختر خوشگلی.....مهربون.....باحال......بامزه..... -نظرت اصلا مهم نیست. سپهر دستش رو گذاشت روی دستم و گفت:من واقعا دوست دارم. دستم رو از زیر دستش بیرون کشیدم و بلند شدم. عصبی گفتم:آقای محترم حد خودتون رو نگه دارید..... سپهر:باشه.....باشه.....غلط کردم. ادامه دارد.................